حافظ و شوقی از دوستان پدرش، محمدبک ابوشادی، وکیل و مجاهد و همراه و یارسعد زغلول در مبارزات می، بودند و به همین خاطر آن دو به پسرش (احمدزکی) مهربانی و عطوفت و توجه زیادی نشان می دادند.
و حافظ براین جوان کوچک از جهاد فکری در سرودن شعر با رعایت صحت و درستی آن، نگران بود. و جوان کوچک از وطنیات حافظ که مملو از احساسات صادق بود، تعجب کرد. (شگفت زده شد) و همچنین از شعر مصطفی صادق الرافعی و احمد محرم تعجب کرد. و محرم در شعر ملی و اجتماعی او از منزلت و مقامی بلند برخوردار شد. و حافظ اولین دیوان ابوشادی که همان دیوان (انداء الفجز) که دارای بیت های بلیغی است، دیده است. و ابوشادی پیوسته در طول حیات و زندگی اش به این مکتب و مدرسه ی شعری معتقد بود.»[۸۴] «و ابو شادی تعلیمات و توجیهات شایسته و درستی از شاعران مدرسه آپولو برای جوانان چه در تفکر، ادبیات، شعر و جامعه داشت و سخنان متنوع و گوناگونی در مورد قدیم و جدید و از جنبش تجدید و نوگرایی در شعر، آراء و روش ها نقدیش، در مورد ادبیات و اصول آن و همچنین زیبایی های فنی خلاقانه و ابتکاری در شعر و قصائد متنوعش، با آنان دارد. و او سرمشق و نمونه ای برای جوانان بود و می توانیم بگوئیم که دانش آموزان و دانش آموختگان مدرسه ی آپولو از دانش آموزان او بودند.»[۸۵]
پایان نامه - مقاله - پروژه
«ابوشادی، شاعر انقلابی، نویسنده ی آزاد، پزشکی ارزنده، نسل کاملی از عظمت و مجد و شکل آشکار و مشرف بر عقل و فکر آزاد مصر بود. و در تاریخ فکری معاصر (مصر) کسی با این آثار ادبی و فکری عالی وجود ندارد.»[۸۶] «و در سال ۱۹۹۵ در در واشنگتن آمریکا، ستاره اش افول کرد (وفات یافت)، درحالی که از کشورش، که خدمات ارزنده و بزرگی برای آن (کشور) انجام داد، دوربود. مرد در حالی که در درونش حسرت و در قلبش غصه از موضع ی بعصی دشمنانش از او داشتند داشت.»[۸۷]
شعر ابوشادی
شاید در عصر معاصر هیچ شاعری به اندازه ابوشادی شعر نداشته باشد چرا که شعر او بیانگر فرهنگ وسیع او از ادبیات غرب و زبان عربی است تا آنجائیکه او از انواع شعر چه قصصی چه غنایی و چه تمثیلی، اطلاع کامل داشت»
تمام گرایش های شعری در شعر ابوشادی از واقع گرایی گرفته تا رمزی دیده می شود، اگرچه خوی رومانتیک در شعر ابوشادی، فراوان است ولیکن تمام گرایشهای شعری در شعر ابوشادی موج می زند، اما به نظر می رسد که آنچه که بیشتر شاعر ما را به سوی رومانتیک سوق داده تسلط انگلیس بر مصر و ظلم و ستم آنان در حق مردمان این و دیار بوده است.
بدون شک ابوشادی با فرهنگ وسیعی که داشته است و نیز مواهب شعریش این آمادگی را داشته است که منزلتی بسیار رفیع در میان شاعران عصر خود به دست آورد. جز اینکه او شاعری بی قرار است و همانگونه که در یک مکان ثابت نمی ایستد و پیوسته در نقل و انتقال است در یک گرایش شعری هم ثبات ندارد. به هرحال، همانگونه که در شغل خود ثبات ندارد و گاهی در مورد زنبور عسل تحقیق می کند و گاهی انجمن پرورش مرغ را راه اندازی می کند در شعر هم همین گونه است، همانجائیکه شاعر تلاش می کند میان شعر قصصی و شعر دراماتیک و نیز رمانتیک هزین و شعر صوفی و وعظ و فلسفی را جمع کند. او حتی به شعر اکتفا نمی کند و به حرفه عکاسی و موسیقی هم علاقه ی فراوان نشان می دهد.
