حرکت مردم قم که هم به لحاظ عمق و شدت مقابله و هم به جهت علنی و عمومی سازی مخالفت ها با رژیم بارزتر از حرکت های پیش از خود در همان سال بود، از آن رو که نخستین حلقه از زنجیرۀ چهلم های مکرر در روند نضج گیری و تعمیم بسیج انقلابی در سراسر کشور را سر انداخت، شاید مهمترین نقطۀ عطف خیزش انقلابی مردم ایران به شمار آید این حرکت به مثابۀ نقطۀ عطف ، دو نقش ماندگار از خود باقی گذارد. یک، سمت و سو و انگیزه های خیزش انقلابی در شرف وقوع را مشخص کرد؛ دو، الگوی مؤثر مبارزاتی را به مردم شهرهای دیگر نشان داد (استمپل، ۱۳۷۱: ۱۳۶- ۱۳۷ و کدی، ۱۳۷۷: ۳۵۸).
۱- اندیشه های زمینه ای
در ابتدا با اشاره به اینکه به دلیل سوابق استعماری کشورهای غربی و روسیه، نزد مردم ایران افکار ضد امپریالیستی و چپ، رادیکال و غربزده محسوب می شد. این افکار هیچ گونه مزیتی بر جریان های واقعاً بومی و عمیقاً ضدخارجی که از چرخش به سمت یک هویت اسلامی اصیل دفاع می کردند، نداشتند. اگر مسأله، بریدن پیوندها با خارج، پالایش جامعه و ساختن نظم اخلاقی جدیدی بود، مسلماً سیاست بومی مذهبی در یک جامعۀ اسلامی از قدرت زیادی برخوردار بود. اهمیت این چرخش به سمت یک سیاست اسلامی و بومی هنگامی درک می شود که به یاد آوریم این چرخش منحصراً خاص محافل مذهبی قم نبود. برخی از نام آورترین حامیان آن، روشن فکران غیرمذهبی بودند، مانند جلال آل احمد که سابقاً یکی از رهبران و روشن فکران حزب توده بود، یا روشن فکران اسلامی اصلاح گرایی مانند علی شریعتی که سالیان حساسی از عمر خود را در اوایل دهۀ ۱۹۶۰ در پاریس گذرانده بود و عمیقاً متأثر از روشن فکران الجزایری ملی گرا (مانند فانون) و حامیان فرانسوی آن ها مانند (سارتر) بود. در حقیقت تلاقی این دو جریان فکری با فعال گرایی سیاسی روحانیون اطراف امام خمینی بود که اسلام را در اوایل دهۀ ۱۹۷۰ در کانون گفتمان سیاسی قرار داد. قسمتی از جواب این معما که چرا ایرانی ها به جای اوایل این قرن ، در دهۀ هفتاد به اسلام روی آوردند؟ در همین این امر نهفته است (نجم آبادی ،۱۳۷۷ :۳۶۵).
در ادامه با توجه به اینکه در ایران چهار گروه عمده مدعی قدرت مشروع وجود داشت، گروه های گوناگون چپ گرا، جبهه ملی (مجموعه ای از گروه های محافظه کار و ناسیونالیست دموکرات)، طرفداران سلطنت و حامیان شاه و جنبش مذهبی. اما در نهایت، جنبشی که به وضوح توانست توده ها را به حرکت درآورد، جنبش اسلامی بود که با بهره گرفتن از تفکرات شیعی که در جامعه ایران ریشه ای تاریخی عمیقی داشت توانست گروه ها و ایدئولوژی های رقیب را کنار بزند، و موقعیت خود را در جمهوری اسلامی تحکیم کند. در این بخش از پژوهش، اندیشه های مهم وتأثیر گذار، که باعث شکل گیری انقلاب ۱۳۵۷ ایران شدند، بررسی خواهد شد.
