سمتانا، الکسیس و هریس[۵۶] (۲۰۰۰) بر اساس پژوهش‌هایی که انجام دادند ارتباط سه تایی پدر – مادر- نوجوان را مثبت تر از ارتباط دوتایی مادر- نوجوان دانستند. در ارتباط دوتایی، مادران پسر را بیشتر از دختران تأیید می‌کنند اما در ارتباط سه تایی هر دو والد پسر و دختر به یک میزان مورد پذیرش قرار می‌دهند و همچنین سطوح تعارض و فاصله هیجانی ناشی از ارتباط یک طرفه والد – نوجوان می‌باشد( ترجمه سعیدی،۱۳۹۱).

 

شعاری نژاد (۱۳۷۲) در پژوهشی که روابط نوجوانان را با والدین بررسی ‌کرده‌است ‌به این نتیجه رسید که روابط فرزندان با اعضای مذکر خانواده کمتر از اعضای مؤنث خانواده مساعد است. مادران با پسران ملایم تر از دختران برخورد می‌کنند و دختران را بیشتر تحت کنترل قرار می‌دهند و محدودتر می‌کنند، به همین جهت تعارض بین مادر و دختر شدید تر است.

 

رضا هاشمی و دیگران (۱۳۸۲) در پژوهشی تحت عنوان بررسی رابطه شیوه های فرزند پروری با پیامدهای روانی ناسازگار در شهر تهران ‌به این نتیجه رسید که والدین مورد پژوهش که بیشتر از شیوه های سلطه گری، کنترل وابستگی زا، و غفلت استفاده کرده بودند، کودکان به ترتیب در اختلال های اضطراب، افسردگی، پر تحرکی – کاستی توجه، وابستگی و مشکلات اجتماعی نمره های بالاتری را نشان دادند. بین متغیر های مذکور و شیوه های فرزند پروری والدین رابطه معناداری به وجود آمد.

 

خلیل هیبتی(۱۳۸۱)در پژوهشی تحت عنوان بررسی رابطه شیوه های فرزندپروری والدین و رابطه آن با شیوه های مقابله با استرس در دانش آموزان دختر و پسر سال سوم دبیرستانهای شهر زرقان ‌به این نتیجه رسید که شیوه های فرزند پروری والدین بر نحوه مقابله با استرس فرزندان تأثیر معنا داری دارد. همچنین دانش آموزان با والدین مقتدر بیشتر از دانش آموزان دارای والدین مستبد و بی اعتنا از شیوه حل مسئله در شرایط استرس زا استفاده می‌کنند. فرزندان والدین مقتدر کمتر از فرزندان دارای والدین مستبد و بی اعتنا از شیوه متمرکز بر عاطفه استفاده کردند.

 

جلالصدرالسادات(۱۳۸۱) در پژوهشی تحت عنوان مقایسه شیوه های فرزندپروری و جو
عاطفی – روانی میان خانواده های بد سرپرست، خانواده ها دارای فرزندان با اختلالات روانی و خانواده های دارای فرزندان عادی ‌به این نتیجه رسید که والدینی کهدر ارتباطات خود متزلزل، بدون اطمینان خاطر و بی ثبات هستند و یا در تربیت فرزندان با یکدیگر موافق نیستند و از الگو های مبتنی بر طرد، حمایت افراطی، اغماض، تسلط، انضباط دوگانه، سستی موازین اخلاقی، کمال جویی غیر منطقی، عصبانیت و بی ثباتی عاطفی استفاده می‌کنند، رفتار نوروتیک را در کودکان خود تثبیت می‌کنند، در مقابل خانواده هایی که در شیوه فرزند پروری خود از اصل همکاری و دموکراسی در روابط پیروی می‌کنند، توانایی بیشتری برای انطباق با تغییرات را دارند و شرایط مناسبی برای رشد کودکان فراهم می‌کنند.

 

پروین عینی(۱۳۸۵) در پژوهشی تحت عنوان بررسی رابطه شیوه های فرزند پروری با راهبردهای یادگیری و پیشرفت تحصیلی پایه دوم دبیرستانهای شهر تهران، ‌به این نتیجه رسید که بین شیوه های فرزند پروری مقتدرانه والدین با راهبردهای یادگیری دانش آموزان رابطه معنا دار وجود دارد ولی بین دو شیوه دیگر با راهبردهای یاد گیری رابطه معنا دار مثبت مشاهده نشد. بین شیوه های فرزندپروری، شیوه فرزندپروری مقتدرانه با پیشرفت تحصیلی نیز رابطه معنادار مثبت معنا دار دارد.

