نگارش پایان نامه درباره شاخصه های الگوی مسکن پایدار (با تاکید بر ... |
شناخت تعاریف مربوط به مجتمع های مسکونی و بررسی سیر تحول تاریخی آنها در تجزیه تحلیل مسائل مربوط اهمیت بسزایی دارد. مسکن شهری را می توان به طور کلی به دو الگوی تک خانواری و آپارتمانی تقسیم کرد. آپارتمان ها را می توان به دو گروه اصلی تقسیم نمود که در آن ساختمان های متعارف یا کوتاه مرتبه تا ۸ طبقه، و بیش از آن بلند مرتبه یا برج نامیده می شوند (Chiara et al, 1995: 656). مجتمع های مسکونی را نیز می توان شامل تعدادی بلوک ساختمانی در نظر گرفت که می تواند شامل گونه های مختلف مسکن (تک خانواری، آپارتمان های کوتاه و بلند مرتبه) باشد. در این مجتمع ها، بلوک های آپارتمانی در یک قطعه زمین و بر اساس طرحی از پیش اندیشیده شده قرار می گیرند. بلوک ها می توانند در اشکال مختلفی با یکدیگر ترکیب شوند و فضای باز در ارتباطی معنی دار با ساختمان ها قرار گیرد. از خصوصیات دیگر مجتمع های مسکونی می توان به حریم و محدوده مشخص و تفکیک شده آنها از بافت پیرامون شهری اشاره کرد که در برخی موارد می تواند آنها را به صورت جزیره ای کالبدی-اجتماعی در شهر مشخص گرداند (عینی فر، ۱۳۸۴، ۳۱).
منشأ شکل گیری مجتمعهای مسکونی به فرم امروزی در قالب ساختمانهای مسکونی چند طبقه در محوطههای سبز پارک گونه به نیمه اول قرن بیستم برمیگردد؛ که نتیجه تفکراتی است که در آن زمان، به جرأت در تمام شئونات زندگی انسان، توسط صاحبنظران مدرنیسم مطرح شد و عواملی مثل پیشرفت تکنولوژی، جنگ و نیاز به مسکن، صرف حداقل هزینهها و … به عینیت یافتن آن سرعت بخشید. اوج آن را میتوان در دهه سی میلادی و انتشار این نظریات در قالب منشور آتن مشاهده کرد.
به طور عمده، مدرنیزه کردن روشهای ساختمانی، از یک طرف، منجر به تولید انبوه و مدولار و استانداردسازی قطعات و حتی فضاهای معماری، با نگاهی حداقل گرا و کمی و شکل گیری فضای زیست خصوصی انسان گردید و از طرف دیگر، برنامه ریزی و طراحی مجتمعها و کویهای مسکونی با ایده «استقرار منطقی بناها» و مجتمعهای مسکونی «خوداتکا» در راستای تأمین حداکثر نور آفتاب و هوا، با نگاهی جهان شمول به نیازهای اساسی انسان و آزادی زمین برای منافع عمومی، آنچنانکه لوکوربوزیه بیان می کند را در پی داشت (استروفسکی، ۱۳۷۸ : ۹۴؛ بحرینی، ۱۳۸۵ : ۳۲ و ۴۹ ؛ لنگ ، ۱۳۸۶ : ۱۹۸ ؛ مانیاگو لامپونیانی، ۱۳۸۱ : ۱۴۶). ولی با وجود اینها نمی توان عواقب ناشی از تخریبهای گسترده دو جنگ جهانی در نیمه اول قرن بیستم و نیاز به تولید مسکن را در ظهور و تسریع ساخت و ساز در فرم غالب این الگوی مسکن شهری بی تأثیر دانست (پاکزاد، ۱۳۸۶ الف: ۲۹۰).
به دنبال اجرا شدن برنامه های نوسازی بافت های شهری در محله های کثیف خانه هایی مدرن ساخته شدند. در حالی که جنبه کالبدی و بهداشتی این واحدهای مسکونی جدید بسیار بهتر شده بودند اما شرایط اجتماعی به هیچ عنوان پیشرفت نکرده بود. تغییرات زیادی که در نوسازی مناطق شهری به وجود آمد، صمیمیت و نزدیکی موجود در جوامع قبلی و روح آن ها را خدشه دار کرد. بسیاری از بناهای مناسب و محله های بسیار جذاب طبقه متوسط شهری، که از اواسط قرن به بعد ساخته شده بودند، نیز نتوانستند از تخریب در امان باشند. (محمودی، ۱۳۸۸: ۱۳)
آرزوهای شکل گرفته از تفکر مدرن و تحت عناوینی چون نوگرایی منجر به تخریب بیرویه شهرها و بخصوص مناطق تاریخی شهرها شد، که بخشی از آن بر اثر بروز آتش جنگ صورت گرفت؛ تمامی این تفکرات، در نیمه دوم قرن بیستم و به قول جنکز در ۱۵ ژوئیه ۱۹۷۲ و با تخریب مجتمع مسکونی پروت ایگو، از جانب نگرشهای نو در برنامه ریزی و طراحی مجموعههای مسکونی مورد انتقادات شدید قرار گرفت (اعتصام، ۱۳۷۷ : ۵۴؛ قبادیان، ۱۳۸۲ : ۱۰۳). در همان زمان که زمزمههایی از مرگ معماری و شهرسازی مدرن به گوش میرسد، شهرهای ایران الگوی خود را از شهرهای بزرگ غربی میگیرد (حبیبی، ۱۳۸۵ : ۴۱). بیشتر این تغییر و تحولات در یک فرایند تقلیدی به پیش میرود. رواج فرهنگ غربی، جنبه های زندگی، به ویژه در شهرهای ایران را با نوعی تجددگرایی همراه میسازد (شیعه، ۱۳۸۴ : ۱۴۰) و لذا این تحولات باعث انقطاع روند تغییرات کالبدی ـ فضایی شهرها در تداوم منطقی با گذشته میگردد (عزیزی و ملک محمدنژاد، ۱۳۸۶ : ۲۹).
