بنابراین هر دو دانشمند با توجه به اختلاف در تعابیرشان، معنای واحدی برای احکام و تشابه اتخاذ نموده و هر دو تقابل محکم و متشابه را در القای شبهه و عدم القای آن می‌دانند.
پایان نامه - مقاله - پروژه
۳-۲-نسبت تشابه و ابهام از دیدگاه آیت‌الله معرفت
از آن‌جا که آیت‌الله معرفت به صورت گسترده به تفاوت این دو واژه پرداخته‌اند، این مطلب را به نقل از ایشان می‌آوریم:
«تفاوت بین «متشابه» و «مبهم» پوشیده و پنهان نیست، زیرا «مبهم» به وسیله‌ی تفسیر، واضح و روشن مى‏شود و متشابه نیازمند تأویل است، مانند بیشتر آیاتى که درباره‌ی آفرینش و تقدیر و صفات و افعال است. بنابراین، متشابه در اصطلاح قرآن، لفظى است که وجوه متعددى از معانى و مفاهیم را دربر دارد و مورد شک و شبهه است و از این رو، همان‌طور که مى‏توان آن را به وجهى صحیح تأویل کرد، به وجهى نادرست نیز قابل تأویل است. و به همین دلیل، این موضوع، دست‌آویز مفسدان قرار گرفته تا به منظور فتنه انگیزى، متشابهات را بر وفق اهداف گمراه کننده‌ی خود تأویل کنند. پس روشن می‌شود که نسبت بین متشابه و مبهم، عموم و خصوص من وجه است و نه عموم و خصوص مطلق. در تفاوت بین آن دو نیز باید دانست که نسبت میان آن‌ها به موارد زیر قابل تقسیم است:
الف)آیه‌ی «متشابه» گاهى مبهم نیز هست. مانند: (فَمَن یُرِدِ اللّهُ أَن یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإِسْلاَمِ وَمَن یُرِدْ أَن یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاء… )(انعام/۱۲۵)؛ پس هرکه را خدا هدایت او خواهد، قلبش را به نور اسلام روشن و منشرح گرداند و هرکس را خواهد گمراه نماید، دل او را از پذیرفتن ایمان، تنگ و سخت تنگ گرداند، که گویى مى‏خواهد از زمین بر فراز آسمان رود؛ این آیه، هم از متشابهات است و هم مبهم مى‏باشد. تشابه آن، از جهت نسبت دادن گمراه کردن، به خداوند، و ابهام آن از نظر چگونگى ایجاد گشادگى و تنگى سینه و وجه تشبیه به صعود به سوى آسمان است.
ب)آیه‌ای که متشابه است اما مبهم نیست: گاهى متشابه از نظر ظاهر عبارت، داراى ابهام نیست و تشابه، از معناى والا و عالى آن سرچشمه مى‏گیرد و علت آن این است که معناى کلام ذاتاً در سطحى متعالى قرار دارد. از این رو عامه‌ی مردم تصور مى‏کنند که چنین عبارتى داراى معنى و مفهومى روشن است، در حالی‌که معنى و مفهوم آن در نهایت ابهام است. مانند آیه‌ی (الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى )(طه/۵)؛ که تصور عامه‌ی مردم از این آیه، این است که خداوند بر روى یک کرسى و صندلى نشسته است، و غیر از این مفهومى که از ظاهر عبارت فهمیده مى‏شود، مفهوم دیگرى ندارد.
