مطابق این حدس و گمان، تحقیقات انجام شده نشان می‌دهد که بین تامین سرمایه خارج از شرکت و کمیّت و کیفیت افشای اطلاعات رابطه مثبت وجود دارد (فرانکل، مک نیکلز و ویلسون۱۹۹۹[۷۴]؛ هیلی، هاوتون و پالپو[۷۵]۱۹۹۵ ،؛ لانگ و لاندهولم، ۲۰۰۰؛ به نقل از حساس یگانه و پژنگ، ۱۳۸۸).
سایر تحقیقات مقطعی تلاش کردند تا به صورت مستقیم منافع کاهش هزینه سرمایه ناشی از افشای داوطلبانه بیشتر را اندازه‌گیری کنند. یکی از تحقیقات موجود، تحقیقی است که توسط بوتوسان[۷۶](۱۹۹۷) انجام شده است. وی شاخصی برای افشای داوطلبانه گزارش سالانه نمونه‌هایی از شرکت‌های تولیدی آمریکایی تعریف کرد و به بررسی وجود رابطه این شاخص با معیار هزینه سرمایه پیش‌بینی شده پرداخت. در تمام نمونه‌های انتخاب شده، رابطه ای معنادار بین افشای دوطلبانه و هزینه سرمایه مشاهده نکرد. اما، شرکت‌هایی که تحلیل‌گران مالی قیمت سهامشان را کمتر پیگیری می‌کردند، بین افشای و هزینه سرمایه رابطه منفی نشان دادند. این نتیجه بدست آمده دقیقاً با نتایج بدست آمده در تحقیق گراهام و همکاران (۲۰۰۵) مبنی بر ضعیف بودن رابطه بین افشا و هزینه سرمایه برای شرکت‌هایی که پیگیری کمی از سوی تحلیل‌گران درمورد قیمت سهامشان انجام می‌شود، در تضاد بود.
پایان نامه - مقاله - پروژه
تحقیق در این زمینه توسط بوتوسان و پلوملی[۷۷](۲۰۰۲) ادامه پیدا کرد و نشان داد که رابطه منفی نسبتاً معنا‌داری بین هزینه سرمایه و افشا در گزارش‌های مالی سالانه وجود دارد. با این حال، آنها شواهد متناقضی ارائه کردند که نشان می‌داد هزینه سرمایه برای شرکت‌هایی که افشای داوطلبانه به موقع بیشتری انجام می‌دهند، بیشتر است و رابطه معناداری بین هزینه سرمایه و روابط سرمایه‌گذاری وجود ندارد.
سایر شواهد پیچیده در مورد هزینه سرمایه توسط هیلی، هاوتون و پالپو (۱۹۹۹) ارائه شد. آنها دریافتند که بازده تحقق یافته سهام شرکت‌ها در سال‌هایی که بهبودی در افشای اطلاعات ایجاد کرده‌اند بیشتر است. این یافته ها نشان داد که افشای بهتر، حقیقتاً هزینه سرمایه را افزایش می‌دهد. البته، باید به این نکته نیز توجه کرد که بازده تحقق یافته احتمالاً ملاک ضعیفی برای هزینه سرمایه شرکت است مگر اینکه برای یک دوره طولانی اندازه‌گیری شده باشد.
تئوری‌های زیادی به بررسی رابطه مستقیم بین افشا و هزینه سرمایه (ارزش شرکت) بدون اشاره به نقدینگی بازار و هزینه‌های گزینش نادرست پرداخته‌اند. برای مثال مرتون[۷۸](۱۹۸۷) مدلی را ارائه کرد و این طور بیان کرد که برخی سهامداران دارای اطلاعات ناقصی هستند و از همه شرکت‌های فعال در بازار، آگاهی ندارند و این امر موجب می‌شود که ریسک بازار به صورت ناقص و ناکارا بین سرمایه‌گذاران تسهیم شود. هنگامی که شرکت‌هایی که در بازار شناخته شده نیستند، دست به افشای اطلاعات می‌زنند بدین وسیله سرمایه‌گذاران را از وجود خود آگاه نموده و این امر موجب می‌شود که ریسک‌های موجود به نحو بهتری بین سرمایه‌گذاران تسهیم شود و هزینه سرمایه کاهش یابد.
