ناولت
رمانس
رمانس روستایی
رمانس شهسواری
رمانس عاشقانه
۲-۱-۱-۲٫ قصه
«تاریخچه نخستین قصهها به درستی مشخص نیست، اما مسلم است که قصه عمری به اندازهی عمر انسان دارد، شاید نخستین انسانها وقتی که از رشادت خود در شکارگاه یا در برابرحوادث طبیعی، برای فرزندانشان تعریف میکردند، با اندکی تغییر در واقعیت، نخستینداستانها را به وجودآورده باشند» ( عبداللهیان، ۱۳۷۹: ۷).
مبنای جهانبینی در قصهها عموماً بر مطلقگرائی استواراست؛ یعنی قهرمان قصهها یا خوبند یا بد؛ قهرمان قصهها آدمهای معمولی نیستند و نمونههای از ویژگیهای عمومی بشر را ارائه میکنند.
شخصیتهای قصهها از شاه و شاهزاده و مردم عامی همه به یک زبان سخن میگویند و هیچ اختلافی بین آنها نیست. محتوای قصهها نیز معمولاً مربوط به زمانهای دور و جوامع گذشته و از یاد رفته است. قصه نیز خود به انواعی تقسیم میشود که از مهمترین آن میتوان به قصهی عامیانه و قصهی پریان اشاره نمود.
خصوصیات عمدهی قصه بدین قرار است:
*مطلق گرایی: قهرمانان قصه یا خوب هستند یا بد.
*نمونهی بارز: قهرمانها از انسانهای عادی جدا هستند.
*شخصیت ایستا: قهرمانان هیچگونه دگرگونی را قبول نمیکنند.
*زمان و مکان فرضیاند.
*همسانی قهرمانها: در قصههای مختلف، قهرمانها اعمال و رفتار همسانی دارند.
*تقدیر و سرنوشت درکار آنها نقش اساسی دارد.
*شگفتآوری: حوادث خیالی و خرق عادت وارد قصه میشوند تا شنونده را بیشتر به اعجاب وادارند.
۲-۱-۲٫ تفاوت داستان کوتاه و قصه
در قصه « آدمها» به صورت کلیتر مطرح شدهاند، اما در «داستان» آن کلیات با « شخصیتپردازی دقیقتر» به تکامل رسیدهاند.
رابطههای علّی و معلولی و عناصر دیگر داستان نویسی را گستردهتر، بهتر و دقیقتر میتوان در داستان و داستان کوتاه، یافت. به عبارت دیگر « چیزی که دنیا الان دارد به آن می پردازد داستان است»، زیرا قصه، قالب کلیتری دارد و متعلق به قبل است.
«توصیف» در قصه، توصیفی است بیتوجه به کلیت داستان؛ مثلا جایی که در و دیوار اتاقی اصلاً در برداشت خواننده از شخصیت یا فضا تأثیری ندارد –و گاهی حتی در تضاد با آن است- نویسنده جملات بسیاری را به توصیف گل، بوته، رنگ، لباس و چهره اختصاص داده و اگر کسانی هم برای این توصیف حدی معین در نظر گرفتهاند، به توصیف عینی پرداختهاند. حال آنکه درداستان، توصیف ذهنی اهمیّت و نمودی بسیار دارد و توصیف عینی هم اگر هست- که هست- درچارچوب مشخص میگنجد.
تفاوت دیگر این دو، از جهت «زبان» میباشد؛ زبان قصه روایتی و گزارشی است، ولی زبان داستان تصویری و حسّی.
در قصه «کلمات» فقط برای تشکیل جمله و رساندن پیام جمله آمدهاند، ولی در داستان هرکلمه نقش تصویری و القایی ویژهای دارد، که نه تنها جمله را میسازد، بلکه برداشتی از شخصیت، نگاه نویسنده، کنشها و احتمالاً فضا و مانند آن را در ذهن خواننده حک میکند.
محور ماجرا در قصه بر حوادث استوار است و قهرمانها درآن کمتر دگرگونی مییابند و بیشتر دستخوش حوادث و ماجراهای گوناگوناند. درحقیقت در قصهها «قهرمان» وجود دارد و در داستانها «شخصیت».
۲-۲٫ عناصر داستان
«عناصر داستان قابل انتزاع از هم نیستند، چراکه با یکدیگر ارتباطی انداموار دارند. تفکیک کامل عناصر داستان تقریباً غیرممکن است زیرا تمام عوامل و اجزاء داستان به هم مربوط هستند و نمیتوان هرکدام را از دیگری جدا کرد و به تنهایی مورد بررسی قرار داد» (مستور، ۱۳۷۹: ۲۷). به همین دلیل پس از تفکیک و جدا سازی عناصر از هم در برخی موارد مشابهتها و تکرار دیده خواهد شد.