۱-۱- ایدئولوژی تشییع
حکومت صفویه پس از سال‌های طولانی حکومت بیگانگان بر ایران، توانستند در اوایل سده دهم قمری با تکیه به مذهب شیعه دوازده امامی یک کشور مستقل شیعه و ایرانی بنیان نهند. به همان میزان که تشیع در قرن نهم رواج می‌گرفت سلسله‌های صوفیان شیعی مذهب نیز بیش تر می‌شدند و نیروهای آن ها افزایش می‌یافت. نام سلسله صفویه از شیخ صفی‌الدین اردبیلی (نیای شاه اسماعیل یکم) گرفته شده‌است. شاه اسماعیل برای گسترش تشیع، محقق کرکی را از منطقه جبل عامل به ایران دعوت کرد. پژوهش‌گران حوزه اندیشه سیاسی اسلام و ایران درباره تحولات اندیشه سیاسی دوره صفوی دچار چند دسته‌گی آرا هستند. برخی این باور هستند اساسأ «دگرگونی جدیدی در اندیشه و عملکرد سیاسی در این دوره صورت نگرفته است، ولی گروه دیگری از پژوهش‌گران، دوره صفویه را سرآغاز نوزایی ایران، تشیع و اندیشه‌های شیعی می‌دانند. باورها، سیاست و ایدئولوژی صفویان به شیعه دوازده امامی، تاثیر ژرفی در شکل دادن ایران امروزی داشته‌است». ظهور صفویه با مذهب رسمی شیعه، ایران را از دیگر کشورهای همسایه مسلمان جدا گذاشت، این در حالی است که در آن روزگار دولت عثمانی در اوج قدرت بود و به ویژه پس از فتح قسطنطنیه، تهدید بزرگی برای کشورهای اروپایی محسوب می‌شد. از این رو کشورهای مسیحی اروپا بر آن شدند روابط محکم بازرگانی و سیاسی با ایران برقرار کنند زیرا دولت سنی عثمانی را خطری بزرگ می‌پنداشتند از این بابت که آن ها پیشروی‌ها و فتوحاتی در شرق اروپا برای خود کسب کرده بودند، بنابراین کشورهای اروپایی روابط دوستانه خود را هم چنان که با تیمور و جانشینان او و دولت‌های قره قویونلو و آق قویونلو داشتند با دولت شیعه صفوی بیش از پیش گسترش دادند (پناهی سمنانی،۱۳۷۱: ۷۲-۷۳).
پایان نامه - مقاله - پروژه
قبایل قزلباش که از هواداران و حامیان شیوخ صفوی بودند، جایگاه الهی برای آنان قائل بودند و حتی ادعا ارتباط مستقیم آنان را در بیداری و خواب با امامان شیعه به آسانی باور داشتند (پناهی سمنانی،۱۳۷۱: ۷۲).
شاه اسماعیل یکم و اجداد وی پشتاپشت خویشتن را تجلی‌گاه و مظهر زنده خداوند می‌دانستند و پس‌مانده غذای آن ها را به جهت تبرک و شفای بیماران به قیمت گزاف می‌خریدند. «ولادیمیر مینورسکی» باعث اعتقاد به این طرز فکر و اعتقاد مذعبی به شاه را، قبایل نیمه بیابانی ترکمن می‌داند که نهایتأ خاندان صفوی را به تاج و تخت رساندند (پناهی سمنانی،۱۳۷۴: ۵۷).
سازمان مذهبی سیاسی صفویه سازمانی مخصوص و منحصر به فرد بود در تشکیلات صوفیان صفوی، ریاست ارشد، با نام «پیر یا مرشد» همواره با یکی از افراد خاندان صفوی بود. همچنین مقررات حاکم بر تشکیلات صفوی بر پایه اطاعت بی و چون و چرا اعمال شده بود (پناهی،۱۳۷: ۶۱). صفویان موفق به ایجاد نوعی همبستگی و تمرکز مذهبی شدند، آنان بدعت گذار زمامداری معنوی- دنیوی بودند (میر احمدی،۱۳۶۳: ۷۴).
ایدئولوژِی و بینش حکومت صفوی این بود که اصولأ بنای دولت و زمامداری را بر دو ستون قوی قرار داد که یکی مذهب شیعی و دیگری ملیت ایرانی بود. یکی برعواطف و شعائر ویژه شیعی استوار بود و دیگری بر ملیت ایرانی و سنت‌های قومی تکیه زده بود (شریعتی، ۱۳۸۶: ۸۸).
ایدئولوژی شیعه با انتظار ظهور منجی جهانی و استقرار صلح و عدالت، مانوس است. شیعیان با این ایدئولوژی به نوعی نسبت به آینده امیدوار می شوند. شیعه، تمام آرمان ها و آرزوهای خویش را تا زمان رسیدن موعود، دست نایافتنی می داند؛ از اینرو، همواره از وضع موجود، ناراضی است. امید به ظهور مصلح جهانی همواره آن ها را در حالت آماده باش قرار می دهد و روحیه ای فعال به منتظران می دهد. در واقع انتظار عاملی محرک است که انسان را به تلاش و تکاپو وامی دارد (متقی زاده،۱۳۸۴ :۳۱).
اما تا ظهور منجی، شیعه با واقعیت عصر غیبت روبه روست و در این راستا یکی از اساسی ترین امکاناتی که در اختیار شیعه قرار می گیرد تا براساس آن زندگی اجتماعی و سیاسی خویش را با شرایط روز و مقتضیات زمان وفق دهد اصل اجتهاد است. اجتهاد نه تنها امکان استخراج احکام شرعی را از منابع به فقهای جامع الشرایط میدهد؛ بلکه تنها در زمینه های تخصصی فقهی و شرعی خلاصه نشده و به نوعی در مسائل فرعی و درجه دوم، اجتهاد آزادانه فردی را شاهدیم که امکان ابراز عقیده آزاد را برای تک تک افراد قائل است. بنابراین این اصل، روح اعتراض و انتقاد را در برابرحاکمیت های غیر منعطف تقویت می کند به علاوه شیعه از مجرای مرجعیت به نوعی رهبری اجتماعی دست می یابد که در مواقع لزوم می تواند نیروها و اقشار مختلف جامعه را سازماندهی و آماده جهاد کند (متقی زاده،۱۳۸۴ :۲۸).در نظام فکری تشیع گذشته و دست کم تا قرن نوزده میلادی نوعی رابطه مسالمت آمیز با سیاست داشته است و در مقاطعی حتی با حکومت های وقت کنار می آمده است (اخوان مفرد،۱۳۷۹: ۱۴۶).
