تحقیقات انجام شده درباره بررسي رابطه بین استفاده از شبكههاي اجتماعي و ... |
2-2-1 دين و مفاهیم دینی
تعاريف متعددي از منظرهاي گوناگون درون ديني و برون ديني، براي دين ارائه شده و به ندرت ميتوان تعريفي يافت كه بر همه آنچه تحت نام «دين» در جوامع انساني از آن سخن ميرود، قابل انطباق باشد. با توجه به موضوع این پژوهش که بررسی ارتباط گرایش دینی و استفاده از شبکه های اجتماعی است در اين پژوهش تلاش می شود به تبیین برخی مفاهیم دینی و واژگان مرتبط با آن پرداخته شودبنابراین تعريف برساخته ذيل، به دليل سنخيت زياد با موضوع موردمطالعه، مبناي مناسبي براي اين گفتوگوخواهد بود؛دين مجموعهاي از معارف نظري و عملي شامل عقايد و باورها، اخلاقيات، رهنمودهاي معطوف به سلوك عبادي و عرفاني و احكام ناظر به رفتارهاي فردي و اجتماعي است كه در راستاي نيل به اهداف متعالي تدوين و تنظيم شده است. بازرترين ويژگي و وجه تمايز اينمجموعهمعارفازسايرمعارف،«قدسي بودن» آنهاست.گليفورد گيرتز (C. Geertz)، مردمشناس معاصر، با رويكردي فرهنگي بر آن است كه دين همواره هم جهانبيني است و هم خلقيات (رفتارها، ارزشها، نگرشها و عواطف). دين تركيبي است از ايدهها و باورهاي مربوط به جهان و گرايش به احساس و رفتار بر طبق اين ايدهها.4
ايان باربور[21] نيز با عطف توجه به آثار عيني و تحققي دين، از جمله آثار فرهنگي آن، مينويسد:
عقايد ديني در درجه اول با مسائل وجودي اهتداي انسان در چارچوب جستوجوي معنا، و خصلت يا سرشت اساسي انسان و جهان و شناخت خويشتن و سرنوشت و زمان و تاريخ سروكار دارد. زندگي عرف اهل دين بر محور «هجرتها»ی بزرگ دور ميزند (تولد، ازدواج، مرگ) و خدمت به بشر و جامعه (شفقت و عدالت)، تذكر و بزرگداشت رويدادهاي تاريخي عمده (آيينها و شعائر مقدس و اعياد) و فراتر از همه عبادت و طاعت خداوند.5
بيشتر كساني كه از نسبت ميان دين و رسانه سخن گفتهاند، صراحتا يا تلويحا به تعاريفي استناد جستهاند كه دين را از منظر جامعهشناختي و مردمشناختي به مثابه بخشي از يك نظام فرهنگي تلقّی كرده است. آراء گيرتز در اينباره بيش از سايرين مورد توجه و استناد قرار گرفته است. وي در مقالهاي تحت عنوان «دين به مثابه يك نظام فرهنگي» بر آثار و كاركردهاي فرهنگي دين تأكيد كرده است. از نظر وي، فرهنگ «الگويي از معاني است كه در راستاي تاريخ انتقال مييابد و از طريق نمادها تجسم پيدا ميكند و يا نظامي از مفاهيم است كه به انسانها به ارث رسيده و به صورتهاي نمادين بيان ميشود.» دين نيز از نظر گيرتز، بخشي از يك فرهنگ است كه با نمادهاي مقدس و كاركردهاي آنها سروكار دارد «تا روحيات آدمها، يعني آهنگ، خصلت و كيفيت زندگي، سبك اخلاقي و زيباشناختي و حالت زندگي آنها، را با جهانبينيشان، يعني همان تصويري كه از واقعيت و عملكرد اشيا دارند و فراگيرترين انديشههاي آنها درباره نظم، تركيب كند.»6 اين نقش را البته ادياني همچون اسلام و مسيحيت كه متضمن سه نظام ايماني و اعتقادي، نظام ديني و نظام اخلاقي به صورت متداخل هستند، ميتوانند ايفا كنند.
بيترديد دين به عنوان مجموعهاي از معارف قدسي با فرهنگ به عنوان ميراث مادي و غير مادي بشر در فرايند زيست اجتماعي در گسترهاي بيحد و حصر و در بستري به درازي تاريخ همواره با هم روابط دوسويه و متقابل داشته و دارند. شدت اين ارتباط در برخي قلمروها به حدي است كه اساسا تفكيك ميان آنها غيرممكن و گاه محال به نظر ميرسد. به همين دليل، در ميان انبوه تعاريف ارائه شده از فرهنگ، كمتر تعريفي ميتوان يافت كه از توجه به آميزههاي ديني و قدسي عناصر اعتقادي غفلت كرده باشد.