ج)آیه‌ای که مبهم است اما متشابه نیست: گاهى نیز، آیه‏اى مبهم است و از متشابهات نیست. فهم چنین آیه‏اى بیشتر نیازمند تفسیر است، تا آن‌که نیازمند تأویل باشد. مانند آیه‌ی (وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَهِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَـؤُلاء… )(بقره/۳۱)؛ خداوند تمام اسماء را به آدم آموخت، سپس آن‌ها را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت مرا از نام‌هاى این‌ها خبر دهید. چنین آیه‏اى نیازمند تفسیر است تا به ابهام‌هایى که در ظاهر عبارت وجود دارد پاسخ دهد و بگوید: تعلیم این اسماء که خداوند در برابر فرشتگان بدان مباهات مى‏کند چگونه انجام گرفته است؟ این اسماء چیست که یک‌بار ضمیر مؤنث و دیگر بار ضمیر جمع مذکر به آن بازمى‏گردد؟ و چگونه فرشتگان، در برابر این مباهات تسلیم شدند و براى همیشه به عجز و قصور خود اعتراف کردند؟
به‌طور کلى بین ابهام و تشابه، ملازمه‏اى وجود ندارد و مواردى که نیازمند تفسیر است، غیر از مواردى است که نیازمند تأویل مى‏باشد. تفسیر، عبارت است از پرده برگرفتن از عبارتى مشکل، یعنى مبهم، أعم از این‌که متشابه باشد و یا نباشد و تأویل، عبارت است از بازگرداندن کلام به یکى از مفاهیم عقلانى که دربردارد، اگرچه مفهوم کلام از جهت ظاهر آن روشن باشد. براى آشکار کردن تفاوت بین متشابه و مبهم، توضیح بیشترعوامل تشابه ـ که اصولاً با عوامل ابهام تفاوت دارد ـ ضروری به نظر می‌رسد. زیرا تفاوت بین تشابه و ابهام آیه، از تفاوت عوامل تشابه و ابهام سرچشمه مى‏گیرد.»[۲۰۵]
۳-۲-۱-علل و عوامل ابهام از دیدگاه آیت‌الله معرفت
«الف)نامأنوس بودن کلمه، در عرف عامه‌ی مردم؛ این‌گونه کلمات، به آن دلیل ناآشنا است که خاص برخى از قبایل است و در قبایل دیگر به کار برده نمى‏شود و قرآن براى پیدایش وحدت در لغت، همه‌ی لغات عرب را به کار برده است، مانند: «صلدا» به معنى «نقیا» در لغت قبیله‌ی هذیل. و «الإملاق» به معنى «الجوع» در لغت لخم. و «المنساه» به معنى «العصا» در لغت حضرموت. و «الودق» به معنى «المطر» در لغت جهرم. و «بست» به معنى «تفتتت» در لغت کنده. به علت وجود همین لغات در قرآن است که کتاب‌هاى بسیارى، در تفسیر این لغات به نام «غریب القرآن» نوشته شده است.
ب)اشاره‏اى زودگذر، به مطلب و موضوعى در لابه‌لاى برخى از آیات، که درک آن، نیازمند بررسى آداب و رسوم و مراجعه به تاریخ است. مانند: کلمه‌ی «النسى‏ء» در آیه‌ی ۳۷ از سوره‌ی توبه:(إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیَادَهٌ فِی الْکُفْرِ… )تأخیر ماه حرام افزودن در کفر است. هم‌چنین آیه‌ی ۸۹ از سوره‌ی بقره:(…وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوْاْ الْبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا… )نیکى آن نیست که به خانه از پشت آن‌ها درآیید. که چرا ورود به خانه‏ها از پشت آن نهى شده است؟ یا تعبیرهاى مجملى که شناخت تفصیلى آن‌ها، نیازمند رجوع به سنت و گفته‏هاى گذشتگان است، مانند: (أَقِیمُواْ الصَّلاَهَ) و (آتُواْ الزَّکَاهَ) و (لِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ).
ج)سخنان کلى و عامى که داراى معانى و مفاهیمى هستند که ‏مقصود از آن‌ها، جز با مراجعه به متخصص به دست نمى‏آید، مانند: (دَابَّهً) در آیه‌ی ۸۲ از سوره‌ی نمل: (…أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّهً مِّنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ… )جنبنده‏اى از زمین براى آن‌ها خارج مى‏کنیم که با آن‌ها سخن گوید. و هم‌چنین (بُرْهَانَ) در آیه‌ی ۲۴‌ از سوره‌ی یوسف: (…لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ… )و (یوسف) اگر برهان خدایش را نمى‏دید.
د)استعاره‏هاى مشکل، که فهم آن نیازمند بررسى و اندیشیدن دقیق است. مانند آیه‌ی۶۵ از سوره‌ی یس: (الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ… )امروز بر دهان‌هاى آن‌ها مُهر می‌زنیم، دست‌هایشان با ما سخن مى‏گوید و پاهایشان به آن‌چه مى‏کردند گواهى مى‏دهند. از این جهت است که «راغب اصفهانى» مى‏گوید: تفسیر یا درباره‌ی کلمات و الفاظ نامأنوس است، مانند: (البحیره) و (السایبه) و (الوصیله)، یا درباره‌ی آغاز عبارات موجز و مختصر که روشن شدن مفهوم آن نیازمند شرح است، مانند: (أَقِیمُواْ الصَّلاَهَ) و (آتُواْ الزَّکَاهَ).
حال روشن می‌گردد که علل و عوامل ابهام، غیر از علل و عوامل تشابه است که مفهوم آن با تأویل قابل قبول، مشخص مى‏شود. بنابراین، هیچ‌یک از این دو، با دیگرى مشتبه نخواهد شد، هرچند که از نظر لفظ در پوشیده بودن مقصود مشترکند.»[۲۰۶]
آیت‌الله جوادی آملی به بحثی مستقل درباره‌ی ابهام نپرداخته‌اند.