۲-۲-۲- پیدایش مجتمع های مسکونی
منشأ مجتمع های مسکونی به فرم امروزی را می توان در دوران پس از انقلاب صنعتی یافت. در نیمه دوم قرن نوزدهم، از دست رفتن سلامت و بهداشت و بحران های مداوم و برخوردهای اجتماعی فراوان، متفکرین اجتماعی را وادار به اندیشیدن برای انتظام بخشی به وضعیت نامطلوب شهرها نمود. به عقیده این افراد، ایجاد تغییر و رسیدن به نظمی جدید در مقابل هرج و مرج موجود بر اساس شرایط جدید اجتماعی- اقتصادی ضروری بود و برای ایجاد این تغییر، تئوری های این افراد بر مبنای نظم دادن به اسکان افراد به عنوان مهمترین اصل مورد توجه قرار گرفت. در این راستا، تفکر ایجاد چندین کانون یا اجتماعات الگو که هدف اصلی آنها تأمین بهداشت، سادگی، سلامت و ایمنی برای ساکنان بود، مورد توجه قرار گرفت (شوای،۱۳۸۴ :۹۳-۹۶).
طراحی ساختمانهای بلند از اواخر قرن ۱۹ در آمریکا و اروپا، در نتیجه پیشرفتهایی آغاز شد که در بخش مهندسی سازه رخ داد و در قرن بیستم به صورت نوعی معماری همهگیر در آمد. و حتی در زمانی از حیات خود، عنوان «سبک بین الملل» را یدک کشید. تفکرات لوکوربوزیه نیز تأثیر فراوانی بر تکامل مجتمع های مسکونی گذارده است. به عقیده او، الگوی مسکن کم طبقه که به معنی زندگی در خانه و زمین شخصی بود، باعث هدر رفتن زمین می شد، در حالی که زندگی در ساختمان های بلند مرتبه ای که در میان فضای سبز پراکنده شده اند، راه حلی کاراتر و بهتر در برنامه ریزی کاربری زمین می باشد (Schoenauer, 2000: 473 ).
با آغاز جنگ جهانی اول (۱۹۱۸ ـ ۱۹۱۴) تقریباً همه فعالیتهای تولیدی در کشورهایی که به نوعی درگیر این جنگ بودند، از کار باز ایستاد. توقف کارهای ساختمانی در طول جنگ از یک سو و ویرانیهای ناشی از جنگ از سوی دیگر باعث به وجود آمدن بحران مسکن در اروپا شد. برای حل این مشکل اقدامات مشابهی در کشورهای اروپایی صورت گرفت که این اقدامات تنها به واسطه نظامهای سیاسی حاکم بر این کشورها با هم تفاوت داشت. در این زمان، سفارشهای خصوصی کاهش یافت و سفارش دولت و سازمانهای عمومی برای معماران جهت ساخت و طراحی مسکن مناسب افزایش یافت. به عبارت دیگر نقطه ثقل کار معماران از طراحی تک ساختمانها به طراحی مجتمعهای مسکونی و پروژه های عمرانی بزرگ سوق پیدا کرد (پاکزاد، ۱۳۸۶ الف: ۲۹۰).
در دومین دهه قرن بیستم برای نخستین بار دفیرز آلمانی موضوع ساختمانهای ردیفی را مطرح کرد که بعدها در خانهسازی خردگرایانه اهمیت به سزایی یافت، زیرا به خوبی ورود هوای تازه و نور خورشید را به تمام آپارتمانها ممکن میساخت. منطقی کردن محوطههای ساختمانی، در عین حال، فضای مناسب برای حرکت جرثقیل و کاربرد روش تولید صنعتی در ساختمان سازی را عملی میساخت (مانیاگولامپونیانی، ۱۳۸۱: ۵۵). شیوه طراحی ساختمانها در ردیفهای موازی، در سال ۱۹۲۸، به شکل منسجمتری توسط گروپیوس در کوی مسکونی ارزان قیمت دامرشتوک در کارلسروهه ارائه شد. در این شیوه، از دو روش چیدمان به صورت خانههای تک خانواری ردیفی و یا بلوکهای آپارتمانی سنتی اروپایی استفاده شده که به دور یک حیاط مرکزی کوچکتر ساخته میشدند. البته این طرح شکل سنتی جانمایی ساختمانها در کنار خیابان را رها کرد و بناها با زاویهای عمود، نسبت به خیابانها قرار داشتند. این شیوه گذشته از رفع مزاحمتهای برآمده از آمد و شد وسایط نقلیه برای آپارتمانها، خیابانها را نیز از حالت دالان بیرون آورد و کیفیت فضایی تازهای به خیابان بخشید (همان : ۳۰۰ ؛ استروفسکی، ۱۳۷۸ : ۹۴۹). در کنار این، برخی معماران مثل سیته به خاطر طراحی به روش سنتی و تظاهر منظر خیابان با حفظ بدنههای اطراف، محبوبیت خود را از دست دادند (شوئنوئر، ۱۳۸۸: ۱۵۱).