به بيان (هوور)[22]:آنچه در تجدّد متأخر در غرب روي داده، تأكيد بيشتر بر روي مذهبي است كه زندگي و عمل ميشود، اين مذاهب زيسته و تمرين شده به طور زايندهاي در درون قلمرو رسانهها ادغام شده و به سرعت رسانهاي ميشوند.
بديهي است كه دين عينيتيافته و فرهنگيشده، به عنوان يك واقعيت اجتماعي، كليت جامعه و حتي غيرمؤمنان به خود را نيز متأثر ميسازد. از اينرو، در حوزه تعامل دين و رسانه چنين به نظر ميرسد كه فرهنگ از يكسو، بستر و عرصه داد و ستد دين و رسانه و از سوي ديگر، خود در سطحي گسترده محصول و معلول اين تعامل است. به بيان ديگر، دين با واسطه يا در ضمن فرهنگ به رسانه راه يافته و پس از پردازش رسانهاي مجددا به صورت فرهنگي شده در گستره اجتماع انعكاس مييابد. چرخه سه ضلعي دين، رسانه و فرهنگ در يك ارتباط ديالكتيكي پيچيده به مرور زمان به درهم آميختگي هرچه بيشتر دين و فرهنگ منجر ميشود. «رسانه ديني» نيز از نگاه قايلان آن، رسانهاي است كه به انعكاس فرهنگ ديني توليد يافته در جامعه مؤمنان و در سطحي ديگر به فرهنگي شدن تدريجي دين با هدف انتقال و نفوذ آن به ساحتهاي گوناگون رواني و اجتماعي جامعه و افزايش سطوح تماس تودهها با آن كمك ميكند.
نكته پاياني اينكه، رسانهاي شدن روزافزون پديدهها و روابط اجتماعي ـ فرهنگي و كالايي شدن فرهنگ كه خود محصول و معلول فعاليت گسترده و نفوذ و غلبه رسانههاي جمعي و فناوريهاي ارتباطي و اقتصاد فرهنگ است، ضرورت توجه به نقش و اهميت رسانه و نسبت آن با فرهنگ و مصنوعات فرهنگي، به ويژه دين و فرهنگ ديني را مسجل ساخته است.
شواهد عيني نشان ميدهد كه در دهههاي اخير توجه به رسانهها در ميان اديان، به ويژه شاخههاي گوناگون مسيحيت عموميت و رشد قابل توجهي يافته است. واتيكان به عنوان مركز مسيحيت كاتوليك، با اتخاذ موضعي كاملاً مثبت و مشوّقانه، رسانهها را هداياي الهي خطاب كرده و ضمن تأكيد بر مسئوليت اجتماعي وسايل ارتباط جمعي، دستاندركاران كليساي كاتوليك را به استفاده صحيح از فناوريهاي ارتباطي و رسانهها توصيه كرده است.متقابلاً اصحاب رسانه نيزبه دلايلي همچون حضور دين در هسته مركزي فرهنگ و جامعه، جذابيتهاي ذاتي پيامهاي ديني، انگيزههاي تبليغي، رهايي از سلطه فرهنگ سكولار، تقاضاي مخاطبان، ضرورتهاي برنامهاي، نيازهاي انسان نوين و… خود را ناگزير به مراجعه و بهرهگيري مستقيم و غيرمستقيم از ذخاير فرهنگ ديني و انعكاس آن در قالبهاي گوناگون برنامهاي يافتهاند.
بر طبق برخی نظریه ها نظريه، از آنجا كه ماهيت فناوري و از جمله رسانهها با تسخير طبيعت و فرهنگ، به جهانبيني انسان شكل ميدهد و اين تسخير و اقتدار به دليل ماهيت مستقل، با هيچ واقعيت ديگري قابل جهتدهي و جهتيابي نيست، تلاش براي ديني ساختن رسانه، بيفايده يا بيمعنا خواهد بود. از اينرو، بر طبق اين نظريه ما نه «رسانه ديني» كه «دين رسانهاي» خواهيم داشت. جمله كليدي مك لوهان «رسانه همان پيام است» بيان گويا و خلاصهاي از نظريه فوق است كه به نقش تعيّنبخش رسانه به پيام اشاره دارد.ارتباط دين و رسانه با توجه به تنوع پيامها و آموزههاي دين و متقابلاً تنوع رسانهها و ظرفيتهاي متفاوت آنها، متفاوت خواهد بود. رسانههاي گوناگون نوشتاري، گفتاري، صوتي و تصويري هر يك به تناسب ظرفيتها و محدوديتهاي ذاتي، راهبردهاي فرهنگي، سياستهاي برنامهسازي، نوع و قالب برنامه، ميزان تقاضا، نقشها، كاركردها، اهداف و انتظارات، نسبتهاي متفاوتي با دين دارند. علاوه بر اينكه اقتضائات و ظرفيتهاي زمينهاي و بافت فرهنگي ـ اجتماعي محل فعاليت رسانه، ويژگي مخاطبان، سطح و نوع تقاضا، امكانات بهرهوري از توانشهاي بالفعل و بالقوّه رسانه، درجه و توان حرفهاي گردانندگان رسانه، مديريت رسانه، امكانات جانبي فعاليتهاي رسانهاي و… نيز در اين نسبتسنجي مؤثر خواهند بود. پيامهاي ديني نيز فينفسه تنوع درخور توجهي دارند. گاه اين تنوع در مقام ابلاغ و ارائه، پيچيدگي بيشتري مييابد. براي مثال، يك پيام گاه در قالب سخنراني يا ميزگرد به راحتي قابل ارائه و انتقال است، در حالي كه تبديل آن به قالبهاي تصويري مستلزم بهرهگيري از تخصصهاي ويژه و اعمالتصرفات متناسب خواهد بود؛ روشن است كه تبديل پيامهاي دين به قالبهاي متناسب رسانهاي و برنامهسازي بر اساس سوژههاي ديني، نيازمند اعمال تصرفات فني و حذف و اضافات كارشناسانه خواهد بود. واقعيتي كاملاً طبيعي كه گاه موجب بيمهري برخي دينباوران به رسانه و كارگزاران آن ميشود.
