مقالات و پایان نامه های دانشگاهی | ۱: مبانی حقوقی حکم غیابی قبل از انقلاب – 7 |
را نیز برای او محفوظ میدارد که چنانچه پس از بازگشت دلیلی داشت از خود دفاع کند و چنانچه حاکم با صدور حکم، مالی از غایب به محکومله تحویل نمود و به او اطمینان نداشت در برابر آن مال از وی کفیل میطلبد تا اگر غایب حاضر شد و با دلیل از خود رفع محکومین نمود مال را از محکومله گرفته و به وی مسترد نماید. این روایت نیز ضمن تجویز حکم غیابی محترم شمردن حقوق مدعیعلیه غائب را بیان می نماید.
روایت دیگری که به طور مشهور در فقه امامیه نقل شده است روایت زراره از امام باقر علیهالسلام است که ایشان فرمودند: «کَانَ عَلِیٌّ علیهالسلام یقول: لَا یَحْبِسُ فِی السِّجْنِ إِلَّا ثَلَاثَهً الْغَاصِبَ وَ مَنْ أَکَلَ مَالَ یَتِیمٍ ظُلْماً وَ مَنِ اؤْتُمِنَ عَلَى أَمَانَهٍ فَذَهَبَ بِهَا وَ إِنْ وَجَدَ لَهُ شَیْئاً بَاعَهُ غَائِباً کَانَ أَوْ شَاهِداً» (طوسی، ۱۴۰۷، ج۶، ۲۹۹) بدین معنی که حضرت علی علیهالسلام فرمودند:«در زندان جز سه دسته را نگه نمیدارند. دسته اول: غصب کننده مال مردم ؛ دسته دوم: کسی که مال یتیم را به ستم بخورد؛ دسته سوم:
کسی که امانتی به وی سپردهاند و او آن را برای خود برداشته است». و چنانچه چنین مدعیعلیه صاحب مال باشد اعم از اینکه غایب باشد یا حاضر حاکم به منظور احقاق حق مال او را میفروشد.
منظور از روایت آن است که چنانچه صاحب مالی که به امانت گذاشته شده است در موردی مدعی علیه واقع شود و ادعای مدعی در ارتباط با او به وسیله بینه ثابت گردد صاحب مال چه حاضر باشد و چه غایب حاکم مال او را خواهد فروخت و حق مدعی را از آن مال استیفاء و پرداخت خواهد کرد. (مهاجری وپورعرب، ۱۳۸۱، ۲۲-۲۱)
بنابرین تجویز فروش مال شخص در غیاب او توسط حاکم که روایت بدان اشاره شد دلیلی بر تجویز صدور حکم علیه غایب است.
همانطور که ملاحظه شد معلوم گردید که ظاهراًً روایاتی که دلالت بر تجویز حکم غیابی میکنند با روایاتی که دلالت بر عدم تجویز حکم غیابی میکنند باهم معارض میباشند در حالی که این تعارض از طریق جمع بین روایات و حمل مطلق بر مقید قابل رفع است. بدین صورت که روایات دسته اول مربوط به شرایط عادى و همگى ناظر به اصل اولیه در محاکمه و رسیدگى قضایى که همان حضور طرفین در جلسه محاکمه میباشد است در حالى که روایات دسته دوم به موارد غیبت مدّعى علیه و یا امتناع و استنکاف وى از حضور در مجلس محاکمه مربوط مىباشد. لذا روایت دسته دوم که دلالت بر موارد غیبت مدعیعلیه می کند از اصل اولیه خارج می شود.
با توجه به مطالبی که ذکر نمودیم این نتیجه به دست میآید که در امور حقاللهی محض صدور حکم غیابی جایز نیست و تنها در امور حقالناسی جایز است. عمدهترین دلیل فقها از جمله شیخ طوسی (طوسی، ۱۳۷۸ ج۸، ۱۶۳)، صاحب جواهر(نجفی، ۱۴۰۴، ج۴۰، ۲۲۲)، امام خمینی (خمینی، ۱۳۸۴، ۸۳۱) این است که حدود الهی یا امور حقاللهی محض مبتنی بر تخفیف، و امور حقالناسی مبتنی بر احتیاط است. شیخ طوسی در اینباره تصریح کرده جواز قضاوت علیه غایب در مواردی که جایز است از باب احتیاط است.
مرحوم محقق حلی رحمه الله علیه نیز در اینباره میفرماید: «یقضی علی الغایب فی حقوق الناس کالدیون و العقود و لا یقضی فی حقوق الله تعالی کالزنا واللواط لا آن ها مبنیه علی التخفیف ولو اشتمل علی الحقین قضی بما یخص الناس کالسرقه، یقضی بالغرم و فی القضاء بالقطع تردد». (حلی، ۱۴۰۳، ج۴، ۷۷؛ عاملی، ۱۴۱۴، ج۴، ۵۳)
مستفاد از نظریه ایشان دعاوی سه دستهاند: دعاوی راجع به حقوق الناس محض مانند دیون و عقود؛ دعاوی راجع به حقوقالله محض مانند زنا و لواط و…؛ دعاوی ذو جهتین مانند سرقت.