در همان زمان لوکوربوزیه براساس نوع نگرشی که به انسان و طبیعت و معماری داشت به ایده پردازی و طراحی مجتمعهای مسکونی عمودی در فضاهای باز سبز روی آورد. در مجموعههای خود اتکا، امکانات خرید در طبقه میانی و مهدکودک و مابقی امکانات عمومی روی بام ساختمان قرار داشت؛ به مانند آنچه در مجموعه مسکونی مارسی دیده می شود (عینیفر، ۱۳۸۶: ۴۱).
حرکت دیگری که در آغاز قرن بیستم گسترش پیدا کرد، خانه سازی برای گروه های کم درآمد اجتماعی به صورت کوی های مسکونی است. در این الگو بر خلاف شکل گیری سنتی ساختمان ها در کنار خیابان، بلوک های ساختمانی به صورت عمود بر راستای خیابان ها قرار می گرفتند. این گرایش یعنی “استقرار منطقی بناها” بر پایه نظریات شهرسازی، علاوه بر تأمین محیط آرام، سعی در تأمین نور و تهویه مناسب ساختمان ها از طریق احداث آنها در ردیف های موازی و تأمین فضای باز و وسیع در بین بلوک های ساختمانی داشت. در کنار این نظریات، در آمریکا از نخستین سال های قرن بیستم کلارنس پری مشغول فعالیت روی مسائل واحدهایی متشکل از خانه ها و تسهیلات خدماتی آنها بود. وی نظریات خود را در سال ۱۹۲۳ تحت عنوان “واحدهای همسایگی” منتشر نمود که کلارنس اشتاین و هنری رایت آنرا در رادبرن نیوجرسی آمریکا اجرا نمودند (اوستروفسکی، ۱۳۷۸: ۹۳-۱۱۴).
در اواخر جنگ دوم جهانی ، شهرهای آمریکای شمالی در حال پیشرفت و توسعه بودند. زمانی که صنایع به علت جنگ در خدمت آنان قرار گرفت، میلیون ها کارگر از روستاها به شهرها مهاجرت کردند. جمعیت شهرهای بزرگ خیلی زود افزایش یافت. این افزایش جمعیت به همراه هزاران مهاجری که از کشورهای جنگ زده به آمریکا آمده بودند، پیشرفت اقتصادی و فعال شدن شهرها را در دهه ۱۹۵۰ م تضمین می کردند. حومه نشینی قبل از جنگ نیز وجود داشت؛ ولی چون جمعیت حومه ها نسبتا ناچیز بود تعادل اقتصادی جامعه و نیز تعادل موسسات فرهنگی شهرها را تهدید نمی کرد. اتفاق مهم بعد از جنگ، وسعت مناطق مسکونی و پخش شدن آن در سطح کل شهر بود؛(شوئنوئر، ۱۳۸۸: ۱۱) بعد از جنگ جهانی دوم، نیاز های فوری سال های بعد از جنگ و توسعه تکنولوژی در اروپا منجر به آن شد که فرصت تعمق و بررسی دقیق در الگوی مسکن مناسب شهری وجود نداشته باشد. در این میان، اختصاص زمین به فضای باز و سبز و تأمین خدمات کافی برای ساکنان مجموعه های آپارتمانی کاهش یافت و احداث مساکن بلند مرتبه با حداکثر تراکم شدت گرفت. در دهه ۱۹۷۰، با افول مکتب مدرنیسم، سبک جدیدی در شهرسازی و معماری ایجاد گردید که نقطه اوج این تفکرات نو در بیانیه کنگره جهانی معماران در سال ۱۹۷۶ در ونکوور کانادا منعکس شد که بر خلاف منشور آتن با اختصاص دادن محور کار خود به طراحی مسکن و فضای باز به موارد ذیل اتکا نمود:
بایستی با ارتفاع کم تراکم بالا به وجود آورد؛
بایستی در طراحی مسکن به تأمین فضای باز و سبز مناسب و مطلوب اهمیت بیشتری داد (دلال پور محمدی، ۱۳۷۵: ۵۷۷).