امروزه كمتر كسي در اين گزاره شك ميكند كه جهان وارد عصر تازهاي شده که نماد آن اهميت يافتن اطلاعات است. بسياري از دانشمندان و صاحبنظران علوم اجتماعي بر اين باورند كه تركيب و همگرايي فنآوريهاي ارتباطي و تجديد ساختار نظام سرمايهداري در دهههاي اخير ما را وارد عصر و جامعهی تازهاي كرده است.
اقتصاد جهاني مبتني بر اطلاعات، توسعهی فنآوريهاي ديجيتالي و فشردگي زمان و مكان از ويژگيهاي اين عصر است. موتور محركهی اين تحولات، انقلاب و انفجار اطلاعات و تحولات پرشتاب علمي و فنآورانه بودهاست. در اين فرآيند، ابتدا رايانهها به جامعه راه میيابند و سپس رايانههاي شخصي به منازل و حوزههاي خصوصي افراد و خانوادهها وارد ميشوند و بزرگراه اطلاعات را از وسط منازل عبور ميدهند. وصل شدن رايانهها به خطوط تلفن و دسترسي آسان و نسبتاً كمهزينه به اينترنت، افراد را به اطلاعات انبوه و جهاني متصل ساخته و اين همه، جنبههاي مختلف زندگي ما را تحت تأثير قرار ميدهد. يكي از جنبههاي مهمي كه از فنآوريهاي اطلاعاتي و ارتباطي جامعهی اطلاعاتی تأثير ميپذيرد، دین و هويت دینی است.
در جوامع سنتي، دین بيشتر متأثر از عوامل انتسابي، از پيش مشخص شده و ثابت است. انسانها شبيه يكديگرند و انسجام بيشتري در ابعاد مختلف هويتی و دینی وجود دارد. لذا افراد جامعه به لحاظ دینی چندان دچار تغيير و دگرگوني نميشوند و اساساً كمتر مسئلهاي به نام بحران هويت در عرصه دین به وجود ميآيد. اما در جوامع جديد منابع هويتيابي متعدد و بيشتر اکتسابي است، زيرا انسانها در گروهها و قشرهاي اجتماعي متعددي عضو هستند. لذا هويت انسانها در معرض تغيير است. اينجاست كه مسئلهی چالش در عرصه دینی و چالشهاي دینی و هويتي بروز ميكند.
جامعهی اطلاعاتی باعث تحولات گسترده از جمله تحول در مفهوم زمان و مكان شده است. فراهم آمدن منابع و مراجع جديد، ذهنيت و هويت افراد و همچنین گرایش ها و اعتقادات دینی آنها را دچار دگرگوني كردهاست و اين مسئله به منطقه يا كشور خاصي محدود نميشود بلكه تمام جوامع را كموبيش دربرگرفته است. جامعهی ما نيز چون ديگر جوامع، در معرض تغيير و دگرگوني قرار گرفته است و آثار و پیامدهاي آن را نيز تجربه ميكند. جوانان، و مخصوصاً قشر دانشجو که به دلیل شرایط خود بیشترین زمینه و کاربرد استفاده از اینترنت را دارند، مستعدترين گروهي هستند که تحت تأثير اين تحولات قرار گرفتهاند.
به همین منظور ضمن بررسی مفاهیم و مبانی نظری دین و شبکههای اجتماعی از دیدگاه صاحبنظران حوزههای علوم اجتماعی و ارتباطات سعی خواهد شد که رابطه این دو مورد توجه و مداقه قرار گیرد.
