در این تحقیق به دنبال یافتن این جواب هستیم که آیا بین ابعاد هوش عاطفی که شامل ۱ـ خود آگاهی ۲ـ خود کنترلی ۳ـ همدلی ۴ـ مهارت اجتماعی ۵ـ خود انگیزی و سبک رهبری تحول آفرین رابطه معنا دارای وجود دارد؟
ضرورت و اهمیت تحقیق
شناسایی و توسعه رهبران مؤثر به عنوان مقدم‌ترین فعالیت برای سازمان‌ها شناخته شده است (ویوبراگر[۱۰] ۲۰۰۳) با بررسی تحقیقات و مقالات منتشر شده در زمینه مدیریت این عقیده تقویت می‌شود که رهبری موضوعی است که بیشترین تحقیقات و بحث‌ها در علوم سازمان راجع به آن انجام شده است (جرج[۱۱] ۲۰۰۰)
دانلود پروژه
تحقیقات زیادی راجع به اثر بخشی رهبران و سبک رهبری آنان انجام شده و نتایج این تحقیقات نشان می‌دهد که استفاده از سبک رهبری تحول آفرین باعث می‌شود، رهبران افرادی مؤثر و کارآمد شوند (بارلینگ و دیگران ۲۰۰۰)
محققان برای سالهای زیادی در جستجوی این مسئله بوده‌اند که چه چیزی باعث می‌شود بعضی افراد از سبک رهبری تحول آفرین استفاده نمایند و چه چیزی باعث می‌شود بعضی رهبران مؤثرتر از دیگران باشند (بارلینگ ۲۰۰۰)
یکی از مهمترین مؤلفه‌های شخصیتی که می‌تواند به رهبران و مدیران در انجام مسئولیتشان کمک کند، هوش عاطفی است. با توجه به اینکه هوش عاطفی، توان استفاده از احساس و هیجان خود و دیگران در رفتار فردی و گروهی در جهت کسب حد اکثر نتایج با حد اکثر رضایت است. بنابراین تلفیق دانش مدیریتی و توانایی های عاطفی در مدیریت می‌تواند در سوق دادن افراد به سوی دستیابی به هدف کارساز و مفید باشد.
هوش هیجانی بیانگر آن است که در روابط اجتماعی و در بده بستان‌های روانی عاطفی در شرایط خاص چه عملی مناسب و چه عملی نا مناسب است. یعنی فرد در شرایط مختلف بتواند امید را همیشه در خود زنده نگهدارد، با دیگران همدلی نماید، احساسات دیگران را بشنود، برای بدست آوردن پاداش بزرگ‌تر، پاداش‌های کوچک را نادیده انگارد، نگذارد نگرانی، قدرت تفکر و استدلال او را مختل نماید، در برابر مشکلات پایداری نماید و در همه حال انگیزه خود را حفظ نماید. هوش هیجانی نوعی استعداد عاطفی است که تعیین می‌کند از مهارت خود چگونه به بهترین نحو ممکن استفاده کنیم و حتی کمک می‌کند خرد را در مسیر درستی به کار گیریم.
هوش عاطفی و هوش منطقی رو در روی هم نیستند، خیلی‌ها مقدار زیادی از هر دو را دارند و خیلی‌ها بر عکس، دانشمندان به دنبال این هستند که بتوانند این دو پدیده چگونه یکدیگر را تکمیل می‌کند، اما به هر حال اکنون روان شناسان عموماً سهم هوش منطقی را۲۰ درصد و سهم هوش عاطفی را ۸۰ درصد در کامیابی انسان‌ها مؤثر می‌دانند ((جلالی ۱۳۸۱)
عقل و هوش منطقی به قدرت استدلال کمک می‌کنند، اما توانایی پیش بینی پیامدهای تصمیم‌گیری تنها از هوش عاطفی بر می‌آید، دانشمندان به این نتیجه رسیده‌اند که از طریق هوش منطقی می‌توان رابطه را آغاز کرد، اما دوام آوردن آن به هوش عاطفی بستگی دارد. برای مثال، از طریق هوش منطقی می‌توان به استخدام درآمد، اما تنها از طریق هوش عاطفی می‌توان در شرکتی دوام آورد، رشد کرد و به کسب درآمد، مقام و موقعیت اجتماعی بالا رسید.