این اثر احتمالاً برای شرکت‌های بزرگ و شرکت‌هایی که با پیگیری‌های زیاد سرمایه‌گذاران و تحلیل‌گران مواجه هستند کمتر است.
با بهره گرفتن از افشای اطلاعات، سرمایه‌های کمیاب به فرصت‌های مطمئن سرمایه‌گذاری هدایت می‌شود. این بهبود در کارآیی را می توان به عنوان یکی از نشانه‌های کاهش هزینه سرمایه برشمرد.
۳-۲-۱۹-۲- افزایش محتوای اطلاعاتی قیمت سهام
به طور کلی قیمت سهام جایگاه ویژه‌ای در ادبیات مالی و مباحث مربوط به بازارهای سرمایه دارد. بر طبق تحقیقات دورنو، مورک و وینگ[۷۹](۲۰۰۴) ثابت شد که قیمت سهام از طریق هزینه کیفیت تامین مالی، تصمیمات سرمایه‌گذاران را تحت تاثیر قرار می‌دهد. کارایی قیمت سهام در اتخاذ تصمیمات درست توسط سهامداران به وسعت اطلاعات مفیدی بستگی دارد که به بازارهای مالی منتقل می‌شود.
یک سیاست افشای توسعه یافته و معتبر، ابهامات مربوط به شرکت را از طریق انتقال اطلاعات شرکت به سرمایه‌گذاران بیرونی کاهش می‌دهد (هیلی و پیلپو،۲۰۰۱).
نتیجتاً اصول تئوریک ثابت می‌کند که افشا میتواند به آگاهی دهندگی هر چه بیشتر قیمت سهام کمک کند، در نتیجه قیمت سهام حجم بیشتری از اطلاعات پایه ‌این شرکت را منعکس میکند. علت آن این است که در اختیار داشتن حجم بیشتری از اطلاعات شرکت از طریق افشا، باعث می‌شود که قیمت گذاری سهام با آگاهی بیشتری صورت گیرد که این امر از طریق سطوح بالای دادوستد آگاهانه میسر خواهد شد.(گراسمن و استیگلیتز[۸۰]۱۹۸۰) در تحقیقات مشابه، جین و میرس[۸۱](۲۰۰۶) مطرح کردند که عدم شفافیت شرکت این امکان را برای افراد درون سازمانی فراهم می‌کند تا نسبت به افراد بیرون سازمانی از اطلاعات مربوط به شرکت بیشتر آگاهی پیدا کنند که این امر تقسیم ریسک تحمیلی بین افراد درون سازمانی و برون سازمانی را متاثر خواهد کرد. در شرکت‌هایی که با عدم شفافیت مواجه هستند افراد درون سازمانی ریسک شرکت بیشتری را متحمل می‌شوند در حالیکه سرمایه‌گذاران بیرونی ریسک بازار بیشتری را متحمل می‌شوند (حساس یگانه و پژنگ، ۱۳۸۸). در نتیجه عدم شفافیت منجر خواهد شد که قیمت سهام اطلاعات کمتری را در مورد شرکت منعکس کند. با این حال اگر شرکت‌ها اطلاعات خصوصی خود را برای سرمایه‌گذاران بیرونی افشا کنند عدم شفافیت شرکت کاهش می‌یابد، بنابراین منجر به پراکندگی بازده شرکت شده و قیمت‌های سهام آگاهی‌دهنده‌تر میشوند. در مقابل، سیاست افشای محدود، پراکندگی کمتری برای بازده شرکت به همراه خواهد داشت و همزمانی بیشتری بین بازده سهام شرکت و بازده بازار که با ضریب تعیین از مدل رگرسیون بازار اندازه‌گیری شده است خواهد داشت (همان).