«مارتین کرامر»، محقق عنود و اسلام ستیز آمریکایی هم به این امر اشاره کرده است:
مذهب تشیع در بیشتر سده های هزاره اول اسلام، ایدئولوژی اقلیت های محتاطی بود که تلاش می کردند آرمان های مذهبی را با واقعیات روزمره آشتی دهند. مذهب تشیع دوازده امامی ایدئولوژی یکی از این اقلیت ها بوده است. تدابیری که این شیعیان اندیشیده بودند بسیار گسترده و فراگیر بود، به طوری که حتی شامل تقیه یا کتمان عقاید واقعی نیز می شد. درچنین فضایی از تفکر بوده که برداشت مبتنی بر تطبیق و سازش، شکوفا شده و ریشه کن سازی بی عدالتی به زمانی موکول گردیده است که غیبت امام دوازدهم به سرآید و با بازگشت خود عدالت را در همه جا برقرار سازد ( متقی زاده،۱۳۸۳: ۱۷۸).
در پایان یک ویژگی در تشیع ایران وجود دارد که در موفقیت امام خمینی رهبر انقلاب ایران نقش حیاتی داشت و آن ساختار مستقل روحانیت قبل از انقلاب است. روحانیت شیعه در ایران همواره مخالف حکومت های دنیوی نبوده است و گاهی پیوندهای نزدیکی با حاکمان وقت داشته است. معذلک چه روحانیت مخالف با حکومت وقت بوده و چه با آن همکاری می کرده است، روحانیت و دولت دو هویت متفاوت و متمایز داشته اند. در دورۀ قاجاریه بین وظایف دیوان سالار حکومت و روحانیت تقسیمات پذیرفته شده ای وجود داشت. روحانیون مکتب ها را که تنها نهاد آموزش بودند، می چرخاندند، و امور حقوقی جامعۀ مسلمین را اداره می کردند. روحانیون از طریق خمس و زکات، ساختار مالی مستقل خود را تقویت می کردند. به لحاظ سیاسی، روحانیون در اعتراض علیه امتیازات اقتصادی و سیاسی که قاجارها به بیگانگان غیر مسلمان و غیرایرانی می دادند پیشرو بودند. در حالی که تعدادی از رهبران مذهبی شیعه از انقلاب مشروطه حمایت کردند، از همان اوایل ۱۹۱۰ ملی گرایانِ طرفدارِ مجلس از آنان سبقت گرفتند. روحانیون که از نتایج جنبش مشروطه مأیوس شده بودند، برای چندین دهه از سیاست کناره گرفتند (نجم آبادی ،۱۳۷۷ :۳۶۸ ).
۱-۲- ناسیونالیسم و لیبرالیسم
با توجه به این که در انقلاب اسلامی ایران، نهضت آزادی و جبهه ملّی از ایدئولوژی ناسیونالیسم و لیبرالیسم بهره مند بودند و در فعالیت های انقلابی شرکت داشتند، در این قسمت از پژوهش به ارتباط این ایدئولوژی با انقلاب اسلامی ایران پرداخته می شود.
ناسیونالیسم
در ابتدا به ریشه و تاریخچه ناسیونالیسم اشاره خواهد شد. ناسیونالیسم یا ملی‏گرایی به اصالت دادن به تعلقات قومی و ملی تعریف شده است. انسان به جهت پاره‏ای از تعلقات از قبیل سرزمین، زندگی مشترک، خون و نژاد و مانند آن، خود را از دیگران جدا شمرده و به قوم خاصی احساس تعلق می‏کند و توجه خود را به تامین منافع ملی، حتی اگر مستلزم زیان دیگران هم باشد، معطوف می‏گرداند. این مساله از علاقه مندی شروع می‏شود و آن‏گاه به افراط در نژادپرستی می‏رسد.
«ناسیونالیسم»[۴] در لغت ترکیبشده از دو کلمه، یکی به معنای «ناسیون»،[۵] یعنی متولدشدن گروهی از مردم در یک مکان است و دوم «ایسم»[۶] به معنی شناختن است. این دو معنا تداعی‌گر ایدئولوژیک بودن ناسیونالیسم است (بابایی،۱۳۸۳: ۵۵).
