از سوی دیگر هنر ابزاری برای رسیدن به معرفت می باشد. به عبارت دیگر وی منشأ هنر را تقلید و تقلید را مولد لذت و جستجوی دانش در آدمی می دانست . مثلاً شناخت شی تصویر شده در مقایسه با اصل آن ازنظر ارسطو ضمن ایجاد نوعی لذت عقلانی موجب دانش نیز می شود(راس،۱۳۷۷،ص۴۲۰). در واقع هنر باعث بوجود آمدن نوعی درک زیباشناختی می شود که درک زیباشناختی خود نوعی دانش است(فهیمی فر ، ۱۳۸۶،ص۱۹۳). ارسطو همچنین می گوید هر هنری یک اثر است اما هر اثری یک هنر نیست زیرا اثر موقعی هنر قلمداد می شود که براساس آگاهی و دانش باشد و هنر از جنس تولید و اما اثر توأم با دانش است(کویچ،۱۳۸۹ ب،ص۴۲).
پایان نامه - مقاله - پروژه
انواع هنر ازنظر ارسطو
در تقسیم بندی هنرها ارسطو به دو دسته اشاره می کند ۱- هنری که هدفش تکمیل کار طبیعت مثلاً تولید ابزار می باشد و انسان به خاطر داشتن دو دست قادر به درست کردن ابزار می باشد ۲- هنری که هدفش تقلید است و در آن یک عالم تخیلی آفریده می شود که تقلیدی از عالم واقعی است .
حال اگر تقسیم بندی ارسطو از علوم(نظری-عملی-تولیدی) را مدنظر قرار دهیم تولیدی بودن هنر در اینجا بیشتر خود را نمایان می سازد زیرا در هنر ابزار و اشیاء زیبا تولید می گردند البته بین این دو نوع هنر و تولید تفاوت جوهری وجود ندارد بلکه تفاوت در غایت آنهاست. غایت ابزار سودمندی و مفید بودن است و غایت آثار زیبا، لذت بخشی است. در حالیکه پیش از ارسطو بین تولیدات هنری و تولیدات ابزار تفاوت ماهوی قائل بودند و هنر را نتیجه الهام خدایان می دانستند که در این صورت هنر از علم جدا بود(فهیمی فر،۱۳۸۶) .
ارسطو ازبین دو گونه هنرهایی که از آن ها سخن گفته بیشتر هنرهای تقلیدی را مدنظر قرار داده است هنرهایی مانند موسیقی،شعر،نمایش،مجسمه سازی،نقاشی و… که بعدها این هنرها، عنوان هنرهای زیبا به خود گرفتند. البته همین هنرهای تقلیدی براساس ابزار، موضوع و روش تقلیدشان از یکدیگر متمایز می شوند(کویچ،۱۳۸۹ الف،ص۴۹):

 

    1. ریتم ها شامل گفتار ها و ملودی ها می باشد گفتار و ملودی در شعر و موسیقی به کار گرفته می شوند گاهی اوقات این ابزار باهم و گاهی جدا از هم می باشند مثلاً در موسیقی هردو و در رقص تنها ریتم وجود دارد.

 

    1. ازنظر موضوع هنرها دو گونه تقلید را انجام می دهند برخی واقعیت را همانطور که هست نشان می دهند برخی بدتر یا بهتر از آنچه که هست موضوع را به نمایش می گذارند. در مورد دوم تقلید رونویسی و نسخه برداری مکانیکی نیست بلکه بازآفرینی و بازسازی بخردانه است(احمدی،۱۳۸۴،ص۶۷).

 

    1. ارسطو با توجه به روش تقلید نیز در خصوص هنر ادبی می گوید یا خود مؤلف به طور مستقیم سخن می گوید یا قهرمانانش صحبت می کنند.