جین و میرس (۲۰۰۶) مطرح کردند که عدم شفافیت شرکت در سقوط بیشتر قیمتهای سهام که به صورت بازده بزرگ منفی سهام تعریف می‌شود، نقش دارد. هنگامی که عدم شفافیت برای افراد درون سازمانی این فرصت را ایجاد می‌کند که در زمانی که اخبار مربوط به شرکت خوب است در جهت کسب منافع بیشتر اقدام کنند، آنها را مجبور میکند در زمانی که اخبار شرکت بد است این شرایط را تحمل کنند. صرف‌نظر از یک مرز مشخص، افراد درون سازمانی تصمیم خواهند گرفت که همه اخبار بد را رها کنند و آن را فاش کنند و در ارزشیابی منفی قابل ملاحظه سهام شرکت شتاب می‌کنند. با این حال اگر افشا بتواند عدم شفافیت شرکت را کاهش دهد بر اساس مبانی تئوری میتوان گفت که هنگامی که شرکت به بهبود و توسعه افشا اقدام میکند چنین سقوط هایی در قیمت سهام باید نسبتاً کمتر باشد.
جین و میِرس (۲۰۰۶) مفاهیم عدم شفافیت شرکت‌ها را مورد آزمون قرار دادند. به طور کلی آنها دریافتند که عدم شفافیت به بیشتر شدن ضریب تعیین مدل رگرسیون بازار و سقوط بیشتر قیمت سهام کمک می‌کند.
با توجه به اینکه افشا به عنوان یک مکانیسم موثر برای انتقال اطلاعات مربوط به شرکت به سرمایه‌گذارن بیرونی مطرح است، تحقیقات انجام شده ثابت می‌کنند که یک سیاست افشای توسعه یافته (وسیع) میتواند پرهزینه باشد. اطلاعات افشا شده عمومی ممکن است توسط رقبای شرکت مورد توجه قرار گیرد و در نتیجه جایگاه رقابتی شرکت را تحت تاثیر قرار می‌دهد (ورچیا،۱۹۸۳).
بنابراین، تحقیقات اولیه به سطح بهینه درونی افشا که با تهاتر منافع و هزینه مرتبط با سیاست افشای توسعه یافته بدست می‌آید توجه دارند.
گراسمن و استیگلیتز (۱۹۸۰) عنوان کردند که تا زمانی که بدست آوردن اطلاعات پرهزینه است قیمت‌ها به طور کامل نمی تواند منعکس کننده اطلاعات باشد.
از طریق این چارچوب نظری، گراسمن و استیگلیتز(۱۹۸۰) دریافتند که هنگامیکه هزینه کسب اطلاعات محرمانه کاهش یابد دادوستد آگاهانه افزایش خواهد یافت. یک سیاست افشای معتبر و موثق این امکان را برای شرکت فراهم می‌کند تا اطلاعات محرمانه شرکت را به سرمایه‌گذاران بیرونی منتقل کند. سیاست افشای یک شرکت به طور موثری هزینه کسب اطلاعات در مورد آن شرکت را کاهش می‌دهد. دورنو، مورک و ینگ (۲۰۰۴)، با این نظریه که این کاهش در هزینه به آگاهی‌دهندگی قیمت سهام منجر خواهد شد به مخالفت پرداختند. در یک بازار مالی که انواع مختلف سهامِ دارای ریسک وجود دارد در طول یک مدت معین، اطلاعات مربوط به ارزش‌های اساسی بعضی شرکت‌ها ممکن است کم ارزش باشد، در حالیکه اطلاعات مربوط به ارزش‌های اساسی سایر شرکت‌ها می تواند با ارزش باشد.
جین و میرس (۲۰۰۶) ادعا کردند که عدم شفافیت بر تقسیم ریسک بین سرمایه‌گذاران درون‌سازمانی و برون سازمانی اثر میگذارد. به ویژه، عدم شفافیت ریسک شرکت را به افراد درون سازمانی منتقل می‌کند در حالیکه ریسک بازار به سرمایه‌گذاران برون‌سازمانی منتقل می‌شود.