هوش عاطفی، مجموعه‌ای از شایستگی‌ها و توانایی‌ها است که ما را قادر می‌سازد تا کنترل خود را به دست بگیریم و در مورد دیگران نیز آگاه باشیم. به بیان ساده، هوش عاطفی استفاده هوشمندانه از عواطف است و در زمینه حرفه‌ای به این معناست که احساسات و ارزش‌های خود را نادیده نگیریم و تأثیرشان را بر رفتارمان بشناسیم.
ضریب هوشی ما حتی با روند بلوغ‌مان نسبتاً ثابت می‌ماند ولی هوش عاطفی می‌تواند قوی‌تر شود، حتی بزرگسالان هم می‌توانند هوش عاطفی را در خود بپرورانند به عنوان یک بزرگسال، شکوفا کردن توانایی‌های شناختی مشکل است، اما شما در هر سن و مرحله‌ای از زندگی می‌توانید هوش عاطفی خود را پرورش دهید (جلالی ۱۳۸۱)
تا چندی قبل واژه هوش، دغدغه همه بود، مادران در دوران بارداری از رژیم‌های غذایی حاوی فسفر استفاده می‌کردند تا فرزندی باهوش‌تری داشته باشند، مدارس با آزمون‌های متعدد سعی در غربال کردن بچه‌های باهوش داشتند و مهم‌ترین فاکتور در مصاحبه استخدامی، میزان ضریب هوشی و معدل نمرات و مدرک متقاضیان شغل بود.
خلاصه هوش حرف اوّل را می‌زد، اما بعد از مدتی مشاهده شد که خیلی از شاگردان ممتاز و بعضی از نخبگان در زندگی و شغلشان با مشکلاتی مواجه هستند و به این نتیجه رسیدند که بهره‌هوشی نمی‌تواند توجیه فراگیری برای سرنوشت متعدد افراد باشد. بنابراین پژوهشگران دنبال عاملی گشتند که هوش را تحت شعاع خود قرار داده بود و این مسأله باعث گردید که پای هوش عاطفی وسط کشیده شود. به عبارت دیگر هوش عاطفی تعیین کننده کامیابی انسان در زندگی شخصی، شغلی و اجتماعی است.
بسیاری از مدیران تمایل دارند سختگیر باشند و قادر نیستند رابطه خوبی با کارکنان برقرار سازند، آنها نمی‌توانند در محیط کسب و کار، فرهنگ سازمانی، فرایند کاری و فناوری تغییر و تحول ایجاد کنند. این مدیران به رغم داشتن دانش فنی خوب، نمی‌توانند مدیران موفقی باشند. مدیران اثر بخش مدیرانی هستند که به خوبی از قابلیت‌های عاطفی بهره می‌گیرند و رابطه اثر بخش و سازنده برقرار می‌کنند. در واقع مدیران موفق تأکید بر ارتقای هوش عاطفی و پرورش قابلیت‌های عاطفی دارند. این مهم نشان دهنده اهمیت هوشی عاطفی و کاربرد آن در سازمان‌ها است. (بابایی ۱۳۸۴)
هر مدیر باید بتواند از طریق افراد به اهداف سازمان برسد. سال‌هاست، مدیران می‌‌آموزند که توانایی آنها برای دستیابی به اهداف، رابطه مستقیم با توانایی آنها با بر انگیختن افراد اطراف خود دارد.
این امر امروزه اهمیت بیشتری یافته است زیرا مسایل انسانی، ارتباطات و روابط بین مدیر و کارکنان افزایش یافته است، به ویژه آنکه کارهای فردی رو به کاهش و اهمیت کارهای تیمی و گروهی رو به افزایش است. این مهم شکل دهنده رویکرد مدیریت جدید است که اهمیت آن روز به روز آشکارتر می‌شود.
