در حبس و بند نیز ندارندم استوار تا گرد من نگردد ده تن نگاهبان
هر ده نشسته بر در و بر بام سُمج مِن با یکدیگر دمادم گویند هر زمان
خیزید و بنگرید نباید به جادویی او از شکاف روزن پرّد بر آسمان!
هین برجهید زود که حیلت گری است او کز آفتاب پل کند از بادنردبان!
با این دل شکسته و بادیده‌ی ضعیف شمجی چنین نهفته و بندی چنین گران
از من همی هراسند آنان که سال ها ز ایشان همی هراسد در کار جنگوان
(مسعود سعد سلمان، ۱۳۷۹، ۶۰)
این کنایه یادآور قسمتی از منظومه‌ی در زندان «ردینگ اسکاروایلد[۶۷]، شاعر انگلیسی است، که در بند اول و سوم آن، در توصیف احوال محبوس، گفته است: «پاسبانان هنگام گریه و دعا نیز از زندانی چشم بر نمی گرفتند زیرا می‌ترسیدند وی به دست خویشتن شکاری را که ایشان برای چوبه‌ی دار فراهم آورده بودند بر باید!»
پایان نامه - مقاله - پروژه
حال و روز مسعود در زندان چنین بود. از این رو از سر درد می‌سرود:
نالم ز دل چو نای من اندر حصار نای پستی گرفت همّت من زین بلند جای!»
وزن شعر: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن، مضارع اخرب مکفوف محذوف است.
هجاهای قافیه: نای، زای …|| «ی» روی،||«آ» «ردف» است.
در بیت هنر «استخدام» است به اعتبار وجه شبه دوگانه در نالیدن. من چون نی می‌نالم، نی می‌نالد (صدای نی). بین دو نای جناس تام است که اولی به معنی نای (= نی) است که در آن می‌دمند و دومین زندان نای است.
گاهی کل یک بیت به یک صنعت وابسته است که اگر آن صنعت را از آن بگیریم چیزی باقی نخواهد ماند. این بیت مسعود از آن بیت هاست.
در رباعی زیر از خیّام:
آن قصر که بر چرخ همی زد پهلو بر درگه او شهان نهادندی رو
دیدیم که بر کنگره اش فاخته یی بنشسته همی گفت که کوکو کوکو؟!
که «تمام لطف و خبر شعری در گرو رابطه‌ی بین کوکو به معنی صدای فاخته و کوکو به معنی «کو؟ چه شد؟» است. در تک بیت‌های هندی بالا بردن خبر که نخست در یکی از مصراع ها (و معمولاً مصراع اول) به طریق نثری و ساده ایراد می‌شود_ به وسیله تشبیهی یا تصویری کردن (و استفاده از زبان شعری) یا تفسیر و تعلیل همان خبر در مصراع بعدی (دوّم) صورت می‌گیرد:
دست طمع چو پیش کسان می‌کنی دراز پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش
که همین یافتن رابطه‌ی بین مصراع موجب اعجاب و جلب توجه خواننده می‌شود.[۶۸] »
بین نای و نال (نی میان تهی) نالم ایهام ترجمه و بین پستی و بلند تضاد است. زبان، زبان فاخر سبک خراسانی است. امّا در سطح ادبی و فکری اسلوب سبک عراقی دیده می‌شود. از بیت دوم نیز همان آهنگ غمناک مترنّم است. هجای «آی» دربافت دو مصراع شش بار تکرار شده و دوبار تکرار کلمه‌ی «نای» همراه گردیده است. گویی شاعر می‌خواهد عقده ای را که در درون او گره خورده و در حال انفجار است بیرون بریزد. شاید بتوان با دانش روانشناسی اینگونه توجیه کرد که: «از آنچه امروز عقده‌ی حقارت»[۶۹] می‌گویند، در شعر مسعود نیز به سبب تحمّل حبس‌های طولانی مدت که ناشی از سعادیت معاندان مسعود بوده است بتوان در شعر او سراغ گرفت. همان طوری که در شعر خاقانی نیز به چنین عقده ها و انفجارهایی بر می‌خوریم.[۷۰]
«حصار نای، دژی سنگین – و در آن حال و هوا شاعر ناتوان جز «ناله‌های زار» چه عکس العملی می‌توانست داشت؟ این در حالی است که طبع دریا آسای مسعود و لطف قریحۀپرورده‌ی او بی اختیار اصوات «موزون» «نای» و «ناله ها» را در بیت می‌پراکند و نیز با باژگونه سازی و عکس و تبدیلی هنرمندانه در دو مصراع هارمونی داخلی آن را قوام می‌بخشد.
هوای نای: هوای زندان نای و در عین حال ایهام دارد و هوایی که در نی دمیده می‌شود و باعث نوای (آهنگ) نی می‌شود (لذا هوا به معنی آهنگ هم هست).
حافظ در بیتی فرموده است:
عالم از ناله‌ی عشاق مبادا خالی که خوش آهنگ و فرح بخش هوائی دارد
(حافظ، قزوینی و غنی، ص ۸۴)
در مصراع دوم «اسلوب الحکیم» است زیرا مراد از هوای نای دمی است که در نی دمیده شده و نغمه یی که از آن برخاسته نه هوای زندان نای که در مصراع اول گفته شده است. صنایع دیگر (جز اسلوب الحکیم و ایهام) جناس تام و قلب (مطلب) نیز هست. شبیه به این بیت را در بیت دیگر نیز آورده است.