عدم شفافیت هنگامی که خبر خوبی در مورد شرکت منتشر می‌شود، به نفع افراد درون سازمانی خواهد بود که به آنها این اجازه را می‌دهد تا سهمی از جریان نقد غیر منتظره را کسب کنند بدون اینکه توجه سرمایه‌گذاران بیرونی جلب شود. اگرچه، هنگامی که مجبورند زیان مربوط به اخبار بد را تحمل کنند عدم شفافیت می‌تواند برای افراد درون سازمانی هزینه‌بر نیز باشد.
مطابق چارچوب نظری این دو محقق، عدم شفافیت، میزان اطلاعات شرکت را که قیمت سهام می‌تواند منعکس‌کننده آن باشد تحت تاثیر قرار می‌دهد. همانطور که افراد درون‌سازمانی ریسک شرکتی بیشتری را در شرکت‌های غیر شفاف تقبل می‌کنند، افراد برون‌سازمانی سهم بیشتری از ریسک بازار را متحمل می‌شوند. در نتیجه عدم شفافیت باعث می‌شود که قیمت سهام اطلاعات بیشتری از بازار و صنعت و اطلاعات کمتری از شرکت را منعکس کند.
مفاهیم بیشتری توسط مدل جین و میرس (۲۰۰۶) جریان یافت. آنها به طور ویژه‌ای نشان دادند که عدم شفافیت منجر به سقوط های مکرر قیمت سهام می‌شود. علاوه بر اینکه افراد درون‌سازمانی ریسک شرکتی بیشتری را در شرکت‌های غیرشفاف متقبل می‌شوند، سهم بیشتری از ریسک مرتبط با ورود اخبار خوب و بد شرکت را نیز متحمل می‌شوند. ورود اخبار بد شرکت برای افراد درون‌سازمانی هزینه‌بر است و ممکن است به سطحی برسد که افراد درون سازمانی قادر یا مایل نباشندکه زیان‌هایی را که از جانب شرکت ایجاد شده است را تحمل کنند. در این شرایط، افراد درون‌سازمانی ممکن است که یکجا همه اخبار بد مربوط به شرکت را رها کرده و منتشر کنند و یک تجدیدنظر کاهشی در ارزش‌گذاری سرمایه شرکت منتشر می‌شود. اگر شرکت یک سیاست افشای توسعه یافته را اتخاذ کند، عدم شفافیت شرکت بایستی کاهش یابد. عدم شفافیت کاهش‌یافته شرکت منجر به سقوط کمتر قیمت سهام خواهد شد (حساس یگانه و پژنگ، ۱۳۸۸). بنابراین اگر عدم شفافیت شرکت به طور موثری کاهش یافته باشد، شرکت‌های دارای افشای بیشتر بایستی سقوط های کمتری داشته باشند.
در ارزیابی تاثیر افشا بر عدم شفافیت شرکت و درنتیجه تاثیر بر محتوای اطلاعاتی قیمت سهام، در می‌یابیم که سیاست افشای شرکت به طور درونی معین و ثابت است. تحقیقات اولیه ادعا می‌کردند که یک سیاست افشای توسعه یافته از طریق انتقال اطلاعات شرکت به سرمایه‌گذاران بیرونی، به شفافیت شرکت کمک می‌کند. علی‌رغم منافع ادعا شده برای یک سیاست افشای توسعه یافته، مبانی تئوری یک سطح بهینه دورنی را برای افشا پیش‌بینی می‌کند. اگر سطوح افشای افزایش یافته اطلاعات مختص شرکت، برای رقبا یا هر کسی که از لحاظ استراتژیکی با شرکت در تعامل است آشکار شود پس، چنین افشایی می‌تواند باعث شود که شرکت مزیت‌های رقابتی و یا قدرت چانه زنی خود را از دست بدهد(آدماتی و فایدرِر[۸۲]،۲۰۰۰؛ به نقل از حساس یگانه و پژنگ، ۱۳۸۸). باتوجه به منافع و هزینه‌های افشا، شرکت‌ها منافع و هزینه‌های افشا را برای رسیدن به سطح بهینه افشا می‌سنجند. بر طبق این مباحث، تحقیقات اولیه ثابت می‌کند که سیاست‌های افشا در بین شرکت‌های مختلف متفاوت است و سیاست افشا با ویژگی‌های شرکت مغایرت دارد.