2-3 مفاهيم نظري
گروهي از نظريهپردازان جديد مدعي ظهور و شكل گيري نوعي جديدي از جامعهاند كه با گذشته كاملاً متفاوت است. اين عده معتقدند ما اكنون در حال پشت سر گذاشتن ” عصر اول رسانهها ” و شاهد ” عصر دوم رسانهها ” هستيم (پاستر، 1377: 74-75).
كارکرد رسانهها هرچند كه به لحاظ ماهيت ممكن است تفاوت معناداري با يكديگر نداشته باشند ولي به لحاظ شكل و ميزان اثربخشي و كارايي با هم متفاوت هستند و همين تفاوت در شكل و كاركرد است كه ميتواند ضمن تغيير در ميزان و سطح اثر بخشي، اعصار متفاوتي را در اين حوزه به ذهن متبادر سازد.
“در عصر اول رسانهها، بعد از جريان تلفن كه يك نفر با يك نفر ارتباط برقرار ميكرد، گروه كوچكي از توليدكنندگان ميتوانستند اطلاعات، آگاهيها و اخبار را براي اقشار وسيعي از مخاطبان بفرستند. به اين معني كه با انتشار دسته اول اخبار و اطلاعات، ارتباط برتر و يك جانبه برقرار ميشد و به خصوص آنكه نشر در انحصار توليدكنندگان محدود و مصرفكنندگان بيشمار پيامها بود. اين شكل از ارتباط چالشها و پيامدهاي خاص خود را داشت و دانشمندان زيادي از جمله متفكران مكتب وابستگي، منتقدان جدي آن به شمار ميرفتند. وابستگي فرهنگي، سلطهی فرهنگي غرب در جهان سوم، سلطهی شركتهاي بزرگ ارتباطي (اجتماعي‐ فرهنگي) و توليدكنندگان فيلمهاي تلويزيوني و سينمايي آمريكا بر جهان سوم و غربي شدن، مهمترين پيامدهاي عصر اول رسانهها از منظر نظريهپردازان مكتب وابستگي و منتقدان جدي رسانهها است” (بهرامپور، 1382: 7).
عصر دوم رسانهها كه از ديدگاه نظريهپردازان با ظهور و شكلگيري نوع جديدي از جامعه همراه شده است، از طريق ادغام تكنولوژيهاي جديد ارتباطي ماهوارهاي، با رايانه، تلويزيون و تلفن ظاهر شده است. در اثر چنين ادغامي، جانشينهاي تازهاي براي سيستم قبلي كه محدوديتهاي فني جدي داشت بوجود آمده و اين احتمال بسيار قوت ميگيرد كه نظامي مشترك از توليدكنندگان، توزيعكنندگان و مصرفكنندگان بوجود آيد. از اين رو در اين رسانههاي الكترونيكي عامل تازهاي باعث شده است كه وضع كاملاً متفاوتي در روابط قبلي و مرزهايي كه هريك از اين گروهها (توليدكنندگان، توزيعكنندگان و مصرفكنندگان) وجود داشت، پديدار شود. وضعيتي كه حتي قادر است سيستم گذشته را به طور كامل ساقط كند و از اعتبار بياندازد. مارك پاستر از نظريهپردازان پست مدرنيسم در تشريح عصر دوم رسانهها چنين مينويسد: ” تكنولوژيهاي جديد ارتباطي در حال از بين بردن عقيدهی ارتباط عدهاي معدود با افراد بيشمار است. برخي از مرتبطان همواره قدرتمندتر از ديگران خواهند بود. اما فكر بزرگي كه در پشت قصههاي… (اين رسانههاي الكتريكي جديد) نهفته، آن است كه براي نخستين بار عدهاي بسيار با عدهاي بسيار وارد صحبت ميشوند. هر روز اشخاصي كه استطاعت تهيه لوازم رايانه و پرداخت صورتحساب تلفن خود را دارند ميتوانند تهيهكننده، مجري، سردبير و شنوندهی خود باشند. هر روز كه ميگذرد داستانهاي آنها بيشتر و بيشتر و داراي سبكي خاص، تحت تأثير كنش متقابل و توأم با فردگرايي ميشود. داستانهايي كه در ميدانهاي مختلف، براي شنوندگان گوناگون و به روشهاي متفاوت بيان ميشود"(پاستر،1377: 75). وي همچنين در ادامه مينويسد : ” اين انفجار متكي به نوعي فنآوري است كه با چاپ و رسانههاي نخستين عصر رسانهها تفاوت دارد؛ ارزان، انعطاف پذير، در دسترسي فوري و آسان است “(پاستر،1377: 75).