۳-۲-۲-علل و عوامل تشابه از دیدگاه آیت‌الله معرفت[۲۰۷]
مهم‌ترین عوامل تشابه، دقت معنى و بالا بودن سطح تعالى آن از سطح فهم عامه‌ی مردم است. علاوه بر ظرافتى که در تعبیر، و استحکامى که در بیان آن به کار رفته است. چنان‌که در آیه‌ی ۳۵ از سوره‌ی نور آمده است:( اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ… )خدا نور آسمان‌ها و زمین است. که در این آیه، ذات مقدس خداوند به نور تشبیه شده است و این دقیق‏ترین تعبیر، در نزدیک کردن ذات مقدس الهى، به فهم و عقل عامه‌ی مردم است، زیرا اگر به توده‌ی مردم گفته شود که خداوند ماهیتى ندارد، او نه جسم است و نه خاصیت‌هاى جسم در اوست، پاسخ پرسش آنان درباره‌ی موجودى که وجود او مورد اعتراف واقع شده، چگونه موجودى است که نه جسم است و نه داراى ماهیت، آنان را قانع نخواهد کرد. ولى اگر به آنان گفته شود که او نور است، قانع مى‏شوند، در عین آن‌که پاسخ نیز درست است و راسخان در علم‏ بدان آگاه هستند. زیرا همان‌گونه که نور (در محسوسات) ذاتاً قابل درک نیست و تنها از روشنایى بخشیدن به اشیاء، قابل احساس است، وجود خداى متعال نیز (در نامحسوس) درک نمى‏شود و تنها از طریق افاضه‌ی وجود بر موجودات، قابل درک است. خداى متعال ذاتاً درک نمى‏شود و از خلال هر موجودى متجلى مى‏گردد. مانند نور که علت درک اشیاء مى‏باشد، ولى دیده‏ها از درک خود نور ناتوانند.
۳-۲-۳-منشأ تشابه در قرآن از دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی
آیت‌الله جوادی آملی نیز منشأ تشابه را در عالم طبیعت جستجو می‌کند. زیرا به نظر ایشان، تشابه ذاتی نیست، بلکه بعد از نزول و به خاطر یک‌سری عوامل مادی و طبیعی که بعد از نزول به قرآن عارض شده، این تشابه به وجود آمده است.
«برخی معارف قرآن درباره‌ی ماورای طبیعت است که خارج از حس ماده می‌باشد و فهم مردم عادی، وقتی به آن‌ها برخورد می‌کند، دچار اشتباه می‌شود و نمی‌تواند معنایی غیر مادی برای آن تصور کند، مثل آیه‌ی ۱۴ از سوره‌ی مبارکه‌ی فجر.[۲۰۸] آیات مربوط به قوانین اجتماعی و احکام فرعی، گاهی به دلیل تغییر وضع مصالح اجتماعی که احکام دینی بر اساس آن تشریع می‌شود، تغییر می‌یابد. و چون قرآن به تدریج نازل شده، قهراً آیات مربوط به قوانین اجتماعی و فرعی دست‌خوش تشابه و ناسازگاری می‌شود و با ارجاع به آیات محکم تشابه آن‌ها برطرف می‌شود.
تشابه همانند کف روی سیلاب است. یعنی مقصود بالعرض و لازم طبیعی آیات نازل به شمار می‌رود. چون پایان نزول قرآن سطح جامعه و سمع مردم غیر معصوم است، لازم چنین تنزلی کف تشابه گرفتن است. پس کسی آیات قرآن را متشابه نکرد. بلکه دامنه‌ی نزول فرودین آن، لازم طبیعی دارد و آن تشابه است.»[۲۰۹]
در عین اختلاف در تعابیر، هر دو دانشمند دیدگاه یکسانی در خصوص منشأ تشابه در قرآن، ارائه داده‌اند.
۳-۳-محکم و متشابه در قرآن
دو واژه‌ی محکم و متشابه در موارد متعدد و معانی مختلفی در قرآن به کار رفته‌اند، اما در یک نگاه ابتدایی در سه آیه از آن، ممکن است تضاد به نظر آید؛ قرآن در اولین آیه از سوره‌ی هود مى‏فرماید: (…کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ… )این کتابى است که آیه‏هاى آن از طرف خداى حکیم و دانا محکم شده؛ از این آیه چنین استفاده مى‏شود که تمام آیات قرآنى از محکمات هستند. لیکن در سوره‌ی زمر، آیه‌ی ۲۳ مى‏فرماید: (اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِیَ… )خدا بهترین کلام را نازل کرده است، کتابى متشابه و ملتئم؛ که استفاده مى‏شود همه‌ی قرآن متشابهات است. و از بیان الهى در آیه‌ی ۷ سوره‌ی آل عمران: (هُوَ الَّذِیَ أَنزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ… )اوست که این کتاب را بر تو نازل کرده، قسمتى از آن، آیات محکم هستند، آن‌ها اساس این کتابند و قسمتى دیگر متشابه مى‏باشند؛ به دست مى‏آید که آیات قرآنى دو گونه‏اند، بعضى محکمات و برخى متشابهاتند.