۴-۲-۱۹-۲- کاهش هزینه های ناشی از دعاوی حقوقی
خطر دعاوی ناشی از افشای ناکافی میتواند انگیزهای جهت افشای داوطلبانه به منظور کاهش هزینه‌های دعاوی حقوقی باشد (اسکینر[۸۳]،۱۹۹۵؛ به نقل از حساس یگانه و پژنگ، ۱۳۸۸). بنابراین ممکن است مدیران به مدیریت زمانبندی افشای اخبار خوب و بد بپردازند. شرکت‌های با اخبار بد محتملتر است تا افشای بیشتری در قیاس با دیگر شرکت‌ها داشته باشند تا با از پیش افشا نمودن اخبار بد هزینه های حقوقی بالقوه کمتری را متحمل گردند. مدیران ممکن است اقدام به افشای داوطلبانه اطلاعاتی در خصوص پیش‌بینی‌های خود صورت داده تا بدین وسیله به سرمایه‌گذاران نشان دهند که از محیط اقتصادی شرکت آگاه اند و قادرند سریعاً نسبت به تغییرات واکنش نشان دهند.
سایر تحقیقات انجام شده بر این فرض استوار است که دعاوی حقوقی ذینفعان موجب عدم تمایل شرکت به افشای داوطلبانه اطلاعات آینده نگر شود.
بسیاری از تحقیقات اخیر شواهد پیچیده‌ای در خصوص تاثیر دعاوی حقوقی بر افشای اطلاعات به ویژه افشای اطلاعات و اخبار “بد” ارائه کردند (برای مثال، کازنیک و لو[۸۴]،۱۹۹۷؛ و ، اسکینر، ۱۹۹۵ ؛ جانسن وکازنیک و نلسون[۸۵]،۲۰۰۱، فیلد، لوری و شاو[۸۶]۲۰۰۵) تلاش کردند تا شواهد تجربی پیچیده را با رابطه بین افشای اخبار بد و دعاوی حقوقی تطبیق دهند. آن ها به وجود رابطه درونی احتمالی بین نتایج دعاوی حقوقی مشاهده شده و افشای داوطلبانه مدیریت در خصوص اخبار بد صحه گذاردند. بعد از مدل‌سازی آزمون مورد نظر به این نتیجه رسیدند که افشای اطلاعات به طور بالقوه مانع ایجاد دعاوی حقوقی می‌شود. بنابراین، با وجود تهدید ناشی از دعاوی حقوقی، افشای بیشتر اطلاعات می تواند این مزیت را برای شرکت به همراه داشته باشد که موجب کاهش هزینه های ناشی از دعاوی حقوقی پیش‌بینی شده می‌شود (حساس یگانه و پژنگ، ۱۳۸۸). از سوی دیگر، ممکن است مدیران با هزینه های شخصی عمده‌ای در افشای اطلاعات بد به سرمایه‌گذاران مواجه شوند. برای مثال، شاو و وایساکی[۸۷](۲۰۰۷)شواهدی را درخصوص ممانعت گسترده مدیران از انتشار اطلاعات بد ارائه کردند. آنها ادعا کردند که ملاحظات حرفهای مدیریتی، آنها را به نگهداری و عدم افشای اطلاعات و اخبار بد ترغیب می‌کند به این امید که شرایط تغییر خواهد کرد و می توانند اخبار بد را پنهان و دفن کنند.