اهمیت موضوع رهبری در سازمان‌ها، باعث شد که اندیشمندان و محققان مدیریت در پی کشف ویژگی‌ها و خصوصیات رهبران موفق در سازمان‌ها برآیند و همواره در تلاش باشند تا مشخصات رهبر موفق را در سازمان ذکر کنند، در پی این تلاش‌ها در دهه‌ های اخیر مکاتب رهبری و نظریات متعددی در زمینه رهبری شکل گرفته و به جامعه علمی معرفی شده است.
از جدیدترین این دیدگاه‌ها می‌توان دیدگاه رهبری تحول گرا را نام برد، این سبک رهبری به سرعت توجه نظریه پردازان و اندیشمندان، محققان و کارگزاران مدیریت را به خود جلب کرده است و مراکز و گروه‌های متعددی برای تبیین و تعیین ابعاد مختلف این نظریه شکل گرفته‌اند و در تلاش هستند تا این مفاهیم را به طور گسترده‌ای در سازمان‌ها بکار گیرند.
در چندین تحقیق انجام شده توسط محققان اعلام شده هوش عاطفی ممکن است یک پیش بینی کننده مؤثر برای رفتارهای تحول آفرین باشد (بارلینگ و دیگران ۲۰۰۰) ولی تعداد تحقیقات بسیار محدود بوده ونتایج کاملاً یکسانی به دست نیامده است (اشتورت و هامفری[۱۲] ۱۹۹۵)، این تحقیق سعی بر آن دارد که اولاً با معرفی هوش عاطفی بعنوان یکی از مفاهیم جدید و مؤثر در حیات سازمان‌ها، توجه به این مفهوم علمی را برجسته سازد، ثانیاً با یافتن رابطه بین ابعاد هوش عاطفی و سبک رهبری تحول آفرین مدیران، از هوش عاطفی به عنوان معیاری برای گزینش مدیران مؤثر و کار آمد استفاده کنند.
پر واضح است که در صورت پیدا شدن رابطه بین هوش عاطفی و سبک رهبری می‌توان آینده با قرار دادن آزمون هوش عاطفی در آزمون‌های استخدامی، مدیران مؤثر را از مدیران غیر مؤثر تشخیص داده و افراد مناسب‌تری برای پست‌های مدیریت انتخاب کرد.
اهداف تحقیق
هدف اصلیشناسایی رابطه بین ابعاد هوش عاطفی مدیران پرستاری با سبک رهبری تحول آفرین در بیمارستانهای استان خراسان رضوی در سال ۱۳۸۸
اهداف فرعی
شناسایی میزان هوش عاطفی مدیران پرستاری استان خراسان رضوی
شناسایی رابطه خودآگاهی مدیران پرستاری با سبک رهبری تحول آفرین در بیمارستان‌های ا.خ. رضوی
شناسایی رابطه خود کنترلی مدیران پرستاری با سبک رهبری تحول آفرین در بیمارستان‌های ا.خ. رضوی
شناسایی رابطه همدلی مدیران پرستاری با سبک رهبری تحول آفرین در بیمارستان‌های ا.خ. رضوی
شناسایی رابطه مهارت اجتماعی مدیران پرستاری با سبک رهبری تحول آفرین در بیمارستان‌های ا.خ. رضوی
شناسایی تعیین رابطه خود انگیزی مدیران پرستاری با سبک رهبری تحول آفرین در بیمارستان‌های ا.خ. رضوی
این تحقیق مورد استفاده محققان در زمینه هوش عاطفی خواهد بود و محققان در این زمینه می‌توانند از مفاهیم و مدل‌های ارائه شده دراین تحقیق استفاده کنند، هم چنین اهمیت کاربرد آزمون هوش عاطفی در نظام بکارگیری مدیران را نشان می‌دهد و می‌توان معیار آزمون هوش عاطفی را برای شناخت رهبران موثر در سازمان‌ها بکار برد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...