* کژدم: هشتمین برج فلکی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: نام این برج به عربی «عقرب»، به لاتین «Scorpius»، و نشانۀ اختصاری آن «♏» می‌باشد. این برج فلکی، به صورت عقربی تصور شده است. صورت فلکی کژدم برج هشتم از دایرهالبروج است و مابین برجهای میزان (ترازو) و قوس (نیمسب) قرار دارد. معادل این برج در سانسکریت vṛ́ṡcika- نام دارد (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۱۰۱۱). در نجوم سنتی، ورود خورشید به این برج، برابر با آغاز ماه آبان است.
ریشه شناسی: مطابق بهار (۱۳۷۵: ۵۷) و نیبرگ (۱۹۷۴: ۸۲)، این واژه در اصل «گزدم» به معنای «دارای دم گزنده» بوده است؛ و در فارسی نو به صورت «کژدم» و به معنی «دارندۀ دم کژ یا خمیده» بکار می‌رود: فارسی میانه: gazdum «دارای دم گزنده» (بهار، ۱۳۴۵: ۳۶۴، ۳۶۵؛ مکنزی، ۱۳۷۳: ۷۸؛ نیبرگ، ۱۹۷۴: ۸۲)؛ فارسی میانه اشکانی ترفانی: مرتبط با gašt [gšt] «گزیده» (بویس، ۱۹۷۷: ۴۲)؛ [gšt] «مار» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۸۲)؛ فارسی نو: کژدم «دارای دم خمیده»؛ معادل انگلیسی: Scorpion از لاتین Scorpio ؛ معادل عربی: عقرب [ˁaqrab] (دوبلوا، ۲۰۰۶: ۱۰۰)؛

 

    • §§

 

gēhān [gyhˀn’ | Paz. gēhą | Av. gaēϑanąm | M, N gihān, ǰahān]
* گیهان: کیهان، جهان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات و ریشه شناسی: این واژه وام گرفته از واژه اوستایی gaēϑanąm به معنی «جهان مادی» است که خود مشتق از واژۀ gaēϑā- «جانور اهلی» است. واژه عربی حیوان به معنی «جانور اهلی» نیز از ریشه «حیّ» به معنی «زنده بودن» ساخته شده است: سانسکریت: از ریشه jiv- «زندگی کردن» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۴۲۲)؛ اوستایی: gaēϑanąm «جهان مادی» مشتق از gaēϑā- «جهان، موجود، خانه، دارایی، مزرعه، مال و حیوان» (رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۲۶)؛ فارسی باستان: مشتق از gaiϑā- «جانداران» (کنت، ۱۹۵۳: ۱۸۲)؛ فارسی میانه: gēhān (بهار، ۱۳۴۵: ۱۸۵؛ مکنزی، ۱۳۷۳: ۷۸؛ هوبشمان، ۱۸۹۵: ۵۱)؛ فارسی میانه ترفانی: gētīg [gytyg] «جهان، گیتی» (بویس، ۱۹۷۷: ۴۴)؛ فارسی میانه اشکانی ترفانی: gēhān (دورکین-مایسترارنست، ۲۰۰۴: ۱۶۹؛ بویس، ۱۹۷۷: ۴۳)؛ [gyh] «جهان»، [gyhˀn] «جهان ها» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۸۲)؛ پازند: gēhą (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۸۲)؛ فارسی نو: گیهان، کیهان، جهان (هوبشمان، ۱۸۹۵: ۹۶)؛ انگلیسی: از ریشه live (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۴۲۲)؛ معادل عربی: عالم (دوبلوا، ۲۰۰۶: ۱۳۰).
ترکیبات:
zāyč ī gēhān [zˀyc y gyhˀn’] «زایچه گیهان، طالع عالم».

 

    • §§

 