 

ایزد پور (۱۳۸۰)در تحقیق خود ‌به این نتیجه رسید که پدران و مادران شیوه فرزند پروری مقتدرانه را نسبت به دو شیوه دیگر ترجیح داده و در انتخاب سبک فرزند پروری از هماهنگی و اتفاق نظر لازم برخوردارند همچنین میزان تحصیلات پدران و مادران در اتخاذ سبک فرزند پروری آن ها مؤثر است.

 

نوروزی (۱۳۸۲) در تحقیقی تأثیر مثبت سبک رفتاری خانواده های مقتدر و صمیمی و خانواده ها پاسخگو و تأثیر منفی سبک رفتاری خانواده های سهل گیر و مستبد را بر سلامت روانی دانش آموزان و نگرش آن ها به روابط انسانی در مدرسه بررسی کرد. یافته های این تحقیق به روشنی نشان می‌دهند که سبک رفتاری خانواده ها هم در وضعیت روانی دانش آموزان و هم ‌در نگرش آن ها به چگونگی روابط انسانی در مدرسه تأثیر می‌گذارد. ‌بنابرین‏ نقش مدرسه در تربیت دانش آموزان را نمی توان جدا از مناسبات درونی خانواده های دانش آموزان و شیوه های فرزند پروری آن ها دانست.

یافته اسنن[۵۷] (۱۹۸۱)نشان داد که نوجوانان شهری که حمایت و کنترل بسیار زیاد و یا بسیار کمی از والدینشان دریافت می‌کنند با توجه به عملکرد اصلی خانواده احتمالا در خطر مشکلات رشد عقلانی و ذهنی اند. ‌بنابرین‏ توانایی آن ها برای پیشرفت در مدرسه کاهش پیدا می‌کند.

 

میشل جی فرالیگ[۵۸] و دیگران(۱۹۸۷) نشان دادند که شیوه فرزند پروری مقتدرانه با پیشرفت تحصیلی رابطه مثبت دارد. در خانواده های مقتدر دانش آموزان بیشترین نمره معدل را داشتند، در حالی که درخانواده های سهل گیر نمرات پایین است.

 

کریستینا کلون[۵۹] و لیزا هنریکسون[۶۰] (۱۹۸۸) پس از بررسی های خود ‌به این نتیجه رسیدند که کودکان والدین مستبد هرچند در مدرسه پیشرفت خوبی دارند و از فعالیت‌های انحراف آمیز خودداری می‌کردند اما دارای اعتماد به نفس کم، شایستگی های اجتماعی پایین و کمرویی بیشتری می‌باشند

 

مایرین[۶۱](۱۹۹۴) در زمینه شیوه های فرزندپروری و ارتباط آن با پیامد های رشدی مناسب بر روی یک نمونه ۳۸ نفری از والدین و فرزندان آن ها تحقیقی انجام داد. نتایج نشان داد نگرش‌ها و شیوه های فرزند پروری والدین با پیامدهای رشدی مطلوب در فرزندان ارتباط دارد. روش های فرزند پروری مقتدرانه تر با مشکلات رفتاری و هیجانی پایین و شایستگی اجتماعی و شناختی بالا تر ارتباط دارد. اما نگرش ها و رفتارهای مستبدانه با پیامدهای رشدی منفی در فرزندان ارتباط دارد.(به نقل از مظلوم ،۱۳۸۲).

 

آنولا و همکاران[۶۲] (۲۰۰۰) دریافتند که نوجوانان خانواده های مقتدر بیشترین راهبردهای پیشرفت و کمترین میزان افت تحصیلی را دارند. روش های فرزند پروری مقتدرانه درکودک و نوجوان، توأم با انطباق کودک یا نوجوان با مدرسه، سطح بالای کنش، حضور فعال در مدرسه و دیدگاه مثبت به درس و مدرسه می‌باشد. روش های فرزندپروری مستبدانه، حس بشتکار و حل مسائل را از کودک می‌گیرد و آن ها را نیازمند به حمایت و کنترل بزرگسالان می‌سازد.

 

پژوهش‌های انجام شده توسط استرنبرگ و همکاران(۲۰۰۱) با اشاره به همبستگی بین سبک فرزند پروری و متغیرهایی چون عزت نفس، اعتماد به خود، مسئولیت پذیری، پیشرفت تحصیلی، توفیق اجتماعی، اضطراب، افسردگی و حل مسئله بیانگر این مسئله است که کودکانی که توسط اولیای مثبت تربیت شده اند در تمام متغیرها وضعیت مناسبتری داشتند. به عبارتی دیگر آن ها عزت نفس بالاتر، پیشرفت تحصیلی کامل تر و اضطراب و افسردگی کمتر داشتند و از روش های مؤثرتری برای حل مسئله استفاده کردند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...