تعاملي بودن[23]، جمعزدايي[24]، ناهمزماني[25]، تمركززدايي[26]، ظرفيت بيشتر[27] و انعطافپذيري[28] از جمله مهمترين ويژگيهاي وسايل ارتباطي همگاني در دورهی كنوني به شمار ميآيند (شكر خواه، ۱۳۸۲). اين ويژگيها باعث شدهاند كه افراد استفاده كننده از ابزارهاي نوين، توانايي بالايي در تحول و ايجاد اطلاعات داشته باشند و بدينترتيب ابزارهاي ارتباطي از حالت يكسويه بودن خارج شده و بيشتر جنبهی تعاملي به خود بگيرند. بنابراين ميتوان گفت صرفنظر از تأثيرات منفي تكنولوژي بر زندگي افراد كه نميتوان از آن غافل ماند، نبايد موافق با منتقدان تكنولوژي از جمله متفكران مكتب فرانكفورت بود كه بيشتر بر جنبههاي منفي تكنولوژي اصرار داشتند و از آن تحت عنوان ” صنعت فرهنگ ” ياد ميكردند. زيرا در عصر دوم رسانهها ظاهراً تضاد انحصاري ميان توليد كنندگان و مصرف كنندگان پيامها از بين ميرود و توليد نه تنها ديگر يك طرفه نخواهد بود، بلكه در انحصار گروهي خاص قرار نخواهد گرفت. آن هم به اين دليل است كه ساخت و ويژگيهاي وسايل نوين ارتباطي از بيشتر جوانب با ساخت وسايل ارتباطي پيشين متفاوت ميباشد. هرچند كه از اين نكته نيز نبايد غافل شد كه تكنولوژي ارتباطي همچنان در اختيار عدهی معدودي است كه از اين طريق ميتوانند بر جريان اطلاعرساني تأثيرگذار باشند.
2-3-1 اینترنت
براي تعريف شبكههاي اجتماعي كه در اينجا منظور شبكههاي اجتماعي مجازي است؛ ابتدا بايد به تعريف مفاهيم شبكه، و اينترنت پرداخت، چون از يكسو شبكه، نقش بنيادي در توصيف جامعه در عصر اطلاعات ايفا ميكند و از سوي ديگر، شبكههاي اجتماعي مجازي، صورتهاي تكامل يافتهی اينترنت است كه از درون آن پديدار شدهاست. ” شبكه مجموعهاي از نقاط اتصال يا گرههاي به هم پيوسته است. نقطه اتصال يا گره، نقطهاي است كه در آن يك منحني خود را قطع ميكند. اين كه نقطه اتصال چه چيزي است مشخصاً به نوع شبكههاي مورد نظر بستگي دارد. ” براي مثال سيستمهاي تلويزيوني، استوديوهاي توليد سرگرمي، مراكز گرافيك رايانهاي، گروههاي خبري و دستگاههاي متحرك توليد، ارسال و دريافت علايم شبكهی جهاني رسانههاي جديد هستند كه كانون بيان فرهنگي و افكارعمومي در عصر اطلاعات ميباشند (كاستلز، 1380: 544).
با توجه به تعاريف ارائه شده، اينترنت در بستر شبكه معنا و مفهوم مييابد و نميتوان اين دو را به صورت مستقل و جداي از هم فرض و يا تصور كرد، چرا كه ارتباط بين مجموعهاي از كاربران را فراهم ميسازد و همين ويژگي جمعگرايي ميتواند نقطه آغاز ورود به بكههاي اجتماعي و تفكر در اين حوزه باشد.
شايد اينترنت بارزترين مثال از مفهوم دهكده جهاني باشد زيرا آن به كمك سه عنصر اساسي يعني اطلاعات، ارتباطات و فنآوري به ابزار اطلاعاتي، ارتباطي و فرا مليتي تبديل شده است كه به زمان، مكان و گروه خاصي تعلق ندارد و هركسي در هر نقطهاي از جهان و در هر زماني ميتواند از اطلاعات آن بهرهمند شود (خواجوي، 1384: 59)
هر چند كه با رشد تكنولوژي دستيابي كامل و مطلق نيز به تمامي اطلاعات براي همگان و به طور مطلق امكانپذير نيست، اما سطح و ميزان دسترسي به اطلاعات در اين فضا آنقدر زياد و وسيع است كه باز هم نميتوان از مفهوم دهكده جهاني براي براي اينترنت چشمپوشي كرد.