Gōzihr [gwcyhˀl, gw(k)cyhl | Av. gao-čiϑra- | Ar. ǰawzahr, N gawzahr]
(نجوم)
* گوزهر: جوزهر، مدار ماه، عقدتین ماه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: واژه gao-čiϑra- به معنی «گاو-تخمه» یکی از صفات ماه است که در اوستای متأخر (یشت ۷، ۱، ۱۶؛ وندیداد ۲۱: ۹) ذکر شده است و در لغت زند پهلوی به gōspand-tōxmag و gōspand-čihrag ترجمه شده است (مکنزی، ۲۰۰۲: ۱۸۴). انتخاب واژه gōzihr برای آنچه در آسمان باعث خورشیدگرفتگی و ماه‌گرفتگی می‌شود، نشان دهنده این است که قدما می‌دانسته اند که این دو پدیده نجومی با مدار ماه مرتبط است. پژوهشگران متون پهلوی تا قبل از تقی‌زاده (۱۳۱۶: ۵۲۰) گوزهر را ستاره دنباله داری می‌پنداشتند که به دور خورشید می‌گردد.[۱۷] به هر حال، از آنجا که قدما می‌دانسته اند که عامل گرفتگی خورشید، ماه است، با انتخاب واژه gōzihr برگرفته از واژه اوستایی gao-čiϑra- که صفت اصلی ماه است خواسته اند بدون اینکه مستقیماً چهره ایزدی ماه را آلوده کنند، خورشیدگرفتگی را به یکی از جلوه های او نسبت دهند. ارتباط ماه و تخمه گاو در جای جای ادبیات پهلوی آشکار است؛ برای نمونه، در بندهشن (۱-الف: ۱۴) آمده است: «گاو یکتاآفریده سپید وروشن بود چون ماه»؛ (۶-هـ : ۲و۳) «روشنی و زوری که در تخمۀ گاو بود به ماه سپرده شد و آن تخمه به روشنیِ ماه پالوده شد»؛ از طرفی بنا بر بندهشن (۵-الف: ۲)، شرف ماه در برج گاو است؛ و همچنین در نجوم سنتی نیز، شرف ماه، سر گوزهر، و دم گوزهر، هر سه، در ۳ درجه از خانه شرف خود می‌باشند؛ از همه مهمتر، در بندهشن (۳۴: ۱۷)، در توصیف فرجام گیتی آمده است: «گوزهرمار که بر تیغ ماه جای دارد، از آسمان به زمین خواهد افتاد». این جمله به روشنی مکان گوزهر را بر روی ماه نشان می‌دهد. در بندهشن، دلایل و نشانه های دیگری نیز دال بر انطباق ماه و گوزهر وجود دارد و کلیه داده های نجومی در مورد گوزهر مستقیماً به ماه ربط پیدا می‌کند. برای مثال، در (۵الف: ۵) آمده است: «گوزهر درون آسمان همچون ماری ایستاد: سر به دوپیکر و دنب به نیمسب، چنان که میان سر و دنب همیشه شش برج فلکی هست». توضیح اینکه، مار-شکل بودن گوزهر به دایره‌وار بودن مدار ماه مرتبط است و اینکه فاصلۀ بین سر و دنب، همیشه شش برج است به این معنی است که بین سر و دم همیشه ۱۸۰ درجه فاصله است و از آنجا که خورشید در هر روز یک درجه از دایرهالبروج را طی می‌کند، ۱۸۰ روز طول می‌کشد تا از سر گوزهر به دنب گوزهر برسد یعنی بین دو خورشیدگرفتگی متوالی ۱۸۰ روز یا دقیقتر بگوییم ۶ ماه قمری فاصله است. حال، همین مطلب در بندهشن (۲۵: ۲۷)، در مورد ماه هم آمده است: «ماه به ۱۸۰ روز باز به آن جای بیاید که از آغاز برفت». منظور از آمدن ماه به جای اول، تنها و تنها، تکرار چرخه خسوف و کسوف است که به گوزهر مرتبط است وگرنه ماه عملاً بعد از ۵/۲۷ روز به جای اول خود در دایرهالبروج باز می‌گردد. همچنین بر طبق بندهشن (۵-الف: ۵)، حرکت گوزهرمار از عقب است. توضیح اینکه، حرکت عقدتین برعکس حرکت خورشید و سیارگان است زیرا حرکتِ همه سیارات از حمل به ثور، از ثور به جوزا، از جوزا به سرطان و الی آخر است؛ اما، حرکت عقدتین (یعنی حرکت مکان خورشیدگرفتگی) از حمل به حوت، از حوت به دلو، از دلو به قوس و الی آخر است. توضیح واضحتر اینکه اگر امسال کسوفی در اول حمل رخ دهد، سال بعد همان نوع کسوف در برج حوت است و الی آخر. بر طبق بندهشن (۵الف: ۵) نکته‌ای دیگر در مورد گوزهر این است که: «هر ده سال، آنجا که سر است دنب و آنجا که دنب است سر قرار می‌گیرد». توضیح اینکه ماه پس از ۱۹ سال دوباره به همان وضعیت سابق نسبت به خورشید و دایرهالبروج قرار می‌گیرد. به همین خاطر است که در دوران هخامنشی برای تطابق تقویم قمری با تقویم شمسی، یک الگوی ۱۹ ساله را تکرار می‌کردند. این باعث می‌شد که اگر در ماه اول از سال اول خورشیدگرفتگی در عقدۀ رأس رخ داده، ۱۹ سال بعد، یعنی در ماه اول از سال بیستم، دوباره در عقدۀ راس یک خورشیدگرفتگی رخ دهد. از آنجا که عقدۀ رأس و ذنب با هم ۱۸۰ درجه فاصله دارند (یعنی روبروی هم‌اند)، و برای رسیدن رأس به جای قبلی اش ۱۹ سال لازم است، در نتیجه، پس از نصفِ ۱۹ سال یعنی ۵/۹ سال، رأس و ذنب جای خود را عوض می‌کنند. این به معنی آن است که اگر در ماه اول از سال اول خورشیدگرفتگی در رأس رخ دهد، ۵/۹ سال بعد یعنی در سال دهم، خورشیدگرفتگی در ماه اول و در ذنب رخ خواهد داد. برای نمونه، در تاریخ ۲۱/۶/۵۰۳ ق‌م کسوف در آخر ماه سوم از تقویم بابلی در سرطان و در عقدۀ جنوبی (ذنب) رخ داده است، ۵/۹ سال بعد، در ۱۱/۷/۴۹۴ ق‌م نیز کسوف در آخر ماه سوم بابلی در سرطان است اما این بار در عقدۀ شمالی (رأس). همه اینها نشان می‌دهد که منجمان قدیم با آگاهی تمام نام گوزهر را برای عقدتین ماه برگزیده‌اند. (برای توضیحات بیشتر رک. Gōzihr-sar)
پایان نامه - مقاله - پروژه
ریشه شناسی: این واژه مرکب است از gō- «گاو» + zihr-/čihr- «تخمه». (برای بررسی ریشه شناسی رک. čihrag و gāw): اوستایی: gao-čiϑra- «گاو-تخمه، صفت ماه» (رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۲۶؛ نیبرگ، ۱۹۷۴: ۸۳)؛ فارسی میانه: gōzihr, gōčihr «اژدها، کسوف» (دورکین-مایسترارنست، ۲۰۰۴: ۱۶۶)؛ Gōzihr «عقدتین» (مکنزی، ۱۹۷۱: ۳۷)؛ Gōcihr «ستاره‌ای اهریمنی» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۸۳)؛ فارسی نو: گوزهر؛ معادل عربی: جوزهر: معرّب «گوچهر».