«ناسیونالیسم» در اصطلاح عقیده‌ای است که تا حد ممکن مرزهای ملت (که حافظه تاریخی مشترک، زبان مشترک، فرهنگ و آداب رسوم مشترک و سرزمین مشترک و مانند اینها را در برمی‌گیرد) با مرزهای دولت منطبق باشند و ملت سرنوشت خود را در دست داشته باشد و دولت ملی مهم‌ترین سازمان سیاسی آن باشد. تعریف دیگری که از ناسیونالیسم وجود دارد این است که ناسیونالیسم «ایدئولوژی است که دولت ملی را عالیترین شکل سازمان سیاسی می‌داند و مبارزه های ملت باورانه بر ضد چیرگی بیگانه، برای پاسداری از چنین ملتی است. بنابراین رشد ملتباوری باعث شد که اصل «حاکمیت ملی» شناخته شود و این دوره برای اروپا از قرن هفدم تا اواخر قرن نوزدهم و در آسیا و آفریقا به ویژه نیمهی دوم قرن بیستم را در برمی‌گیرد» (آشوری،۱۳۶۶: ۳۱۵).
اوج حضور فعال این اندیشه را در دو دهه پس از جنگ جهانی دوم شاهد بودیم که با موجی از نهضت ها و حرکت های استقلال طلبانه که عمدتأ متأثر از ایده های ناسیونالیستی بود همراه گردید و پیامد سیاسی- اجتماعی آن به سر آمدن عمر دوران استعمار کلاسیک و کوتاه شدن ظاهری دست قدرت های بیگانه از مقدرات بسیاری از کشورهایی بود که در پی این نهضت ها استقلال خود را به دست آوردند. هرچند متأسفانه این احساس پیروزی در بسیاری موارد دیری نپایید.
در ایران دهه بعد از ۲۰ شهریور و رخدادهایی که تحت عنوان ملی شدن صنعت نفت در ایران شاهد بودیم، نمونه ایرانی معرف این جریان اندیشه ای بود. به هر حال این اندیشه نیز طی چندین دهه به عنوان یکی از جریان های فکری پرجاذبه، بسیاری از افراد و شخصیت های اصلاح طلب و ضد بیگانه را به سوی خود جذب نمود و توفیق های مراحل اولیه آن، چشم انداز نوید بخشی ارائه داه بود، ولی به تدریج، کاستی ها و ناکارآمدی آن بر اهل نظر روشن شد.
ژرف اندیشان به تدریج با این واقعیت ملموس مواجه شدند که ناسیونالسیم، حداکثر، ایدئولوژی موفق برای مرحله مبارزه با بیگانه است ولی در مورد نحوه اداره امور جامعه و تنظیم روابط اجتماعی، فاقد دستگاه فکری و بنیان های نظری لازم است. در عمل بسیاری از انقلابیون و رهبران نهضت های رهایی بخش، پس از توفیقات اولیه، برای اداره جامعه خود دستورالعمل های برآمده از ناسیونالیسم در اختیار نداشتند و ناچار دست به تمنا به سوی نظام های فکری دیگری که فرارویشان بود دراز کردند و باعث شکست این اندیشه در جامعه آن زمان ایران شد ( حاضری، ۱۳۷۷: ۱۲۰).
در ایران نیز یأس و سرخوردگی ناشی از شکست نهضت ملی و مواضع منفعلانه هواداران و رهبران سیاسی- اندیشه ای آن، طی دوران ۲۰ ساله آن بعد از کودتای آمریکایی سال ۱۳۳۲، شادابی و طراوت لازم را از اندیشه های ملی زدود، به گونه ای که در رقابت های ایدئولوژیک دهه ۵۰ ، این اندیشه قادر به جذب نیروهای جدید نبود و معدود عناصر بازنده از دهه های گذشته، بسیار کم تحرک تر از جریان های رقیب، حضوری کمرنگ و محتاطانه داشتند( حاضری، ۱۳۷۷: ۱۲۱).
لیبرالیسم
لیبرالیسم به صورت یک اصطلاح اندیشۀ سیاسی، معانی زیادی داشته است، اما هرگز از اصل لاتین کلمه «لیبر[۷]»، به معنی آزاد، جدا نبوده است. این اصطلاح دلالت دارد بر دیدگاه یا خط مشی‌های کسانی که گرایش اولیه‌شان در سیاست و حکومت کسب یا حفظ میزان معینی آزادی از قید نظارت یا هدایت دولت یا عوامل دیگری است که ممکن است برای ارادۀ انسانی نامطلوب به شمار آید. لیبرالیسم به طور سنتی جنبشی بوده است برای تامین این نظر که مردم به طور کلی تابع حکومت خودکامه نیستند، بلکه در زندگی خصوصی شان مورد حمایت قانون قرار می گیرند و در امور عمومی بتوانند قوه ی مجرب حکومت را از طریق یک هیأت قانونگذاری که آزادانه انتخاب شده باشند کنترل کنند. لیبرالیسم در زمینۀ نظریۀ ناب متمایل به پیروی از «جان لاک« فیلسوف انگلیسی بوده است که به وضعیت طبیعی و قانون طبیعت اعتقاد داشت. بر این اساس این نظر تصدیق می شد که هیچ کس نباید به سلامتی، زندگی، و اموال دیگران آسیبی برساند (پرهام،۱۳۸۶: ۱۰).