۲-۲-۲-۱-مجتمع های مسکونی مدرن
جنبش مدرن براساس مکتب اصالت کارکرد، اعتقاد به تحلیل علمی را مبدأ حرکت خود اختیار کرد و تعیین معیارهایی را هدف گرفت که بایست پیدایش جامعهای نجیب و مرتب را تضمین میکرد (نوربرگ شولتز، ۱۳۸۶: ۴۴۱) و کارکرد را معیاری برای زیبایی آن ساخت. در این دیدگاه شهر جهت پاسخ به کارکرد به چهار عملکرد اصلی حوزهبندی شد؛ سکونت، کار، تفریح، تردد. در این تقسیم بندی حوزهای از عملکرد اجتماعی دیده نمی شود و سکونت در مفهوم عرصه خصوصی آن و تفریح در حد لذت بصری از مناظر طبیعی تقلیل یافته است. حتی توجه ماشینی به سکونت در عرصه خصوصی نیز در جملهای از لوکوربوزیه که «خانه ماشینی است برای زندگی» کاملاً مشهود است.
گروپیوس نیز معتقد است: «یک ساختمان مدرن باید به دور از هرگونه تحریفهای زائد و بیمورد و هرگونه تزئینات و جزیی گرایی باشد و جهان مکانیکی و جا به جایی سریع معاصر را منعکس کند» (قبادیان، ۱۳۸۲: ۵۲). با این نگاه، رویکرد ماشینی و کارکردمدارانه به تمایز و تفصیل آشکار کارکردها و صور انجامید. بنابراین معماری و شهرسازی شکل گرفته بر پایه این تفکر، به آسانی، به مجاورت ماشینی و بیروحی بخشهای جدا از هم بدل شد و رو به انحطاط گذاشت.
در هر حال فضا و زندگی به شکل مشخصی به یکدیگر مربوطند. پرداختن به فضا بدون توجه به بستر اجتماعی آن و با پرداختن به جامعه بدون توجه به ظرف فضایی آن بسیار مشکل خواهد بود؛ این رابطهای است دوسویه. در دوران مدرن، الگوهای رشد و توسعه شهری به جای آن که برپایه روابط سه بعدی شکل بگیرد، روی برنامه های کاربری زمین به صورت دوبعدی تأکید داشت که این رابطه سه بعدی رابطهای است میان ساختمانها، فضا و رفتارهای انسانی (Trancik ، ۱۹۸۶: ۱). بایستی توجه داشت که در جنبش مدرن توجه به عملکرد و سازماندهی فضای بیرونی کم کم جای خود را به سازماندهی فضای درونی دارد و نتیجتاً ساختمان به عنوان یک عنصر واحد و جدا از زمینه خود مورد توجه قرار گرفت (Trancik، ۱۹۸۶).
طراحان در دوره مدرن با طراحی نامناسب فضاهای ارتباطی بین عرصه خصوصی و عرصه عمومی و عدم تعریف درست از محدودههای نیمه عمومی و نیمه خصوصی، آنچنان که نیومن در کتاب «فضاهای قابل دفاع» اشاره می کند، باعث از بین رفتن کنترل و نظارت بر رفتارهای عرصه همگانی شدند به طوری که جرم و جنایت در محیطهای مسکونی مدرن مثل مجتمع مسکونی پروت ایگو به جایی میرسد که برای برنامه ریزان و طراحان راهی جز تخریب نمیگذارد. نداشتن حیات و روحیه زندگی در فضای میان مجتمعهای مسکونی (گدس)، زندگی در انزوا و در یک حالت اجباری (درئو)، فضاهای بدون مقیاس انسانی (لینچ و مامفورد)، فضاهای گمشده، خالی و بدون انسان (ترانسیک)، فضاهای بی نام و نشان (نیومن) و … همه و همه عباراتی است که شهرسازان و منتقدان در مورد بعد زندگی اجتماعی فضاهای شهری مدرن و به خصوص مجتمعهای مسکونی مدرن به کار بردهاند.
فضاهای شهری وسیع و پارک گونه در شهرسازی مدرن به تحقیر انسان در شهر باعث شد و در اکثر اوقات نیز به ایده خود جهت ایجاد پارک وفادار نبوده و به جای فضای سبز، سطوح وسیع پارکینگ و به خصوص در مجتمعهای مسکونی را باعث شد. ایده ناب گرایی به ایجاد ساختمانهایی با نماهای ساده و بی پیرایه انجامید و به قول راپاپورت (Rapaport ، ۱۹۷۷) آنها را به ساختمانهایی بدون نشانههایی از زندگی مبدل ساخت. خانههایی شبیه به هم که به گفته دوکسیادیس نتیجه چیزی جز نشناختن خانه خود از خانه همسایه نیست (پاکزاد، ۱۳۸۶ : الف). حریم و قلمروی کالبدی نامشخص بین حریم خصوصی و عمومی و فضاهایی که هیچ کس به آن تعلق ندارد. چرمایف و الکساندر در کتاب «عرصه های زندگی جمعی و زندگی خصوصی» در مورد فضای باز مجتمعهای مسکونی اظهار میدارند که فضای سبز این مجتمعها نه به آن اندازه گستردهاند که میتوان آنها را پارک شمرد و نه به اندازهای کوچک هستند که واجد صمیمیت و دنجی یک باغ خصوصی باشند. همه چیز به همه کس تعلق دارد و نتیجه آن می شود که نه چیزی از آن کسی است و نه کسی می تواند از چیزی بهره و لذت ببرد. زمینها به بهانه فضای سبز به هدر میرود و بدتر آنکه به هدف معینی هم اختصاص نمییابد (چرمایف و الکساندر، ۱۳۷۶: ۸۰ و ۸۱).