پس گرایشهای او فراوان شد به طوریکه که در یک دست او میکروسکوپ بود و در دست دیگرش قلم و ابزار آلات موسیقی. رب النوع شعر از میان سر و صدای کارگر و صدای نرم زنبورعسل به او الهام می کرد.
اولین دیوان شعر او «انداء الفجر» است که آن را در ۱۸ سالگی منتشر کرده است و در ان از گرایش رمانتیک خود پرده برداشته است. بعد از بازگشت از انگلیس شعر سرایی او بیشتر شد و اولین آنها دیوان او «زینب» می باشد که در سال ۱۹۲۴م آن را منتشر کرد. عشق و طبیعت محورهای این دیوان را تشکیل می دهند و در آن قالبهای موشح و دو بیتی و قصیده و غزل دیده می شود و از بهترین آن قصیده ی «الحلم الصادق» می باشد.
هاتِ لی العود و غنّی و أسمعی شَجوی و اَنی
عودم را بیاور و بخوان برای من و غم و اندوه مرا به گوش دیگران برسان.
تطرحی الأحزانَ عنّی فَأُءَدِّی صلواتی
غم و اندوه را از من دورکن تا نمازهایم را بجای آورم.
و در سال دوم دو دیوان در مورد آواز منتشر کرد که آنها «الأنین و الرنین» و «الوجدان» نام داشتند. در آنها احساسات صادق ملّی دیده می شود و درهمان سال دیوانش به نام «مصریات» را منتشر کرد که در آن آرزوهای ملّی اش را به تصویر کشید، در حالی که مصریان را برای خلاص از دست انگلیسیهای اشغالگر تشویق می کرد.
در سال ۱۹۲۶م دیوان شعرش به نام «وطن فراعنه» را منتشر می نماید و در آن از بزرگان و پیشینیان مصر و آثار و باستانی اش سخن به میان می آورد و در همان سال دیوان بزرگ شعری اش به نام «الشفق الباکی» را منتشر کرده وی در این دیوان برخی قصه ها را به نظم در آورده است و برخی از اشعار آن در واقع ترجمه از انگلیسی است هنوز از انتشار «الشفق الباکی» چیزی نگذشته بود که شروع به نثر دیوانش به نام «وحی العام» نمود و اعلام کرد که او هر ساله دیوانی با این عنوان به روش حولیات منتشر می نماید، تا اینکه در سال ۱۹۳۱م دیوان شعرش به نام «اشعه و ظلال» را منتشر کرد.
در سال ۱۹۳۳م، دو دیوان «الشعله و اطیاف الربیع» را منتشر ساخت و در آن عشق و طبیعت و افسانه های مصری و یونانی را محور اصلی خود قرار داد.
از قصاید خود او در دیوان «الشعله» می توان به «الناس» اشاره کرد و در دیوان اطیاف الربیع قصیده ی «الفنان» را می یابیم که در آن عشق فراوان به دیدار معشوقه اش را بیان می کند.
أماناً أیُّها الحُبُّ سلاماً أیُّها الآسی
دستم به دامانت ای عشق سلام ای طبیب
آتیتُ إلیک مشتفیاً فراراً من اذی الناس.
برای شفا پیش تو آمدم و از آزار و اذیت مردم گریخته‌ام
اَطِلّی یا حیاه الرو حِ فی عَینَیَّ تُحیینی
ای زندگی بخش بر چشم هایم پای نه و مرا جان ببخش تا مرا زنده کنی.
شرابی منک أضواءٌ و قوتی أتنا جینی
از رهگذر تو آشامیدنیها و خوراکیها به نور تبدیل می شوند آیا قول می دهی که مرا میزبان این خوان باشی!