گروه های که تحت تاثیر این اندیشه ها در ایجاد نظام جهوری اسلامی ایران نقش زمینه ای بسیاری داشتند مورد توجه قرار می گیرد.که در این بخش از پژوهش به آن اشاره خواهد شد.
نهضت آزادی
نهضت آزادی ایران در اردیبهشت ماه ۱۳۴۰ تشکیل شد و سران آن مهندس مهدی بازرگان، دکتر یدالله سحابی و سید محمود (بعدأ آیت الله) طالقانی بودند. این رهبران در همان زمان عضو شورای عالی «جبهه ملی دوم» بودند که در تابستان ۱۳۳۹ با شرکت خود آنان تاسیس شد، و می توان گفت یکی از مهم ترین و تاثیر گذار ترین فعالان و مبارزانی هستند که با نگرش ناسیونالیستی به مخالفت با شاه ایران پرداختند.
ولی بعدأ با دیگر اعضاء آن شورا اختلافات اساسی پیدا کردند. در زمان تشکیل نهضت آزادی تازه دکتر علی امینی -که سیاست مداری با شخصیت و مستقل از شاه بود- بر اثر فشارهای داخلی و خارجی، نخست وزیر شده بود. جبهه ملی دوم از همان ابتدا همه نیروهای قابل ملاحظه خود را برای کوبیدن امینی به کار انداخت؛ بدون این که برنامه ای اعلام کند، یا خود را برای جانشینی او آماده سازد. «جامعه سوسیالیست ها» به رهبری خلیل ملکی و سازمان نوبنیاد «نهضت آزادی» بر آن بودند که این سیاست غلط است و صرف برخورد منفی با امینی سبب تقویت شاه می شود. در عمل این پیش بینی درست ازآب در آمد. امینی که هم شاه هم جبهه ملی هم زمین داران و هم حزب توده او را می کوبیدند، در تیرماه ۱۳۴۱ ناگزیر از استعفا شد، و به دنبال آن شاه با آغاز انقلاب سفید خود استبداد تاریخی ایران را دوباره برقرار ساخت. نیروهای نهضت آزادی ایران جزء «نهضت مقاومت ملی ایران» بودند که پس از کودتای ۲۸ مرداد با همکاری احزاب و عناصر ملی تشکیل شد. پس از مدت نسبتأ کوتاهی فعالیت «نهضت مقاومت» متوقف شد و سازمان های وابسته به آن رفته رفته جدا شدند. آنچه باقی ماند اعضاء و عناصر ملی- مذهبی آن بودند که در سال ۱۳۳۹ با عنوان «نهضت مقاومت» با رهبری بازرگان و یارانش تجدید فعالیت کردند. همین «نهضت مقاومت» بود که در اردیبهشت سال ۱۳۴۰ به عنوان «نهضت آزادی ایران» تجدید سازمان کرد و به عنوان یک سازمان سیاسی مستقل و منسجم وارد گود سیاست شد. بازرگان و سحابی و طالقانی دست کم اسمأ در شورای «جبهه ملی دوم» ماندند ولی وقتی اولین و آخرین کنگره آن جبهه که در دی ماه ۱۳۴۱ تشکیل شد سیاست خود را دائر بر انحلال احزاب وابسته به خود (یعنی پذیرفتن اعضاء آن ها فقط به شکل انفرادی) تایید و تثبیت کرد، «نهضت آزادی» عملا از آن جدا شد. یک سال پس از آن مصدق از تبعیدگاه خود درمکاتبه شدید اللحنی با جبهه ملی، موضع «نهضت آزادی» و «جامعه سوسیالیست ها» را مبنی بر این که جبهه باید متشکل از سازمان ها (نه افراد) ملی باشد تایید کرد. این منجر به استعفاء شورای «جبهه ملی» شد. به دنبال آن، و به تشویق مصدق (از طریق مکاتبه) چهار سازمان ملی «نهضت آزادی» (بازرگان و یارانش)، «جامعه سوسیالیست ها» (ملکی و یارانش)، «حزب ملت ایران» (داریوش فروهر و پیروانش) و «حزب مردم ایران» (دکتر حبیب الله پیمان و دکتر کاظم سامی و دیگران)، «جبهه ملی سوم» را تشکیل دادند (کاتوزیان،۱۳۹۱: ۳).