ارتباطات رايانهاي قوانين خاص خود را دارد و نتايج متفاوتی هم از اين طريق به دست ميآيند . اما نكتهی قابل توجه در ارتباط اينترنتی اين است كه خصوصياتی از قبيل سن، جنسيت، نژاد، لهجه، طبقهی اجتماعی، جذابيت چهره، سبك لباس پوشيدن، جذابيت فيزيكی، هوش، تيپ و نظاير آن، كه معيار قضاوت ما دربارهی افراد در دنيای غيرمجازی قرار میگيرد، در دنيای مجازی اينترنت وجود ندارند. پس مشخصهی اصلی ارتباطات اينترنتي فقدان رابطهی ” رو در رو ” و نبود حضور فيزيكی است كه فريبكاری و جعل هويت واقعی را ممكن میسازد (صديق بناي؛ 1385). با اين حال بعضي معتقدند كه اينترنت با آزاد كردن مردم از محدوديت جغرافيايي و موانعي مانند بيماري، ناتوانيها و نظاير آن به روابط اجتماعي بهتر انجاميده است. بر طبق نظر آنها اينترنت به مردم اجازه ميدهد كه به گروههايي با علايق مشترك كه پيش از اين ارتباط با آنها آسان نبود، بپيوندند (اميداوار و صارمي، ١٣٨١: 58). برخي ديگر از مطالعات اخير نيز نشان ميدهد كه استفاده افراطي از اينترنت فرد را از جهان بيروني منزوي ميسازد و باعث ميشود كه زمان كمتري را صرف گذراندن با دوستان و خانواده بكند. همچنين استفاده افراطي از اينترنت ممكن است به افسردگي فرد منجر شود (:Kumari Rajani and chandio 2004).
به طور كلي اتصال به اينترنت بهويژه در كشورهاي در حال رشد، همواره با بحثهايي پيرامون تهاجم فرهنگي از طريق اين رسانه همراه بودهاست. عدهاي عقيده دارند كه اتصال به اينترنت و در دسترس قرار دادن آن براي عموم مردم، ميتواند بر فرهنگ و ارزشهاي هر كشوري تأثيرات منفي داشته باشد، بسياري از كشورها بنا بر ارزشهاي ملي، مذهبي و فرهنگي، اينترنت را به صورت محتاطانه مورد استفاده قرار دادهاند، زيرا از طريق اين رسانه تصاوير و اطلاعات غيراخلاقي و نظاير آن كه معيارهاي فرهنگي و سنتي را تضعيف ميكند، نيز قابل دسترسي است. در نقطهی مقابل عدهی ديگري عقيده دارند كه اطلاعات با ارزشي از طريق اين رسانهی جهاني قابل دسترسي است كه ناديده گرفتن آنها به ضرر كشورهاست (كوشا، 1380: 55).
به طور خلاصه ميتوان مهمترين آثار مثبت و منفي اينترنت در رابطه با مسائل اجتماعي و فرهنگي را اين گونه برشمرد:
الف. مزايا و آثار مثبت اينترنت
١. تبادل فرهنگي: اينترنت محيطي را فراهم ميآورد كه افراد در آن ميتوانند به تبادل اطلاعات و افكار با يكديگر بپردازند. در صورت تبادل افكار ميان ساكنين يك منطقه با ساكنين مناطق ديگر (افراد غير بومي) به شرطي كه قصد تهاجم وجود نداشته باشد، فرهنگ بومي غنيتر و پربارتر ميشود (علي احمدي و شمس عراقي،١٣٨٢:كوشا١٣٨٠).
٢. دسترسي آسان به منابع اطلاعاتي: اينترنت امكان دستيابي به اطلاعات را براي عموم مردم با حداقل هزينه و كوتاهترين زمان ممكن فراهم آورده است (عبادي،١٣٨۴ : علي احمدي و شمس عراقي: ١٣٨٢ ؛ كميته سواد فناوري اطلاعاتي شوراي ملي پژوهش ايالات متحده: ١٣٨١).
٣. خارج شدن از انزوا: اينترنت اين فرصت براي افراد معلول يا منزوي (نظير برخي گروههاي نژادي از جمله سياه پوستان در كشورهاي غربي) بوجود ميآورد تا بتوانند صداي خود را به سراسر جهان برسانند (علي احمدي و شمس عراقي: 1382؛ Lester and Koehler : 2003 ).
۴. تفريحات سالم: اطلاعات سرگرمكننده موجود در اينترنت اگر از ساير رسانهها بيشتر نباشد لااقل كمتر هم نيست. بنابراين با بهره گرفتن از سرگرميها و بازيهاي گوناگون موجود در آن ميتوان اوقات فراغت را به خوبي پر كرد (علي احمدي و شمس عراقي: 1382؛ Lester and Koehler :2003).