۳-۱۹-۲- مسائل اصلی در افشای داوطلبانه
یکی از موضوعاتی که در خصوص شفافیت و افشای اطلاعات داوطلبانه مطرح است، این است که شرکت‌ها به منظور کاهش ریسک اطلاعات، افشای داوطلبانه انجام می‌دهند؛ اما در عین حال تلاش می‌کنند از رویه‌های افشایی که حفظ آن در آینده دشوار است، اجتناب کنند. در تعیین سطح نهایی افشا، شرکت‌ها باید وزن عوامل هزینه خاص را در برابر منافع بالقوه حاصل از افشای بیشتر در نظر بگیرند. در تعیین مزایای اصلی افشای داوطلبانه،شرکت‌ها باید هزینه های اولیه سطح افشا را در نظر داشته باشند.این بدان معنی است که هزینه تهیه و انتشار اطلاعات وهزینه زیانهای رقابتی که به افشای داوطلبانه مرتبط است،بایدمدنظر قرارگیرد(مدهنی، ۲۰۰۹).
یکی از محدودیت‌های مهم شفافیت و افشای داوطلبانه، توازن بین منفعت و هزینه است. به موجب مفاهیم نظری گزارشگری مالی، منفعت حاصل از اطلاعات باید بیش از هزینه تهیه و ارائه آن باشد .از این رو ارزیابی منفعت وهزینه اساساً یک فرایند قضاوتی است که برای شرکت‌های بزرگ از اهمیت بیشتری برخوردار است .این هزینه‌ها برعهده شرکت هستند، اما استفاده‌ کنندگان نهایی از صورت‌های مالی از آن منتفع می‌شوند و در گام دوم شرکت میتواند از منافع ثانویه و کسب مزیتهای رقابتی حاصل از افشا بهره ببرد. اما نکته مهمی وجود دارد و آن اینکه آیا افشای تمام موارد توسط شرکت سبب نمی‌شود که شرکت‌ها بسیاری از اطلاعات خاص خود را به سایر رقیبان افشا نمایند و از این رو از بُعد رقابتی، در تنگناهای ناشی از افشای اطلاعات قرار گیرند؟
برخی معتقدند افشای اطلاعات توسط شرکت‌ها به صورت کامل انجام نمی‌گیرد، زیرا مدیران نسبت به در اختیار قرارگرفتن اطلاعات خاص تردید دارند (پارسائیان، ۱۳۸۸). اما آنچه مشخص است، این است که شرکت‌ها بر اساس رویکردهای قانونی و پاسخگویی، خود را ملزم به انتشارکلیه اطلاعاتی که اثر مثبتی بر کارکرد بازار نیز دارد، می نمایند.
۴-۱۹-۲- راهبری رقابتی شرکت و افشای داوطلبانه
در تئوری “علامت دهی[۸۸]” انگیزه افشای داوطلبانه، انتقال پیام به ذینفعان است. این علامت و نشانه می تواند مزیات رقابتی ایجاد کند و صلاحیت شرکت را در بازار رقابتی افزایش دهد و ذینفعان را تشویق یا وادار به اتخاذ تصمیماتی کند که به نفع شرکت است (یگانه و پژنگ، ۱۳۸۸).
فکرت و همکاران[۸۹](۱۹۹۹) عنوان کردند که افشای داوطلبانه اطلاعات مربوط به تجزیه و تحلیل رقابتی صنعت میتواند منجر به مزیت رقابتی شود و ذینعان را ترغیب کند که تصمیماتی را اتخاذ کنند که به نفع شرکت باشد(همان). بر طبق اظهارات گاتیگنون[۹۰](۱۹۸۴) اگر رقبا بتوانند علائم و پیامها را زودتر از آنکه رخ دهند دریافت کنند و حدس بزنند، کارایی قابل ملاحظه ای وجود دارد. اقتصاد دانان این علائم را تحت عنوان انتقال محتوای اطلاعات تعریف کرده اند. این اطلاعات ممکن است منجر به ایجاد کیفیت بهتر شود و یا حسن شهرت ایجادکند، به خصوص شهرتی که قیمت واقعی بازار را به همراه داشته باشد (همان).
پورتر[۹۱](۱۹۸۰) معتقد است علامت بازار مقیاسی است که میتواند به طور مستقیم و یا غیر مستقیم نشان دهنده اهداف شرکت و وضعیت زیرساخت های شرکت باشد. این علائم شامل دو قسمت است: یکی اطلاعات افشا و بقیه عکس العمل بازار بعد از افشای اطلاعات است (همان).