مهمترین عناصر داستان عبارتند از :
۱-طرح ۲-شخصیت ۳-حقیقت مانندی ۴-زاویه دید ۵-گفتوگو
۶-درونمایه ۷-لحن ۸-صحنه ۹-زبان داستان
۲-۲-۱٫ طرح (پیرنگ)
«طرح به یونانی «Mythos» به انگلیسی «plot» و به فرانسه «plan» برای نخستین بار «پوئیتک» ارسطو مطرح شد و معناهای گوناگونی به خود گرفت. در زبان فارسی به «طرح»، «پیرنگ»، «افسانه مضمون»، «داستان»، «طرح و توطئه» ترجمه شده است» (قادری، ۱۳۸۸: ۲۳).
واژۀ پیرنگ از هنر نقّاشی به وام گرفتهشده و به معنای طرحیاست که نقّاشان بر روی کاغذ میکشند و بعد آن را کامل میکنند؛ طرح ساختمانی که معمولاً معماران میریزند و از روی آن ساختمان بنا میکنند. واژۀ پیرنگ در داستان به معنای روایت حوادث داستان با تأکید بر رابطۀ علیّت میباشد (انوری، ۱۳۸۸: ۵۲۲).
«طرح، چهارچوبهای برای داستان است که بایستی تمام مطالب مهم و اساسی داستان را شامل باشد و علاوه بر آن حلقهها و سلسلههای وقایع برحسب روابط علّت و معلولی و زمان پشتسر باشد» (سعیدیان، ۱۳۵۳: ۷۳).
«داستان را به عنوان نقل رشتهای از حوادث که بر حسب توالی زمان ترتیب باشد. طرح نیز نقل حوادث است با تکیه بر موجبیّت و روابط علت و معلول» (فورستر، ۱۳۷۱: ۱۱۸).
«طرح وسیلهای است تا خواننده در پشت سر آن واقعیت زندگی را لمس کند و نیز وسیلهای است تا خواننده پراکندگی زندگی را در چارچوب انضباطی که نویسنده بر آن حاکم کرده است، ببیند» (براهنی، ۱۳۶۲: ۲۲۰).
«طرح عبارت است از نقشه، نظم، الگو، شمّهای از حوادث. به عبارت دیگر حوادث و شخصیتها طوری در اثر شکل مییابند که باعث کنجکاوی و تعلیق خواننده یا بیننده شوند» (اخوت، ۱۳۷۱: ۳۶).
«طرح داستان حرکت است. قصه، قصّه است، چون از فرایند تغییر میگوید. وضعیت یک انسان تغییر میکند یا تلقی ما از او تغییر میکند. اینها حرکتهای اساسی داستاناند»(اسکولز، ۱۳۷۷: ۱۷).
پیرنگ طرح، چهارچوب، و نظم و ترتیب منطقی حوادث در اثر ادبی یا هنری مانند داستان، نمایشنامه، و شعر. ممکن است علاوهبر پیرنگ اصلی، یک یا چند پیرنگ فرعینیز وجود داشتهباشد.
تعریف پیرنگ در اصل، از فن شاعری ارسطومایه میگیرد.ارسطو، پیرنگ را متشکل از سه بخش میداند: آغاز که حتماً نباید در پی حادثهی دیگری آمده باشد، میان که هم در پی حوادثی آمده و هم با حوادث دیگری دنبال میشود، و پایان که پیامد طبیعی و منطقی حوادث پیشین است.
از نظر ارسطو، پیرنگ ایدهآل از چنان همبستگی و استحکامی برخوردار است که اگر حادثهای از آن حذف یا جابهجا شود، وحدت آن به کلّی درهم میریزد.پیرنگ با عناصری چون «شخصیت» و «کشمکش» پیوستگی و رابطۀ نزدیکی دارد و ممکن است به واژگونی و کشف منتهی شود (داد، ۱۳۹۰: ۹۹-۱۰۰).
نقشه و الگوی رویدادهای یک نمایش یا شعر یا اثر داستانی را که سازماندهیِ حادثه و شخصیت را به عهده میگیرد، پیرنگ میگویند بدان صورت که حس کنجکاوی و تحریک خواننده یا بیننده را برانگیزد.
ای.ام.فورستر تعریف ساده اما بسیار مفیدی از طرح (پیرنگ) بهدست میدهد: داستان، روایت رویدادهایی است که در توالی زمانی منظم شده باشد. طرح نیز روایت رویدادهاست که در آن بر تصادف تأکید شده باشد. (کادن، ۱۳۸۶: ۳۳۲)
[یکشنبه 1400-08-16] [ 06:23:00 ق.ظ ]
|