جبهه ملی
«جبهه» ملی یک سازمان سیاسی ملی‌گرای فعال در ایران بود. نام جبهه ملی نخستین بار بر گروهی گذاشته شد که همراه دکتر مصدق برای اعتراض به آزاد نبودن انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی در دربار تحصن کردند. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و دستگیری رهبران وفادار به دکتر مصدق فعالیت این جبهه متوقف شد. اگرچه بعضی از فعالان آن در نهضت مقاومت ملی به مبارزه با حکومت ادامه دادند. از مهم ترین اهداف توقف فعالیت این گروه ناسیونالیسم در ایران می توان به ریشه کن ساختن آن به نحوی که تجربه ایران در هیچ کشور صادرکننده نفت تکرار نشود تا منافع اقتصادی و استراتژیک نفت در آینده مورد مخاطره قرار نگیرد. این نهضت که در برنامه‌های تبلیغاتی خود پیروی از راه مصدق و آرمان‌های او را عامل تعیین کننده اتحاد و همبستگی مردم در جهت ادامه مبارزه علیه رژیم کودتا می‌دانست اهدافش را به شرح زیر اعلام نمود: ادامه نهضت ملی و اعاده حیثیت استقلال ایران و برقراری حکومت ملی، مبارزه با حکومت های دست نشانده خارجی اعم از انگلیس و روس و آمریکا، مبارزه با حکومت های دست نشانده خارجی و عمال فساد در ایران بود (اسناد نهضت مقاومت ملی - بدون تاریخ - : ۴۱).
۱-۳- سوسیالیسم
سوسیالیسم[۸] از ریشه لاتینی سوسیوس[۹] بهمعنی همراه و شریک یا از واژه‌ی «سوسیال»[۱۰] بهمعنای اجتماعی، در زبان فرانسه گرفته شده است. سوسیالیسم در اصطلاح معناهای بسیار زیاد دارد، برخی آنرا یک اندیشه، برخی دیگر آن را یک نظریه میدانند امّا به نظر «ابنشتاین» سوسیالیسم «ایدئولوژی است که در مخالفت با کاپیتالیسم قائل به لغو مالکیت خصوصی و خواهان برقراری مالکیت اجتماعی میباشد». این ایدئولوژی درصدد است تا به تحقق مالکیت اجتماعی توسط اتحادیههای کارگری یا پرولتارلیا کمک کند. و بهطور غیرمستقیم توسط دولت (پاسدار همه منافع مردم)، نه گروه های خاص اجرا شود و اصالتدادن به اجتماع، مخلوقات اجتماعی و کاهش یا حذف تقسیمات طبقاتی را هدف خود میداند (ابنشتاین،۱۳۶۶: ۲۷۲).
سوسیالیسم انقلابی از نظر محتوا بیش تر به رفتار انقلابیون ایران شبیه است، سوسیالیستی که راه دستیابی به سوسیالیسم را سرنگونی ساختارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی موجود میداند چراکه چنین ساختارهایی (دولتی) در خدمت طبقه حاکم و سرمایه داری است. مهمترین نمونه آن سنت کمونیستی است که در نظریه انقلابی لنین بر این فرض استوار است که «حزب کمونیست وظیفه هدایت پرولتارلیا را بر عهده دارد و در حزب نیز«انقلابیون» مسئول شکلبندی سیاستها و وظیفه رهبری را دارند.» (ابنشتاین،۱۳۶۶: ۲۸۵).
سوسیالیسم در ایران
سوسیالیسم در ایران را میتوان در گرو دو گفتمان ملیگرایی و گفتمان اسلام سیاسی تحلیل و تبیین نمود. ابتدا گفتمان ملیگرایی سوسیالیستی در دوره قاجار توسط بازرگانانی که به خاطر عدم استقلال اقتصادی در داخل ایران به کشورهای همسایه سفر کردند و موج ماورای  قفقاز را تشکیل دادند؛ وارد ایران شد و زمینه سوسیال دموکراسی باکو، حزب همت و اعتدالیون و اجتماعیون را فراهم و راهحل عقبماندگی ایران را وضع قانون میدانستند. این گفتمان با نشانههایی همچون سکولاریسم، تفکیک قانون عرف و شرع، حذف دین و همچنین مخالفت ‌با اعراب و اسلام فصلبندی میشد و محور اصلی آن ها نشانه «برابری» بود و بیان میکردند کارها زمانی انجام میگیرد که مجموعه ملت «هیأت اجتماعیه» باشد نه اینکه پادشاه به شخصه دولت باشد. از طرفداران این گفتمان میتوان به میرزاآقاخان کرمانی، عبدالرحیم طالبوف تبریزی و زینالعابدین مراغه‌ای اشاره کرد.
دوم گفتمان اسلام سیاسی سوسیالیستی،که نهضت خداپرستان سوسیالیست (محمد نخشب، مهندس جلالالدین آشتیانی، دکترکاظم سامی و غیره)، سازمان مجاهدین خلق (محمد حنیفنژاد، سیدمحسن، حسن نیکبین) و دکترشریعتی قرار دارند. نهضت خداپرستان سوسیالیست در اوایل قدرت «محمدرضاشاه» در سال۱۳۲۲ در ایران تشکیل و بر افکار روشنفکرانی همچون دکترشریعتی تأثیر گذاشتند و شریعتی متأثر از آن ها در نخستین نوشته خود در مقدمه «مکتب واسطه» در سال۱۳۲۴ نوشت: «مکتب واسطه اسلام از میان مکتبهای ایده‌آلسیم و ماتریالیسم، روش رئالیستی دارد، دوم پایگاه سیاسی اسلام نه به شرق و نه به غرب وابسته است سوم، رژیم اجتماعی و اقتصادی اسلام، سوسیالیسم علمی است که بر تفکر خداپرستی استوار است.»( سعیدی،۱۳۸۰: ۴۳۷).