بر طبق اظهارات هیل[۹۲](۲۰۰۲) علائم بازار رقابتی در دو مرحله قبل از افشا و زمان افشای اطلاعات ظاهر می‌شوند. این علائم می تواند به شرکت کمک کند تا اطلاعات را منتقل کند و عکس العمل بازار را برانگیزد تا از این طریق منافع شرکت تامین شود خواه عکس العمل از ناحیه رقبا باشد خواه از جانب سایر ذینفعان. نتایج حاصل از افشا بایستی منافعی را برای شرکتی که اطلاعات و یا علائمی را افشا کرده است به بار آورد. بنابراین رقبا در بازار رقابتی تشویق میشوند تا در فعالیت‌های افشا شرکت کنند حتی اگر این فعالیت‌ها بیش از الزامات مقرر شده باشد که همان افشای داوطلبانه است.
متون متعددی وجود دارد که به مطالعه افشای داوطلبانه در تحقیقات حسابداری و تحقیقات راهبری پرداخته اسات .هیلی و پالپو (۲۰۰۱) معتقد است مطالعاتی که به بررسی افشای داوطلبانه می پردازند از منظر عدم تقارن اطلاعات به این مقوله می نگرند. انگیزه افشای داوطلبانه این است که مدیران ارشد انتظار دارند که با ذینفعان ارتباط برقرار کنند و ارزش جاری شرکت و ارزش آتی پیش‌بینی شده را افزایش دهند. افشای داوطلبانه در واقع مجرایی است که از این طریق مدیریت ارشد میتواند علائم را به بازار انتقال دهد.
اسکینر (۱۹۹۵) به بررسی افشای داوطلبانه شرکت‌های پذیرفته‌شده در “نازدک[۹۳] ” پرداخت و دریافت که افشای داوطلبانه می تواند به ارتقاء قابلیت اتکا اطلاعات مالی کمک کند و رابطه معنا‌داری بین افشای داوطلبانه و عملکرد شرکت وجود ندارد.
دی[۹۴](۱۹۹۰) در تحقیقات خود به این مطلب اشاره می‌کند که همواره افشای اطلاعات نیازمند صرف هزینه است و این هزینه افشای داوطلبانه را تحت تاثیر قرار می‌دهد. وی در مطالعات خود دریافت که افشای داوطلبانه اطلاعات از تجزیه و تحلیل هزینه-منفعت تبعیت میکند. دی وجود رابطه بین افشای داوطلبانه و سرمایه‌گذاران، مدیران و مقامات نظارتی بازار سرمایه را شناسایی کردند (دی، ۱۹۹۰).
وگن هوفر[۹۵](۱۹۹۰) به بررسی و مطالعه رابطه میان افشای داوطلبانه و رقابت پرداخت. وی در مطالعاتش ابتدا به تحلیل منابع افشای داوطلبانه پرداخت و بدین نتیجه رسید که رقبا میتوانند هزینه افشا را تحت تاثیر قراردهند. اگر هیچ اطلاعاتی راجع به افشای داوطلبانه در بازار وجود نداشته باشد رقبا می‌توانند مستقلا اقدام به وضع برنامه استراتژیک (برنامه راهبری) نمایند. در حقیقت اگر افشای داوطلبانه نادیده گرفته شود برنامه استراتژیک نمی‌تواند به طور کامل همه اطلاعات را در برگیرد و رقبا ممکن است که رفتارهای رقابتی را اتخاذ نمایند که با اهداف شرکت سازگار نباشد و حتی ممکن است که به زیان ارزش آتی شرکت باشد (حساس یگانه و پژنگ، ۱۳۸۸).
۲۰-۲- شاخص‌های افشای داوطلبانه
شاخص افشا به عنوان معیاری جهت اندازه‌گیری سطح افشای شرکت‌های پذیرفته‌شده در بورس ایجاد شده است. ساختار شاخص افشا مبتنی بر اطلاعاتی است که شرکتها از طریق صورت‌های مالی سالانه خود در اختیار سهامداران قرارمی‌دهند.