بنابرین محاکمه غیابی در خصوص دسته اول مسلماًً مشروع و مجاز و در خصوص دسته دوم مسلماًً ممنوع و در دعاوی دسته سوم، قضاوت غیابی نسبت به جنبه حق الناسی و غرامت موضوع جایز است ولی نسبت به جنبه حقاللهی مجاز نیست. (حلی، ۱۴۰۸، ج۴، ۱۵۰)
علاوه بر فقه در نظام حقوقی ایران نیز اختصاص پیداکردن موادی از قانون آیین دادرسی کیفری به حکم غیابی نشاندهنده مشروعیت صدور حکم غیابی است.
گفتار دوم: مبانی حقوقی صدورحکم غیابی
همانگونه که بیان نمودیم صدور حکم غیابی ابزاری ضروری برای فصل خصومات است. به همین جهت علاوه بر احادیث و فتاوای فقها قانونگذار نیز به پیروی از فقه اسلامی نیز عدم حضور طرفین را مانع رسیدگی نمیداند.
مقصود از مبنای قانونی عبارت است از موادی که در قانون آیین دادرسی کیفری از ابتدای قانونگذاری تاحال دلالت بر صدور حکم غیابی می کند.
۱: مبانی حقوقی حکم غیابی قبل از انقلاب
با عنایت به ماده ۲۷۳ قانون آیین دادرسی کیفری اصلاحی ۱۳۳۷، «دادگاه بخش که صلاحیت رسیدگی به امور خلافی و جنحههای کوچک را داشت، در صورتی که متهم در موعد مقرر بدون عذر موجه حاضر نمیشد و وکیل هم نمیفرستاد دادگاه در غیاب او پرونده را رسیدگی میکرد.»
به استناد ماده واحده قانون راجع به رسیدگی غیابی در امور خلافی مصوب ۱۳۳۹ «در کلیه امور خلافی، دادگاه حق داشت بدون احضار متهم به استناد مدارک موجود در پرونده غیاباً رسیدگی کند ورأی مقتضی را صادر نماید، حکم مذکور از ناحیه محکومعلیه غایب قابل اعتراض بود.»
به موجب ماده ۳۵ قانون آیین دادرسی کیفری اصلاحی ۱۳۳۷، «در اموری که رسیدگی به آنها در صلاحیت دادگاه جنحه بود دادگاه مذکور میتوانست در صورت عدم حضور غیر موجه متهم و یا وکیل وی اقدام به رسیدگی غیابی نماید؛ مگر اینکه دادگاه حضور متهم را ضروری میدانست که در این صورت نسبت به احضار و جلب وی اقدام مینمود».
به موجب قسمت اخیر ماده ۳۱۶ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۳۷«… در مورد احکام موضوع این ماده هر گاه وقت دادرسی به متهم ابلاغ واقعی نشده باشد و متهم یا وکیل او لایحه دفاعیه نداده باشد یا در یکی از جلسات حضور نیافته باشد حکم غیابی محسوب و ظرف مدت ۱۰ روز از تاریخ ابلاغ قابل واخواهی در همان دادگاه است».
در امور جنایی، قانون تجویز دادرسی غیابی در امور جنایی مصوب ۱۳۳۹ به دادگاهها اجازه میداد تا در امور جنایی هر گاه متهم متواری بوده و احضار و جلب او برای تعیین وکیل یا انجام تشریفات راجع به تشکیل جلسه مقدماتی مقدور نباشد و حضور متهم برای دادرسی ضروری تشخیص داده نشود اقدام به تعیین وکیل و تشکیل جلسه مقدماتی نموده و در غیاب متهم اقدام به دادرسی نماید. البته شرط این بود که دادگاه ابتدایی، قرار رسیدگی غیابی صادر نماید و قرار مذبور در دو نوبت متوالی به فاصله ده روز در روزنامه رسمی و یکی از روزنامههای کثیر الانتشار آگهی شود تنها دوماه پس از انتشار و آخرین آگهی دادگاه میتوانست رسیدگی غیابی را آغاز می نماید.
همچنین به موجب تبصره ۲ این ماده واحده: «هر گاه متهمین متعدد بوده و برخی از آنها متواری باشند دادگاه نسبت به حاضرین شروع به رسیدگی می نماید و نسبت به بقیه به هر طریق مذکور در رسیدگی غیابی انجام خواهد داد».
بنابرین قبل از انقلاب به موجب مواد فوق اگر متهم بدون عذر حاضر نمیشد حکم غیابی صادر میشد.
۲: مبانی حقوقی حکم غیابی بعد از انقلاب
بعد از انقلاب اسلامی قوانین حاکم بر صدور حکم غیابی تغییر نمود و همین تغییر دامنه صدور حکم غیابی را محدود نمود.
“
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1401-09-20] [ 08:33:00 ب.ظ ]
|