خداپرستان سوسیالیست ایران که در ذیل گفتمان اسلام سیاسی قرار دارند هدف اصلی خود را مقابله با فشارهای ضددینی حزب توده و بهاییها میدانستند و از وضع موجود جامعه ناراضی بودند، لذا به لحاظ فکری مبنای جهانبینی خود را توحید و برابری قرار دادند و از لحاظ اقتصادی به سوسیالیسم گرایش داشتند. و درصدد مبارزه با استبداد برآمدند. بنابراین بهطورخلاصه آن ها خواهان انقلابی اجتماعی در ایران بودند. اما بر خلاف سوسیالیستهای اروپای شرقی و غربی بعد معنویت را به جای ماتریالیسم مارکسیستی میخواستند.
در ادامه باید افزود، یکی از مهم ترین احزاب سیاسی و تاثیر گزار در تاریخ معاصر، حزب سوسیالیتی «حزب توده ایران» بود که در دهم مهر ماه ۱۳۲۰ تأسیس و «سلیمان محسن اسکندری» به عنوان رهبر حزب انتخاب ‌گردید. پس از مرگ «سلیمان محسن اسکندری» تا برگزاری اولین کنگره حزب «ایرج اسکندری» بطور موقت جانشین سلیمان محسن اسکندری می‌شود و ظاهرأ حق امضاء داشت. تا اینکه در مرداد ماه ۱۳۲۰ پس از برگزاری اولین کنگره حزب «نورالدین الموتی» به مقام رهبری نائل می‌گردد، ولی« احدی» او را به عنوان رهبر حزب قبول نداشت. در کنگره دوم، اساسنامه‌ای به تصویب می‌رسد که طبق مصوبات آن مقام دبیرکلی تصریح و حدود وظایف او تا حدودی تعیین می‌شود. در این کنگره «رضا رادمنش» به عنوان دبیر کل انتخاب و به مدت بیست سال، یعنی تا «پلنوم چهاردهم» در این سمت باقی می‌ماند. پس از خلع «رضا رادمنش» از مقام دبیرکلی، «ایرج اسکندری» به مقام دبیر اولی حزب نائل و تا «پلنوم شانزدهم حزب» در این سمت باقی می‌ماند. پس از برگزاری «شانزدهمین پلنوم»کمیته مرکزی حزب توده، در اسفند ماه ۱۳۵۷ در دستان «نورالدین کیانوری» برای مدتی به حرکت در می‌آید (خ‍ن‍دان‌،۱۳۶۲: ۵۴).
در ایران نیز هم زمان با شروع دوره حاکمیت رضاخان، حضور جسته گریخته این اندیشه را شاهدیم و از سال ۱۳۱۵ ظهور سیاسی جدی تر آن را در قالب گروه ۵۳ نفر «تقی ارانی» به خاطر داریم.
در دهه ۲۰، از دو سو شاهد روند رشد و حضور این اندیشه در ایران هستیم، در مناطق شمال و بویژه آذربایجان، هواداران این اندیشه، تا حد تشکیل دولت خودمختار یا مستقل پیش رفتند و در تهران وسایر نقاط نیز حزب توده به یکی از پر سروصداترین تشکیلات حزبی مبدل شد و نشریات رسمی و غیر رسمی مرتبط با اندیشه های مارکسیستی، موج آفرین صحنه های فرهنگی- اندیشه ای کشور شدند و بسیاری از اذهان و ظرفیت های فکری کشور را تحت تأثیر خود قرار دادند و مارکسیسم و اندیشه های سوسیالیستی به یکی از پرجاذبه ترین جریان های فکری سیاسی کشور تبدیل شد. البته توفیق این جریان فکری در سطوح روشن فکری به مراتب بیش تر از توفیق آن در توده مردم بود و تعارض بنیان های فکری- اعتقادی مارکسیسم با مذهب و فرهنگ توده مردم، مانع از توفیق همه آن در این عرصه بود (حاضری، ۱۳۷۷: ۱۲۰).