۲-۲-۲-۲-مجتمع های مسکونی پست مدرن
بعد از تحولاتی که در زمینه های فکری انسان و تغییر در نحوه نگرش به طراحی محیط زندگی او رخ داد، کتابها و مقالات زیادی در باب نقد معماری و شهرسازی مدرن منتشر شد و تقریباً هیچ کس و حتی بازماندگان صاحب تفکرات و اندیشه های مدرن، نخواستند از قافله طویل و دراز نقادان عقب بمانند. در همین زمان است که توجه به کمیت گرایی جای خود را به کیفیت گرایی در شهرسازی و معماری میدهد. اندیشه های تأثیرگذار بر معماری وشهرسازی مدرن در قالب اصطلاحاتی همچون «خردگرایی»، «کارکردگرایی»، «سودمندی» و «ناب گرایی» و … مطرح شدند که به دنبال ساخت معیارهایی نو بر سنجش مطلوبیت یک چیز و براساس مقبولیت آن در تطابق با منطق و خرد آدمی و میزان سودمندی حاصل از کارکرد آن بودند.
انهدام مجتمع مسکونی پروت ایگو
در سال ۱۹۶۴ یعنی اندکی پس از به تعلیق درآمدن رأی مربوط به طراحی مجتمع عظیم آپارتمانی مدرن در برلین، سیدلر در کتاب خود به نام «شهر مقتول» شهرسازی مدرن را به قتل عمد محکوم کرد. وی ضمن مقایسه ای هوشمندانه میان توسعه جدید مسکن و بلوکهای آپارتمانی موجود در شهر تاریخی، با بهره گرفتن از عکس و مدارک موثق برای شهرسازی مدرن درخواست کیفر نمود (اعتصام، ۱۳۷۷ : ۵۵) . یأس و ناامیدی نسبت به معماری مدرن و افول کیفیت آن که با به کارگیری روشهای پیش ساختگی رو به فزونی بود. به خوبی در کتابهایی نظیر «فرم از شکست پیروی می کند» و از «باوهاوس تا خانه ما» منعکس شده است. در کتاب «تضاد و پیچیدگی در معماری» که ونتوری در سال ۱۹۶۶ نوشت، سبک معماری بین المللی نوگرایان را که دارای سه خصوصیت خالص ترین، خلاصه ترین و نخبه ترین بود، مورد تردید قرار داد. متأثر از این کتاب و کتاب دیگر ونتوری و همکارانش به نام «از لاس و گاس بیاموزیم» ایدههای جدید معماری شکل میگیرد (کرمونا، ۱۳۸۸ : ۴۷). به عقیده وی، با از میان رفتن اعتبار تفکرات شکل دهنده به فضای شهری و معماری مدرن، نوگرایی تنها توانست در ساخت مجتمعهای مسکونی ارزان و «خانه سازی اجتماعی» خلاصه شود.
مفاهیمی چون توسعه پایدار شهری، توسعه از درون یا بیرون، تجدید حیات شهری، نوشهرگرایی، توسعه انسان محور، جامعه مدنی، گفتگوی تمدنها، شهر سالم، شهر سبز و … همه و همه بیان متفاوت از یک مقصود، یعنی بهتر زیستن انسان در فضای مناسب است که نیاز واقعی و اساسی در دنیای رو به رشد شهرنشینی است. به جای برداشت ساده انگارانه از شهرها به عنوان چرخهای اقتصاد، گرههای حمل و نقل، صحنههای باشکوه معماری، بایستی آنها را همچون یک زیستگاه انسانی دید. زندگی همگانی در فضای همگانی با کیفیت، بخش مهمی از یک زندگی کامل برای انسان است. سکونت و زندگی بیانگر برقراری پیوندی پرمعنا بین انسان و محیطی مفروض میباشد (نوربرگ شولتز، ۱۳۸۱ :۱۷).
۲-۲-۳-آپارتمان های بلند مرتبه
قدمت زندگی در آپارتمان های بلند، برای خانواده های مرفه آمریکایی، به قبل از جنگ جهانی باز می گردد. آپارتمان های مجلل اواخر دهه ۱۹۲۰ م . و اوائل دهه ۱۹۳۰ م . که در کنار پارک مرکزی نیویورک ساخته شدند مثال های خوبی در این مورد می باشند.
تمایل به زندگی در آپارتمان های بلند بعد از جنگ نیز ادامه داشت، اما طراحی آپارتمان های بلند و مجلل، بعد از جنگ با تاثیرپذیری از جنبش مدرن، با گذشته تفاوت یافته و به سبک بین المللی نزدیک شد. نمای زیبا و بسیار متین آپارتمان های قبل از جنگ جهانی دوم به سبک نئوکلاسیک تزئین می شدند؛ جزئیات نما حجم آن را تحت تاثیر قرار می داد و پنجره هایی به شکل مشبک در درون قالبی فلزی قرار می گرفتند، که بعدهای به قالب های بتنی تبدیل شدند.