ب. معايب و آثار منفي اينترنت
١. تهاجم فرهنگي: كشورهاي غربي به ويژه آمريكا بر بيشتر فنآوريهاي روز، اطلاعات و جريان آن تسلط دارند. بنابراين همواره براي كشورهاي جهان سوم خطر تهاجم و يا استعمار فرهنگي كشورهاي غربي از طريق اينترنت وجود داشته است (علي احمدي و شمس عراقي، 1382: 45)
٢. افزايش شكاف طبقاتي: با توجه به اين که دسترسی به اينترنت نيازمند پشتوانهی مالی افراد و کشورها، و برخوردار بودن از زيرساختهای فنی و مخابراتی میباشد، در نتيجه افراد، نهادها و کشورهايی به اين فنآوري نوين دسترسی پيدا خواهندکرد که از چنين پشتوانهی مالی و فنی برخوردار باشند و کشورها، نهادها و افراد کمتوان به لحاظ مادی و يا کشورهای توسعه نيافته به علت نداشتن پشتوانههای فنی و مخابراتی همچنان بر محروميتشان افزوده ميشود و بالعکس کشورها و افراد برخوردار از توانايیها و دارايیها بر دانايی آنان افزوده ميشود (عبادي،١٣٨۴ : 80)
٣. دسترسي آسان به منابع ممنوعه و بي تفاوتي نسبت به ارزشها، هنجارها و ناهنجاريها: استفاده ابزاری از امکانات اينترنت در جهت تأمين منافع اقتصادی، عدم امکان مديريت بر بسياری از سايتهای اينترنتی و تواتمندی بالقوه اينترنت برای ارائه و تبليغ ناهنجاريهای اخلاقی، موجب نگرانی جدی بسياری از دستاندرکاران آموزش و پرورش، خانوادهها و نهادهای فرهنگی شدهاست. اين امر نگرانيهايي را در مورد هرزه نگاري كودكان نيز به دنبال داشته است (محسني، ١٣٨٠: 85).
۴. سيطرهی زبان انگليسي: در محيط اينترنت سيطرهی زبان انگليسي امري واضح و روشن است . يك فرد براي كسب بيشترين اطلاعات از اينترنت، بايد دستكم درك متوسطي از زبان انگليسي داشته باشد . در حالي كه اين زبان، زبان بسياري از كشورهاي درحال توسعه نيست (كميته سواد فناوري اطلاعاتي شوراي ملي پژوهش ايالات متحده: ١٣٨١ ؛ علي احمدي و شمس عراقي: ١٣٨٢).
۵. نقض حقوق اوليهی افراد: در اينترنت ممكن است اطلاعاتي مربوط به زندگي شخصي و خصوصي افراد منتشر شود كه اين اطلاعات توسط شبكههاي بيمه، مالي و تجاري مورد خريد و فروش قرار گيرد (علي احمدي و شمس عراقي: ١٣٨٢).
2-3-2 شبكه اجتماعي[29]
رسانههای اجتماعی بنا بر يک تعريف، رسانههايی برای برقراری تعامل اجتماعی مبتنی بر وب هستند و راهی ارزان و قابل دسترس برای انتشار اطلاعات از سوی عموم کاربران. اين تعريف عام، بسياری از وبسايتهای با کارکرد ارتباطی را در زمرهی رسانههاي اجتماعی قرار داده است؛ فرومهای اينترنتی، وبلاگها، شبکههای اجتماعی، ويكيها و پادکست از اين قبيل هستند. اما يكي از پرکاربرترين انواع رسانههای اجتماعی را شبکههای اجتماعی تشکيل میدهند.
” از سال 1979 اولين فضای شبکهای را تام تراسکات و جيم اليس از دانشگاه داک ايجاد كردند.” (کاپلان و هنلين[30]،2010: 60). البته شبکهای که آنها ايجاد کردند با مفهومی که ما امروزه از رسانهی اجتماعی درک میکنيم تفاوتهايی عمده دارد. رسانهی اجتماعی در نزديكي هزارهی جديد پا به عرصه وجود گذاشت (کاپلان و هنلين ،2010). نويسندگان اين شبکهی اجتماعی اوليه به صورت آنلاين اقدام به نوشتن مطالب خود در آن میکردند. اين دفتر خاطرات گروهي را تشکيل میداد. اصطلاح “وبلاگ” اولين بار در همان زمان و به صورت مختصرشده يعنی “بلاگ"، يک سال بعدتر استفاده شد، زماني كه يک بلاگر به شوخی اسم “وبلاگ را” به “وی بلاگ[31]” تغيير داد. افزايش دسترسی به اينترنت پرسرعت محبوبيت اين مفهوم را در جهت ايجاد سايتهای شبکهی اجتماعی همچون مای اسپيس (2003) و فيس بوک (2004) اضافه کرد. اين رشد قدم به قدم اصطلاح رسانهی اجتماعی را ابداع کرد و آن را به برجستگی امروزياش رساند.” (کاپلان و هنلين، 2010: 60).