این امکان وجود دارد که از طریق سایر مجاری وکانال ها از جمله تلویزیون و روزنامه برای جمع‌ آوری اطلاعات استفاده گردد. اما تکیه بر چنین ابزارهایی جهت تعیین افشای داوطلبانه، با مشکلات کاربردی مواجه خواهد بود. به طور خلاصه، گزارش‌های مالی سالانه مرجع اصلی شاخص افشای داوطلبانه محسوب می‌شود. زیرا اساساً این طور فرض می‌شود که یکی از ابزارهای مهم برای انتقال اطلاعات است.
هدف از تعیین شاخص افشا این نیست که تعیین شود شرکت‌ها چه اطلاعاتی را باید افشا کنند بلکه برای اهداف کنترلی و اندازه‌گیری اختلاف بین رویه های افشا در بین شرکت‌ها ایجاد شده است.
رویکرد اول: استفاده از شاخص غیر وزنی
در رویکرد اول فهرستی از موارد افشا تهیه شده سپس با مطالعه صورت‌های مالی و گزارش‌های مالی ارزشهای “صفر” و"یک” و “مورد ندارد” به ترتیب برای افشا، عدم افشا یا عدم شرایط لازم برای افشا داده خواهد شد. به عنوان مثال یکی از موارد افشای لازم، ارائه “جمع دارایی ها و بدهی های جاری ” در صورت‌های مالی است که اگر افشای این مبلغ انجام شده باشد، ارزش “یک ” در نظر گرفته شده و در صورتیکه این مبلغ افشا نشده باشد ارزش “صفر” در نظر گرفته می‌شود.
همچنین در مواردی که افشای قسمتی، متناسب با شرایط شرکت نباشد از “مورد ندارد” استفاده می‌شود .مثلاً افشای مبلغ و ماهیت معاملات با اشخاص وابسته الزامی اسات که اگر شرکتی معاملات با اشخاص وابسته نداشته باشد، افشای مبلغ چنین معاملاتی بدون معنی خواهد بود. در این صورت نبود مبلغ چنین معامله ای دلیلی بر عدم رعایت افشا نبوده و باید از ارزش “مورد ندارد” برای آن استفاده شود.
پس از ارزش‌گذاری های لازم، شاخص تحت عنوان شاخص افشای اختیاری با بهره گرفتن از رابطه زیر محاسبه میگردد. Qf =
در این رابطه Σdj بیانگر کلیه اقلامی است که ارزش های “یک” یا “صفر” در مورد آن ها لحاظ گردیده است. به همین ترتیب در مورد هر شرکت، شاخص افشای اختیاری اندازه‌گیری شده در دامنه “صفر ” یا “یک” قرار می گیرد. از این رویکرد در تحقیق افرادی همچون والاس[۹۶] (۱۹۸۷) کوک[۹۷] (۱۹۹۲،۱۹۹۱،۱۹۸۹) احمد و نیکولس[۹۸] ،(۱۹۹۴) و میک و همکاران[۹۹](۱۹۹۵)استفاده گردیده است.
رویکرد دوم: استفاده از شاخص وزنی
رویکرد دوم نسبت به رویکرد اول مرحله اضافه تری دارد که در آن ابتدا فهرست موارد افشا استخراج می‌شود و با بهره گرفتن از نظرات افراد مختلف و طیفی از “بسیار کم” تا “خیلی زیاد” اهمیت هر قلم مشخص می گردد. در مرحله بعدی ارزشگذاری مانند رویکرد اول انجام می‌شود و تنها تفاوت آن این است که امتیازهای حاصله در ضریب اهمیت استخراج شده از نظرات افراد مختلف ضرب شده و معیار وزنی ماورد استفاده قرار می گیرد. سینگوی و دسای (۱۹۷۱) و بارت[۱۰۰](۱۹۷۷) در تحقیق های خود از این رویکرد استفاده نموده‌اند.
۱-۲۰-۲- اقلام شاخص افشا

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...