نحوه انتظام فضایی واحدهای مسکونی آپارتمان های مدرن، به دلیل پاسخ گویی به واقعیت های اجتماعی و اقتصادی جامعه بدون خدمتکار، پس از جنگ، بسیار تغییر کرد. در این واحدها به واسطه اخراج خدمتکاران، بر استفاده بهینه از فضا جهت ایجاد راحتی تاکید شد. توجه به زندگی سالم از طریق دستیابی به نور خورشید، هوای تازه، تهویه مطبوع ساختمان، لوله کشی آب سرد و گرم و سیستم فاضلاب بهداشتی معطوف گردیده بود. (شوئنوئر، ۱۳۸۸: ۱۰۱)
برای سهولت در نظافت هرگونه تزئینات و جزئیات پیچیده در فضاهای داخلی واحدها از بین رفت، و سادگی جایگزین آن گردید. راحتی و آسایش ساکنان، هر روز بیشتر مورد توجه قرار می گرفت تا ایجاد تزئینات پیچیده برای جلب توجه میهمانان.( شوئنوئر، ۱۳۸۸: ۱۰۲)
۲-۲-۳-۱-جنبه های زیست محیطی
از نظر جنبه های زیست محیطی شهری ساختمان های بلند مقبول نیستند، زیرا به دلیل جریان هوای[۱۴]سریع ایجاد شده در اطراف این بناها عابرین پیاده به هنگام عبور از نزدیکی آن ها احساس ناراحتی می نمایند. وقتی باد بین ساختمان ها بلند قرار می گیرد سرعت آن اضافه می شود، علاوه بر این قسمتی از باد از سمت دیگر آسمان خراش به سمت زمین منحرف می شود و پس از برخورد با سطح پیاده رو در بازگشت باعث ایجاد تلاطم و آشفتگی هوایی در پیاده رو می گردد و بدین ترتیب موجبات آزار عابرین پیاده را فراهم می کند. این شرایط به خصوص در اطراف ساختمان های مدرن که، برخلاف آسمان خراش های قبل از جنگ که نمای آن ها دارای تزئینات، برجستگی و فرورفتگی است، اغلب از سطوحی صاف برخوردارند، بیشتر است. اغلب عابرین پیاده ای که از کنار ساختمان بلند در شهرهای آمریکا عبور می کنند، با شرایط اقلیمی اطراف این ساختمان ها آشنایی کامل دارند. یکی دیگر از عوامل زیست محیطی ایجاد شده توسط این بناها، که حتی مهم تر از باد نیز به حساب می آید، سایه این بناهای بلند مرتبه بر روی ساختمان های اطراف می باشد. ساکنان ساختمان هایی که در نزدیکی برج های بلند مرتبه قرار دارند از دریافت تابش خورشید محروم می گردند و انرژی خورشیدی فعال و غیر فعال در همسایگی این ساختمان ها کاهش می یابد. این موضوع که چگونه می توان قانونا عده ای را از نعمتی طبیعی محروم کرد بسیار تعجب آور است.( شوئنوئر، ۱۳۸۸: ۱۰۹)
۲-۲-۳-۲-جنبه های اجتماعی
زندگی در آپارتمان های بلند برای طبقه مرفه بسیار مطلوب و دلپذیر است، شاید مهم ترین عامل شهرت این واحد ها مناظر زیبایی است که به ساکنان خود عرضه می دارند، به خصوص ساکنان طبقات بالاترکه ساختمان های مجاور نیز جلوی دید آن ها را نمی گیرند. آپارتمان واقع در بالاترین طبقه، که خود به صورت خانه ای ویلایی در پشت بام[۱۵] می باشد، بدون تردید نهایت مجلل بودن را عرضه می دارد. با این حال، افزایش ارتفاع بنا به بیش از ۴۰ طبقه، زندگی در واحدهای طبقات بالا را تا حدی نامطلوب می گرداند، چرا که به علت سرعت زیاد باد در این ارتفاع، تراس ها قابلیت استفاده خود را از دست می دهند.
ساختمان های بلند معمولا برای گروه های مرفه جامعه مناسب می باشند. گروه هایی که می توانند از تسهیلات مشترک و امنیت موجود در این گونه ساختمان ها بهره ببرند و هم چنین امکان پرداخت هزینه های نگه داری آن ها را داشته باشند. ساکنان این واحدها به انواع تسهیلات لوکس رفاهی مانند سیستم حرارت مرکزی، تهویه مطبوع، استخر، سونا، سالن بدن سازی دسترسی دارند، هم چنین از سایر تسهیلاتی که هزینه آن بین ساکنان تقسیم می گردد نیز بهره مند هستند. به همین ترتیب نگهبان ۲۴ ساعته، دزدگیر و سایر سیستم های ایمنی نیز در این ساختمان ها موجود است. از آن جا که با افزایش آمار جنایت در شهرها، تامین امنیت به مهم ترین فاکتور زندگی شهری تبدیل شده است، لذا بسیاری از آپارتمان های بلند به صورت قلعه های ساخته شده در قرون وسطی در آمده اند که هم امنیت و هم تجمل را به ساکنان خود عرضه می دارند.