 

    • §§

 

* شکل شمارۀ ۱ *
مدار ماه یا گوزهر-مار
Gōzihr-dumb 
(نجوم)
دم گوزهر: عقده جنوبی، عقدۀ ذَنَب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: (رک. gōzihr ، gōzihr-mār و gōzihr-sar)
ریشه شناسی: (رک. Gāw ، čihrag و dumb).

 

    • §§

 

Gōzihr mār 
(نجوم)
* مار گوزهر: گوزهر، جوزهر، مدار ماه، عقدتین ماه
* مار گوزهر: تِنّینِ فلک، کهکشان راه شیری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: منظور از گوزهر مار، مدار ماه است. قدما، گوزهر را محل تقاطع فلک مُمَـثِّـل (دایرهالبروج) و فلک مایل (مدار ماه) تعریف می‌کردند و به آن تنّینِ فلک (اژدهای آسمان) نیز می‌گفتند و معتقد بودند این مار بزرگ که همانند سیارات در حرکت است، همیشه شش برج فلکی بر پشت اوست و شش برج در زیر شکمش (دهخدا). از آنجا که در عربی گوزهر را «تنین» به معنی «اژدها» نیز نامیده اند و واژه تنین همزمان به سه پدیدۀ نجومی، یعنی، عقدتین ماه، راه شیری، و یکی از صور فلکی شمالی بنام Draco «اژدها» (صوفی، ۱۳۵۱: ۳۵) اشاره دارد؛ اصطلاح گوزهر نیز برای اشاره به این سه پدیده بکار رفته است.
تصویر گوزهر به صورت مار و اژدها ریشه در فرهنگ کلدانیان دارد. آنها معتقد بودند که این اژدها قبل از آفرینش ستارگان وجود داشته است و در حالی که سرش به سمت مشرق و دمش به سمت مغرب است، از جهان نگهبانی می‌کند. بعدها، این اژدها با کهکشان راه شیری تداعی گردید و در بندهشن، راه شیری با اصطلاحِ brēh i gōzihr «درخشش گوزهر» وصف شده است (مکنزی، ۲۰۰۲: ۱۸۴) (همچنین رک. rāh ī Kā̌wōsān). نام گوزهر مار در فارسی میانه ترفانی azdahāg و در پهلوی اشکانی ترفانی ažδahāg است (دورکین-مایسترارنست، ۲۰۰۴: ۸۵، ۳۶). (برای توضیحات بیشتر رک. Gōzihr)
ریشه شناسی: این اصطلاح مرکب است از: gōzihr + mār . (برای بررسی ریشه شناختی قسمت اول رک. Gāw و čihrag). بررسی ریشه شناختی mār در زیر آمده است: هند و ایرانی آغازین: از ریشۀ *mar- «مردن» (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۶۵)؛ سانسکریت: māra «کشنده» (مایرهوفر، ۱۹۹۶: ۳۱۸؛ مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۸۱۱)؛ اوستایی: از ریشه mar- «مردن» (رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۵۱)؛ فارسی باستان: از ریشه *mar- مرتبط با marta- «مرده» (کنت، ۱۹۵۳: ۲۰۲)؛ فارسی میانه: mār [mˀl] «مار» (بهار، ۱۳۴۵: ۲۷۲؛ مکنزی، ۱۹۷۱: ۵۴؛ نیبرگ،۲۰۰۳: ۱۲۶)؛ فارسی میانه و پهلوی اشکانی ترفانی: از ریشه myr- «مردن» (بویس، ۱۹۷۷: ۵۹)؛ فارسی نو: مار؛ انگلیسی: مرتبط با mort «مرگ»؛ معادل عربی: تنین «اژدها»، تنین الفلک.

 

    • §§

 

Gōzihr-sar 
(نجوم)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...