شاید بتوان گفت سوسیالیسم در تعبیر مارکسیست- لنینیستی آن به همان سرعت اعجاب انگیزی که رشد کرده بود، سراشیبی سقوط را نیز طی کرد. عوامل چندی در این فرایند دخالت داشته اندکه اجمالأ به آن ها اشاره می کنیم:
۱- سوسیالیسم توانست به سرعت تا حد ایدئولوژی یک حکومت برخاسته از انقلاب اجتماعی صعود نماید، ولی همین عامل که البته فرصت های زیادی برای تبلیغ و اشاعه همین ایدئولوژی در اختیار آنان گذاشت، تبدیل به یک عامل بازدارنده شد. چراکه کلیه عملکردها و اقدامات این حکومت به حساب ماهیت این اندیشه ثبت می شد و حکومت شوروی بویژه از دوران «استالین» به بعد تصویری خشن و پرخفقان از خود به نمایش گذاشته بود،که با بزرگ نمایی اردوگاه مقابل و رقیب، دستاورد این ایدئولوژی را غیر قابل دفاع نمود.
۲.پس از جنگ جهنی دوم، مسئله تقسیم حوزه نفوذ هریک از دو بلوک و تفاهم هایی که در این زمینه بین دو ابر قدرت آن روز به عمل آمد، بسیاری از ناظران هوشمند و بسیاری از آزادی خواهان، شاهد همین مسئله بودند که منافع استراتژیک و حیاتی اتحاد جماهیر شوروی، در موارد متعدد، منافع خلق های محروم را تحت الشعاع خود قرار می دهد.
۳-این دو مسئله از دید صاحبان بصیرت در ایران نیز مغفول نماند. به ویژه آنکه عملکرد حزب توده، در نمونه های بومی این کاستی ها را به وضح نشان می داد. ایرانیان شاهد بودند که در ماجرای نهضت ملی شدن صنعت نفت، توده ای ها، به جای دفاع از حقوق ملی، از اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی دفاع می کردند و از امکانات و تشکیلات خود به نحوموثر در مقابله با دشمنان نهضت استفاده نکردند و در نهضت ۱۵ خرداد ۴۲ نیز رژیم شوروی، به امید دریافت سهم خود از امتیازات اعطایی شاه، هم صدا با رژیم شاه مقاومت مردم را «ارتجاع سیاه» نامیدو از آن به عنوان تلاش ایادی فئودال های متضرر شده از اصلاحات ارضی مترقی شاه یاد کرد.
اینگونه عملکردها همراه با توبه نامه ها و موضع سازشکارانه ای که برخی مارکسیست های قدیمی در مورد شاه اتخاذ کردند، آنچنان وجه و اعتبار مارکسیسم از نوع توده ای و روسی آن را از بین برد، که اتفاقات خشن و بی رحمانه ای تحت عنوان تصفیه حساب درون گروهی به وقوع پیوست و اعتبار آن ها نزد مردم و هوادارانشان افت شدیدی پیدا کرد (حاضری، ۱۳۷۷: ۱۱۷).
ب- ایدئولوگ های انقلاب اسلامی ایران:
در این قسمت به ایدئولوگ هایی اشاره خواهد شد که در به وجود آمدن جریان انقلاب اسلامی ایران نقش مهمی داشته اند و هر کدام شان جریان و اندیشه ی را دنبال نموده اند. در این مسیر مبارزاتی را آغاز کرده و آموزه ای را مطرح کردند که در شکل گیری و جهت یافتن انقلاب اسلامی ایران تاثیر بسیار زیادی داشته است. اشخاصی که در این قسمت به آن ها اشاره می شود، امام خمینی، دکتر علی شریعتی و آیت الله مطهری هستند.
۱- امام خمینی:
یکی از مهم ترین ایدئولوگ هایی که در جریان به وجود آمدن انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ نقش داشته است امام خمینی می باشد زیرا به شیوه نوین از گروه های سیاسی دیگر به مبارزه سیاسی پرداخته است. امام خمینی در سخنرانی های خود برای طلاب، از حکومت روحانیون حمایت می‌کرد، اما در اعلامیه‌های عمومی بحث روشنی از این گونه حکومت به میان نمی‌آورد و از کاربرد ولایت فقیه خودداری می‌نمود. حتی اطرافیان او بعدها مدعی شدند که کتاب ولایت فقیه از جعلیات ساواک و یا یادداشت های اصلاح‌نشده یکی از طلاب بوده‌است.
در عوض، او استراتژی سال ۱۳۴۲، یعنی حمله به نقطه ‌ضعف های اصلی رژیم را ادامه می‌داد. شاه را به خاطر فروش کشور به امپریالیست‌ها و کمک به اسرائیل، نقض مشروطیت و زیرپانهادن قانون اساسی، حمایت از ثروتمندان و استثمار فقرا، نابودی فرهنگ ملی، تشویق و اشاعه فساد و هدر دادن منابع با ارزش کشور در قصرها، خرید تسلیحات، نابودی کشاورزی و در نتیجه وابسته ساختن هرچه بیش تر ایران به غرب، مورد انتقاد قرار می‌داد. او ضمن مقایسه شاه با یزید، مومنان را به سرنگونی رژیم پهلوی و بیرون راندن امپریالیست ها، فرامی‌خواند (آبراهامیان،۱۳۸۷: ۵۹۰).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...