 

ویژگی ها و ملاک های زیبایی
ارسطو در رساله خطابه می گوید« زیبایی چیزی است که به خودی خود ارزشمند است و در عین حال لذت نیز می بخشد» یعنی دو ویژگی دارد ۱- دارای ارزش ذاتی است ۲- فراهم کننده لذت است(کویچ ب، ۱۳۸۹). در خصوص علل اربعه وجود یک شی، ارسطو خیر و زیبایی را علت صوری و غایی یک شی می داند(اکبری و حسینی،۱۳۸۸). ازنظر ارسطو هر زیبایی خوب می باشد اما هر خوبی زیبا نیست هر زیبایی لذت بخش است اما هر لذتی زیبا نیست(کویچ الف،۱۳۸۹) براین اساس در زیبایی لذت به همراه ارزشمندی باید وجود داشته باشد.
اما آنچه که دارای ارزش ذاتی بوده و فراهم کننده لذت می باشد چه ویژگی هایی باید داشته باشد به عبارت دیگر ملاک ها و معیار های زیبایی ازنظر ارسطو کدامند؟
همانطور که قبلاً بیان شد افلاطون زیبایی ها را با زیبایی مثل می سنجید اما ارسطو از سه معیار برای نقد شعر استفاده می کند که از این ۳ معیار برای نقد سایر هنرها نیز می توان بهره برد. سه معیار مورد نظر ارسطو برای ارزیابی و نقد شعر شامل منطق و عقل، قوانین اخلاقی و قوانین هنری می باشد(کویچ،۱۳۸۹ب،ص۶۳). حال در استفاده از این سه معیار باید گفت که هر اثر هنری باید با قوانین منطقی، قوانین اخلاقی و معیارهای زیباشناختی مطابقت داده شود. البته ارسطو معیار های زیباشناختی را مهمتر از دو معیار دیگر می دانست و می گفت این معیارها در هر صورت باید رعایت شوند. در خصوص معیارهای زیباشناختی ارسطو به اندازه و نظم اشاره می کند(همان منبع). چیزی را که او نظم و به عبارتی مناسبترین صورت می دانست بعدها به طور رایج فرم نامیده شد و منظور از اندازه، اندازه مناسب یا ابعاد مناسب برای اشیاء بود به نظر او اشیا بزرگتر لذت بیشتری از اشیا کوچکتر فراهم می آورد اما اشیاء بسیار بزرگتر نیز زیبا نخواهند بود و هر اثری باید اندازه ای مناسب داشته باشد تا در ذهن و حافظه بماند در واقع چیز زیبا باید قابل درک باشد و جهت قابل درک بودن، تناسب اندازه و وجود یکپارچگی در یک اثر هنری ضروری است برای مثال زیبایی یک انسان به سن او بستگی دارد و زیبایی در جوان، پیر و کودک متفاوت است.
یکی دیگر از موضوعاتی که درباره زیبایی شناسی ارسطو می توان بدان اشاره نمود پرداختن وی به تجربه زیباشناختی است. البته ارسطو با اصطلاح خاصی آن را توضیح نداده است بلکه توصیف او نشان می دهد که وی از وجود چنین تجربه ای آگاه بوده است. او در رساله اخلاق تجربه زیباشناختی را چنین توصیف می کند(همان منبع،،ص۶۶):۱- حاوی لذت عمیق است ۲- با حالتی انفعالی همراه است یعنی کسی که آن را تجربه می کند احساس می کند انگار طلسم شده است. در واقع به تعجب برانگیز بودن موقعیت اشاره می کند ۳- این تجربه می تواند حد و اندازه مناسبی داشته باشد اما حتی اگر بیش از حد هم باشد کسی اعتراض نمی کند. ۴ – تجربه ای است که فقط برای انسان مناسب است موجودات دیگر لذت هایشان بیشتر از حس چشایی و بساوایی است تا از بینایی و شنوایی و هارمونی موجود در آنها ۵- این تجربه از حواس ناشی می شود اما به حساسیت آنها بستگی ندارد زیرا حواس موجودات زنده دیگر حساس تر و تیزتر از انسان هستند ۶- لذت آن از خود حواس ناشی می شود نه از چیزی که با آن مواجه هستیم برای مثال از گلها به خاطر بو و رایحۀ آن ها لذت می بریم یا بشقاب ها و نوشیدنی ها بدین علت لذت بخش هستند که نشانه ای از خوردن و نوشیدن در آنها وجود دارد.
به طور کلی در زیبایی شناسی ارسطو هنر باز زیبایی تفاوتی نداشته و بیشتر راجع به هنرها سخن گفته است هنر خود نوعی علم است که به دو دسته هنر ابزاری و هنر زیباآفرینی تقسیم می شود گرایش انسان به هنر معلول گرایش وی به امر موزون و تقلید است و هنرها ناشی از تقلید می باشند. گرایش انسان به هنرها موجب شده که هنر باعث تطهیر احساسات وی شود و آدمی در تفریحات خود نیز بدان روی آورد و هنر به حصول تعالی ترین هدف انسان که خوشبختی است یاری می رساند. وی از سه معیار قوانین منطقی، اخلاقی و هنری درباره زیبایی شعر سخن گفته است که معیارهای هنری را مهم تر از بقیه می دانست و اندازه و نظم را معیارهای زیباشناختی قلمداد می نمود. نکته آخر اینکه وی از تجربه و لذتی توصیف می کند که امروزه با اصطلاح تجربه زیباشناختی از آن یاد می شود.
زیبایی شناسی کانت
کانت فیلسوف دیگر ایدئالیسم است که در خصوص زیبایی شناسی و هنر بحث زیادی نموده است که در اینجا به اختصار بدان اشاره می نماییم.برای این منظور بار دیگر تعریف کانت از زیبایی را مطرح می کنیم:
« زیبا چیزی است که بدون نفع شخصی و مفهوم خاصی باشد و خوش آیند بودن آن جنبه عمومی و کلی داشته باشد.»(به نقل از رضای الهی،۱۳۵۴،ص۹۲)
تعریف نشان می دهد که کانت بدنبال آن بوده تا زیبایی را از اموری که نفع شخصی دارند جدا سازد یعنی خوشایندی زیبایی به خاطر نفع شخصی نباشد بلکه جنبه کلی و همگانی پیدا کند.
نکته دیگری که کانت برآن اشاره می کند هم سطح نبودن زیبایی هاست(همان منبع) وی برای زیبایی سطوح سه گانه ای مطرح می کند که این سه سطح عبارت اند:

 

    1. قشنگی:آن سطح از زیبایی هاست که با زرق و برق خاصی همراه بوده و ظاهری فریبنده دارد فوری صورت می گیرد و فوری نیز اثر می گذارد اما اثر آن سطحی و زود گذر است با بیقراری و بی فکری همراه است و بین همه لذات وجود دارد مانند گل،جواهر،آرایش .

 

    1. زیبایی: به نظر کانت این سطح زیبایی، مختص هنر است و در برخی اوقات اعمال اخلاقی را هم شامل می شود تشخیص این نوع زیبایی با تعمق ذهنی و همچنین با آرامش و تفکر همراه است، دیر اثر می گذارد و اثر آن دیر فراموش می شود مانند امور اخلاقی .

 

    1. عالی: بالاترین سطح زیبایی است که با مجلل و بزرگ بودن همراه است و همیشه تعجب را همراه خود دارد. این سطح کمال زیبایی هنری است مانند قصرهای عظیم، مساجد بزرگ، ساختمان سلول که با عظمت همراه بوده و انسان را به تعجب و تأمل وا می دارد.

 

این سه نوع زیبایی ازنظر کانت با سه نوع لذت و همچنین سه نوع کار هنری مطابقت دارد(رضای الهی،۱۳۵۴) این تطبیق در جدول شماره (۲-۱) نمایان است. این جدول نشان می دهد براساس دیدگاه کانت آنچه در عالم هنری وجود دارد منحصر به قشنگی نبوده زیرا قشنگی ها لذات طبیعی دارند و به سمت حیوانیت هستند اما زیبایی هنری و لذات روحانی یا عالی به زندگی معنا می بخشند و در تشکیل و درک آنها تخیل به همراه عقل دخالت دارد.
جدول(۲-۱): سطوح زیبایی ازنظر کانت

 

سطوح لذات سطوح زیبایی سطوح کار هنری
لذات جسمانی قشنگی کار های هنری سطحی
لذات نفسانی زیبایی کارهنری
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...