چون نای بی نوایم از این نای بینوا شادی ندید هیچکس از نای بینوا
یکی از مختصات ادبی شعر مسعود سعد آوردن اسلوب الحَکیم با بسآمد بالاست که تا به حال به آن کمتر پرداخته شده است. و جا دارد که در حدّ یک رساله زیبایی شناسی شعر مسعود بررسی و تحلیل شود.
بیت سوم حاوی مضمونی است زیبا و آن اینکه هنرمند به برکت هنر و فضل و دانش خویش زنده است، هر چند زندگی او غرق در مصیبت ها و شکنجه ها و تنگدستی و تلخ کا می‌باشد. رودکی می‌گوید:
اندر بلای سخت پدید آید فضل و بزرگ مردی و سالاری
فردوسی، بتهوون و موزار هنرمندانی هستند که زندگی آنان با آلام و مصیبت ها عجین بوده است.
مقدم آمدن مضمون مصراع اول تأکیدی آشکار به آن بخشیده؛ ضمن اینکه قرین شدن «پیوند عمر» با «نظم جان فزای» تناسبی است در اجزای متشکله‌ی که با یکدیگر لطفی بیشتر به سخن داده است. بیت مزبور برای من این شعر فرخّی سیستانی را در ذهن من تداعی می‌کند:
با کاروان حلّه برفتم ز سیستان با حلّه‌ی تنیده ز دل بافته زجان
زبان شعری مسعود سعد زبان فخیم و با مهابت و فاخر اسلوب خراسانی است. به اسلوب شعری خراسانی در آخر فعل نشدی یا ی شرط آورده است.
در بیت چهارم از گفته‌ی خود اعراض نموده است که در رتوریک فارسی به آن اضراب و استدراک گفته می‌شود. می‌گوید: نه، اینطور نیست. «حصن نای» ما در مُلک است. چرا که اکثر داعیه داران حکومت و جویندگان مقام و دولت و برخی شاهزادگان، از جمله خود ابراهیم غزنوی در زمان فرمانروایی سلطان فرخ زاد در آنجا محبوس بوده اند. پس حبس نای، آن هم به تهمتی سیاسی، به رتبت وی افزوده و به او جاه و جلال بخشیده است»
استاد یوسفی می‌نویسد: «در این زمینه‌ی ذهنی به تصاویر ابیات بعد در خط عمودی، رنگی شاهانه و هم آهنگی ظریفی داده است.»[۷۱]
در بیت پنجم به اسلوب سبک خراسانی هم از فعل پیشوندی بر گذاشتن استفاده کرده است و هم لحن حماسی دارد چون هم دست به زهره برده است و هم پای بر ماه نهاده است.
درهای قیمتی استعاره از اشک و باغ دلگشای استعاره از شعر است. از فعل قدیم فارسی خرامیدن استفاده کرده است.
باده‌ی لطیف و زلف دلربای و نظم و خط تصویرهای تازه و نوین اند.
درای از مصدر درائیدن فعل قدیم فارسی است. به معنی سخن یاوه و بیهوده گفتن.|| راست نگشته: «ظاهراً یعنی ای کسی که (خطاب به خودش) هنوز کمرت از زیر بار مصائب زمانه راست نشده یا به قرینه‌ی مصراع بعد: مستقیم و سر به راه نشده، اصلاح نشده و در صورت اخیر بین آن و کژ ایهام تضاد است.|| خام: سخن بیهوده و سرسری و بین آن و پخته ایهام تضاد است.
زنگار غم: اضافه تشبیهی است. از این ابیات به بعد گرایش به غم گرایی و اندوه گرایی که از مختصات سبک عراقی است در شعر مسعود دیده می‌شود.
نیارم: از مصدر یا رستن؛ فعل قدیم فارسی است. پی: مخفف (کوتاه شدۀ) پا، در بیت موازنه است. موازنه یکی از مختصات سبکی مسعود سعد سلمان است.
برسم: به +رسم: به هنجار، متعارف؛ با بهره گرفتن از به = پیشوند صفت ساز از ویژگی‌های زبانی سبک خراسانی است.|| در بیت موازنه وجود دارد.
عون: یاری || دور: مطابق ضبط یا سمی است. در چاپ نوریان: جزو. دور فلک نگار: دوری که افلاک در حرکت خود می‌نگارد. دانشی که به گردش افلاک داشتم (اشاره به دانش نجومی شاعر) به من کمکی نکرد. ضبط دور از جزو بهتر است زیرا با جام مصراع بعد ایهام تناسب دارد. امّا در صورت صحّت جزو باید چنین تعبیر کرد حکمت جزئی منجّم (فلک نگار، خود شاعر) به من کمکی نکرد. شبیه به این بیت جای دگر گفته است:
نبود قطع تو در دانش فلک پیمای نگشت مرگ تو در خاطر ستاره شمر
جام جهان نما: در اصل جام جم و در اینجا استعاره از دل و در معنای اصطرلاب با دور فلک نگار تناسب دارد.»
یکی از موتیوهای رایج شاعران ادب فارسی این است که دانش آن ها یاریگر آن ها نیست. خاقانی نیز در این زمینه ابیاتی دارد. در قصیده‌ی ترسائیهّ می‌گوید:
مرا از اختر دانش چه حاصل که من تاریکم او رخشنده اجزا
****
در یکی از قصاید دیگر با موضوع حبسیّه می‌گوید:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...