تاکید بر امنیت به دلیل افزایش جمعیت، عدم آشنایی با همسایه، جدایی از فعالیت های خیابانی در فضای باز شهری می باشد که همه بر نا امنی دلالت می کنند. علاوه بر این ها، ارتباط کم با همسایه ها مراقبت لازم را در ساختمان دچار مشکل می نماید و در نتیجه آسانسورها، راهرو ها، اتاق رختشویی، پارکینگ و حتی فضاهای باز، در صورت مراقبت نشدن، ایمنی و امنیت خود را از دست می دهند. (شوئنوئر، ۱۳۸۸: ۱۰۴)
اتفاق نظر بر این است که آپارتمان های بلند برای خانواده های بچه دار مناسب نیست. زیرا والدین به بهانه ی جلوگیری از ایجاد مزاحمت برای سایر همسایه ها از بازی بچه ها در درون واحدهای مسکونی جلوگیری به عمل می آورند. این محدودیت کودکان را از حرکات طبیعی مورد نیازشان محروم می کند، و در نتیجه سبب به وجود آمدن رفتارهای غیر اجتماعی و گوشه گیری در آن ها می گردد؛ تماشای بیش از حد تلویزیون نیز به این ناهنجاری دامن می زند. از آن جا که مراقبت همیشگی از کودک و نظارت دائم بر او بدون تماس چشمی و گوشی غیر ممکن است؛ بسیاری از والدین به بچه ها اجازه نمی دهند که از آسانسور، راهرو و حیاط به تنهایی استفاده کنند. این خود مشکلی دیگر برای ساکنان آپارتمان های بلند مرتبه به حساب می آید.
سکونت طبقات مختلف اجتماعی از نظر اقتصادی در آپارتمان ها امری مطلوب به حساب می آید، اما این موضوع عملی نیست، چرا که این ساختمان ها واحد مسکونی مستقلی برای زندگی گروهی خاص با درآمدهای مساوی یا سن های یکسان می باشند. پس از جنگ دوم جهانی زندگی خانواده هایی با در آمد کمتر نیز در آپارتمان های بلند به واقعیت پیوست، اما به علت عدم پیش بینی سیستم های امنیتی لازم و هم چنین ضعف در نگهداری از تاسیسات عمومی، این بناها به مصیبتی عظیم برای ساکنان خود تبدیل شدند. (شوئنوئر، ۱۳۸۸: ۱۰۴)
بنای لیک شوردرایو[۱۶] ، که در سال های ۵۱-۱۹۵۰ م . توسط میس ون دررو طراحی شد، نقطه عطفی در طراحی بناهای مسکونی بلند مرتبه پس از جنگ به حساب می آید. این ساختمان در یکی از بهترین مناطق اجتماعی و جغرافیایی، یعنی در کنار ساحل دریاچه میشیگان در شهر شیکاگو، ساخته شده است. این ساختمان ۲۶ طبقه شیشه ای، الهام بخش بسیاری از ساختمان های مسکونی آمریکای شمالی و دیگر نقاط بوده است. واحد های مسکونی این بنا، که به عنوان الگوی دوران مدرن به حساب می آیند، در دو طرف راهرویی قرار گرفته اند که در طبقات بنا عینا تکرار می شود. (شوئنوئر، ۱۳۸۸: ۱۱۱-۱۱۲)
استفاده از ساختمان های بلند به منظور ایجاد مجتمع های مسکونی برای طبقه کم در آمد نه تنها در کشورهای قاره آمریکا (شمالی و جنوبی) ناموفق بوده، بلکه در اغلب کشورهای اروپایی نیز با شکست مواجه شده است. این عدم موفقیت بیشتر از فقدان امنیت و ضعف در نگه داری از خدمات عمومی آنها ناشی می گردد. زیرا داشتن امنیت و آسایش و نگه داری از خدمات عمومی در آپارتمان های بلند فقط مختص به افراد پردرآمد و متوسط نمی گردد.