“آندرياس کاپلان” دكتراي مديريت بازرگاني از انگلستان و “مايكل هنلين” داراي دكتراي علم مديريت از انگلستان به عنوان متخصصين بازاريابي و رسانههاي اجتماعي، برای ارائه تعريفی از رسانهی اجتماعی سعی میکنند عمدهترين مفاهيم مشابه آن را شرح داده و نکات تمايز آنها را برجسته كنند. دو مفهومی که تا حدودی مشابه مفهوم رسانههای اجتماعياند، مفاهيم وب2[32] و محتوای عمومیشده کاربری (يو. جی. سی)[33] هستند. وب 2 اصطلاحی است که اولين بار در سال 2004 استفاده شد تا راه جديدی برای انتشار محتوا و کاربردهای کوتاه از سوی اشخاص باشد. اين محتوا با همكاري و به روشی مشارکتی به طور مستمر به وسيله همهی کاربران تغيير میيابد. محتوای عمومیشده کاربری نيز اصطلاحی است که در 2005 عموميت يافت و به طور معمول برای توصيفكردن اشکال مختلف محتوای رسانهای به کار میرود که به طور عمومی قابل دسترس باشد و به وسيله کاربران نهايی توليد شده باشد. محتواهای عمومیشده کاربری بايد سه نياز اساسی را برآورده کند: 1. بايد روی وبسايت مورد دسترس عموم يا روی سايت شبکههای اجتماعی قابل دسترس گروه منتخب مردم منتشر شود، 2. بايد حجم خاصی از تلاشهای ايجادکننده را نشان دهد؛ 3. در نهايت بايد خارج از روزمرگی و تمرينات حرفهای خلق شده باشد (کاپلان و هنلين،2010: 61). کاپلان و هنلين با توضيح اين دو مفهوم مشابه و با بهره گرفتن از آنها اظهار میکنند که رسانه اجتماعی يک گروه از کاربردهای مبتنی بر وب است که بر پايههای تکنولوژيكي و ايدئولوژيكي وب 2 ساخته شده و خلق و تبادل محتوای عمومیشده کاربران را فراهم میکند (کاپلان و هنلين ،2010: 70).
کاپلان و هنلين يک طرح برای طبقهبندی انواع رسانههای اجتماعی براساس تئوری حضور اجتماعی، ثروت رسانهای، بيان خود و افشاي خود ارائه کردهاند که بر اساس آن شش نوع متفاوت از رسانه اجتماعی يعنی پروژههاي مبتنی بر همکاری، وبلاگها و ميکروبلاگها، جماعتهای محتوايی، سايتهای شبکه اجتماعی، جهان بازی مجازی و جماعتهای مجازی قابل شناسايی است (ويكي پديا, 1390).
شبکههای اجتماعی مجازی تنها ابزارهای تکنولوژيكي جديدی نيستند که امکانات جالب توجهی را در اختيار کاربران اينترنتی قرار داده باشند. شبکههای اجتماعی را فراتر از گونهای وبسايت میتوان بهعنوان رسانههای جديدی در نظر گرفت که در ساختارهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سياسی تغييراتی ايجاد کردهاند. چالشهايی که شبکههای اجتماعی در سالهای اخير با آنها مواجه بودهاند، حوزههايی فراتر از فضای مجازی را تحت تأثير قرار داده است. شبکههای اجتماعی از سويی به عنوان يكي از گونههای رسانههای اجتماعی، امکانات تعاملی قابل توجهی برای کاربران اينترنتی فراهم کردهاند و در افزايش مشارکت شهروندان در برخی فرايندها مؤثر بودهاند؛ از سويی اين شبکهها با آسيبهای گستردهای در حوزههايی از قبيل حريم خصوصی، کپیرايت، اعتياد مجازی، سوء استفاده از کودکان، دزدی اطلاعات و هويت و مواردی اينچنينی مواجه بودهاند. اين شبکهها همچنين عرصهی ارتباطات سياسی را نيز متحول کردهاند. رويدادهای سياسی سالهای اخير از انتخاب باراک اوباما به رياستجمهوری امريکا گرفته تا… همگی متأثر از فعاليتهای کاربران شبکههای اجتماعی بودند. در حوزهی ارتباطات بينالملل نيز شبکههای اجتماعی محل توجه هستند و برخی کشورهای شرقی مانند چين و روسيه که دغدغهی حفظ فرهنگ ملی برايشان اهميت دارد با تقويت شبکههای اجتماعی بومی تلاش کردهاند کاربرانشان را از شبکههای اجتماعی بينالمللی که در مالكيت شرکتهای امريكايي هستند، دور کنند. شبکههای اجتماعی همچنين بر شکلهای سرمايه اجتماعی و اقتصادی و نحوهی تبديل آنها به يکديگر نيز مؤثر بودهاند و عرصهی اقتصاد را نيز بينصيب نگذاشتهاند (جعفري، 1389: 60)
حميدرضا ضيائیپرور، پژوهشگر و مدرس دانشگاه در مقالهاي كه در نشست “شبكههای اجتماعی، فرصتها و تهديدها” با عنوان “۳۰ ويژگی شبكههای اجتماعی” در سال 89 ارائه كرد؛ اين 30 ويژگي را به شرح زير برشمرد:
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1400-08-16] [ 07:42:00 ق.ظ ]
|