در سال ۱۹۳۴م دیوانش «الینبوع» را در همین ماده و مضمون منتشر کرد و در سال ۱۹۳۵م دیوانش با عنوان «فوق العباب» را منتشر کرد و در سال ۱۹۴۳ دیوان «عوده الراعی» را به چاپ رساند او در این دیوان چون دیوانهای پیشین پیوسته تلاش می نمود تا ذهن مردم مصر را بیدار کند و نیز آنان را برای دست یابی به حقوقشان و نیز انقلاب علیه حاکمان فاسد آن مملکت برانگیزد به طوری که در قصیده اش به نام «حداد القطن» می بینیم که می سراید:
یا شعبُ قُم اَنشِد حقوقََکَ فالخنوعُ هُوَ المماتُ
ای قوم بپاخیز و حق خود را بخوان (طلب کن) پس سکوت همان مرگ است.
تشکو الغریب و علّه الشکوی الزعامات الموات
از بیگانه شکوه می کنی حال آنکه علت شکایت تو رهبران مرده هستند (نه بیگانگان)
سپس ابو شادی به آمریکا رفت و در آنجا دیوان «من السماء» را منتشر نمود و در آن از تصویر دریا و طبیعت و زندگی بسیار سخن گفته است.
«ابوشادی در شعر قصصی هم سرآمد است به طوری که استادش مطران به او آموخته بود در این مجال تلاش کند و اولین تلاش او در این زمینه، شعرش با عنوان «نکبه نافایِن» است که آن را در سال ۱۹۳۴م، منتشر کرده است و در آن خاطره های نیروی دریایی مصر را در زمان محمدعلی پاشا خدیوی در محلی به همین نام را بیان می کند و در سال ۱۹۳۵م یک قصه ی جدید به نام «مفخزه الرشید» را که در آن یاد نیروهای مصری را که جلوی تجاوز انگلیس را در آوریل سال ۱۸۰۷م گرفتند را گرامی داشته است و به دنبال آن دو قصه اجتماعی «عبده بک» و نیز «مهّا» که توفیق کمتری نسبت به قبل داشته اند را به نظم در آورده است»[۸۸]
نمونه هایی از اشعار رمانتیک ابوشادی
فی سکون الظلماء و فی وحشهِ اللیل در سکوت تاریکی و در وحشت شب
و فی رهبه النُّهَی والمشاعِر و در عظمت رعب انگیزدرک و احساس
انا ظمآن للحقیقهِ وحدی خود را تشنه حقیقت احساس می کنم.
أفحص الکُون فی مناجاه شاعر در نجواهای خویش هستی را می کاوم
أسألُ الکون بینما الکون لا یُصغی از هستی سؤال می کنم در حالیکه که هستی
به من گوش نمی دهد
وکُلَّ یجری سریعاً سریعاً همه چیز به تندی و به سرعت جاری است.
و بنفسی اُحِسُّ کُلَّ الذی یمضی ولی من در درونم احساس می کنم هر چیزی را که
بطور نانی در حال گذر است
خفیاً کما أراهُ جمیعاً پنهان هستند همانگونه که همه آنها را می بینم
واقفاً فوق سطح منزلی العالی أر درحالیکه بالای بام منزل ایستاده ام
ی الأرض فی مدی الدوران دَوَران زمین را نظاره می کنم و خود را که
إنَّ أکُنْ کالأسیر أصحبها قَسراً چون اسیر به ناچار با آن همراه می‌بینم.
فروحی طلیقه الجولان اما روح من برای گشت وگذار جولان و پرسه زدن آزاد است.
ضَحَکت من غرور نفسی أیامی و روزگار از این زندگی من خندید.
لکن غرور نفسی وجودی ولی این فریفتگی وجود من است.
هِی بنتُ الآباء لا بنتُ أعوامی آن زاده پدران من ونه زاده سالهای عمر من است.
و فی طیَّها نُهَی معبودی و در لابلای آن خرد معبودم قرار دارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...