اسکار نیومن[۱۷] در کتاب « فضاهای قابل دفاع» اظهار می نماید که شواهد آماری حاکی از آن است که فرم کالبدی محیط های مسکونی نقشی اساسی در ارتکاب یا عدم ارتکاب جرم بازی می کنند. مطالعات سه ساله او در پیش گیری از جرم، مخصوصا در پروژه های مسکونی در نیویورک، وجود ارتباطی تنگاتنگ را میان ارتفاع ساختمان و وقوع جرم نشان می دهد. به طور مثال، او به این نتیجه رسید که در ساختمان های سه طبقه نرخ جرم ۹ نفر در ۱۰۰۰ نفر است در حالی که در ساختمان های ۱۳ طبقه و بلندتر این آمار، دو برابر یعنی به ۲۰ نفر در ۱۰۰۰ نفر بالغ می گردد. جالب آن که نرخ وقوع جرم در درون واحدهای مسکونی در هر دو ساختمان سه و سیزده طبقه یکسان است. این مطلب حاکی از آن است که افزایش نرخ وقوع جرم در آپارتمان های بلند مرتبه با فضاهای عمومی نظیر آسانسورها، هال های ورودی، راه پله ها، پشت بام ها و فضای باز اتباط دارد. این مشاهدات باعث شد تا نیومن نتیجه گیری نماید که فضاهای مستعد برای ارتکاب جرم فضاهایی هستند که از کمبود نظارت عمومی رنج می برند. (شوئنوئر، ۱۳۸۸: ۱۲۱)
زمانی که دو پروژه بزرگ پروت ایگو (۱۹۵۵م.) در سنت لوئیز [۱۸] و لافایت کورت [۱۹] در بالتیمور درهای خود را به روی اولین ساکنانشان باز کردند، هر دو توسط طبقه محروم بسیار مورد تحسین قرار گرفتند. ساکنان خوشبختی که از زاغه های خود به چنین ساختمان های یازده طبقه ای منتقل شده بودند، از محل زندگی جدید خود لذت می بردند و اطمینان داشتند که هرگز نمی توانستند در مکان بهتری زندگی کنند. (شوئنوئر، ۱۳۸۸: ۱۲۵)
ولی در پایان، مجموعه پروت ایگو که توسط یاماساکی[۲۰] طراحی شده بود به نماد غم انگیزی از شکست پروژه های مسکونی تبدیل شد. این مجموعه دارای ۲۷۶۴ واحد مسکونی و جمعیتی معادل ۱۵۰۰۰ نفر بود با این حال هیچ تسهیلاتی مانند شیر خوارگاه، مهدکودک، مدرسه یا فضاهای تفریحی در این مجموعه وجود نداشت. فقط یک زمین بازی در نزدیک پارکینگ قرار گرفته بود.
با تراکم حدود ۱۲۳ واحد مسکونی در هر هکتار ساکنان پروت ایگو در ابتدا نگران این نبودند که کسی به زور و به قصد تعدی وارد خانه آنها شود. آنان فکر می کردند که می توانند بچه های خود را آزادانه در خیابان رها کنند. اما به علت فقدان نظارت بر فضاهای عمومی، ورودی ساختمان ها بر روی همه باز بود. در نهایت ساکنان نسبت به وقوع جرم و خشونت های اجتماعی آسیب پذیر گشتند. ترس از جنایت موجب عقب نشینی و استفاده حداقل از فضاهای مشترک شد. هنگامی که صندوق های پستی، فضاهای ورودی، راه پله ها و آسانسورها تخریب می شدند و دزدها در راهروها پیچ در پیچ احساس امنیت می کردند، تخلیه آپارتمان ها آغاز شد. به دنبال این مشکلات روند تخریب پروت ایگو آغاز شد و غیر قابل توقف بود تا جایی که تمام ۳۳ بلوک ساختمان های پروت ایگو در سال ۱۹۷۶ م . تخریب شدند. (شوئنوئر، ۱۳۸۸: ۱۲۶)
مسئولان مسکن نیویورک نیز با شکست پروژه های مشابهی روبرو بودند. برای مثال ساختمان ۲۲ طبقه لنگستون هیوز [۲۱]در برانزویل و برج های سی طبقه مسکونی پولوگراند[۲۲] در کناره رودخانه هارلم دو نمونه دیگر از مجموعه های مسکونی ناموفق بودند که زندگی ناموفقی نیز برای ساکنان خود به همراه داشتند. این مجموعه ها با هدف ارتقاء کیفیت زندگی خانواده های فقیر و پرجمعیت ساخته شده بودند که در مقابل آتش سوزی ایمن بودند، سیستم تهویه درست داشتند و واحدهای مسکونی آن ها از نور روز مناسبی بهره می بردند. اما به دلیل گستردگی زیاد و عدم نظارت و مراقبت، به سرعت رو به نابودی گذاشتند. تخریب و خشونت در فضاهای عمومی به امری معمول بدل شده بود. فضاهای انتظار و ورودی به مرکز رد و بدل مواد مخدر تبدیل شده بودند و شلوغی بیش از حد، به دنبال استفاده مشترک چند خانواده از یک واحد مسکونی بدون اجازه از مسئولین، بر مشکلات دیگر اضافه گردیده بود. بی خانمان ها نیز شب ها در پاگرد پله ها و حتی آسانسورها می خوابیدند.
شکست ساختمان های بلند مرتبه برای افراد کم در آمد فقط به آمریکای شمالی محدود نمی شود. مشکلات مشابهی در انگلستان نیز فرا روی پروژه های بلند مرتبه قرار داشت. در کیلینگ ورث [۲۳] نزدیک نیوکاسل ۲۷ برج مسکونی شامل ۷۴۰ واحد مسکونی، که در خلال سال های ۱۹۶۹ م. تا ۱۹۷۲ م. میلادی ساخته شده بودند، در سال ۱۹۸۷م. میلادی تخریب شدند. (شوئنوئر، ۱۳۸۸: ۱۲۷)
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1400-08-16] [ 06:37:00 ق.ظ ]
|