در نگاه ابتدایى، ممکن است به نظر آید که آیات فوق با یک‌دیگر تنافى دارند، لذا مفسران مطالبی را پیرامون ناهمگونی ظاهری این سه آیه بیان داشته‌اند که به ذکر برخی از آن‌ها می‌پردازیم:
الف-در دیدگاه برخی مفسران و اندیشمندان،[۲۱۰] منظور از احکام همه‌ی قرآن این است که تمامی آن دارای نظمی پایدار و بیانی قاطع و محکم است و منظور از متشابه بودن همه‌ی قرآن این است که تمامی آیاتش از نظر نظم و بیان و هدایت و داشتن نهایت درجه‌ی استواری و بلاغت و اعجاز و نداشتن هیچ نقطه‌ی ضعف و تناقض شبیه به هم هستند.
ب-در این مورد شیخ طوسى بیانى دارد و مى‏نویسد: «بین این چند آیه تناقض، تعارض و تنافى نیست، زیرا آیه‌ی اول دلالت دارد که در قرآن، اختلاف و تناقض راه ندارد، لذا تعبیر به محکمات شده است و آیه‌ی دوم تشابه بعضى آیات به بعضى دیگر را مى‏رساند و اما آیه‌ی سوم مى‏فهماند که مفهوم بعضى از آیات قابل درک بوده و مقصود بعضى آیات را نمى‏توان دریافت و معناى محکم و متشابه در آیات ثلاثه چیزى جز این نیست که بیان شد. پس بر این اساس تنافى مرتفع است».[۲۱۱]
ج-در دیدگاه صاحب «المنار»، محکم بودن همه‌ی قرآن از این جهت است که تمامی آیاتش دارای حکمت است.[۲۱۲]
د-بر اساس دیدگاهی دیگر،[۲۱۳] محکم بودن تمامی قرآن به این معنی است که از جهت اعجاز و دلالت، هیچ‌گونه کاستی در آن راه ندارد. و توصیف تمام قرآن به متشابه از این روست که تمامی آیات آن بنابر مصلحتی نازل شده و دلیلی بر نبوت پیامبر۲ می‌باشد.
ه-سیوطی نیز در «الاتقان» چنین می‌گوید: «مقصود از محکم بودن تمام آیات قرآن استحکام و اتقان قرآن است، به طوری‌که هیچ‌گونه تناقض و اختلافی در آیات راه ندارد، و مقصود از متشابه بودن همه‌ی آیات قرآن، این است که همه‌ی آیات در حق و صدق و اعجاز به هم شباهت دارند.»[۲۱۴]
۳-۳-۱-محکم و متشابه در قرآن از نگاه آیت‌الله معرفت
آیت‌الله معرفت در مورد آیه‌ی ۱ از سوره‌ی هود می‌نویسد: «در سوره‌ی هود آمده: (کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ )یعنی آیات قرآنى تماماً حساب شده و با کمال دقت و بر پایه‏اى مستحکم استوار گردیده، آن‌گاه در بخش‏هاى گوناگون بر پیامبر اسلام۲‏ نازل گردیده است. لذا احکام به این معنا تمامى آیات قرآن را دربر مى‏گیرد.»[۲۱۵]
و در مورد آیه‌ی ۲۳ از سوره‌ی زمر می‌نویسد: «در آیه‌ی (اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِیَ… )مقصود، همانند بودن آیات قرآن است، که در سبک و شیوه‌ی بیان، و ایجاز و ایفاء و فصاحت و قوّت کلام، یکنواخت بوده، هرگز سستی و فتوری در روند کلام رخ نداده. و این از ویژگی‌های سخن حق است. تشابه در این آیه با تشابه در آیه‌ی ۷ از سوره‌ی آل ‌عمران متفاوت است، همه‌ی آیات و سور قرآنى، زیبا و فریبا با محتوایى بلند و بیانى رسا جلوه‏گر شده‏اند. تفاوت و اختلافى در میان نیست و این خود شاهد بر صدق کلام خدا است. لذا این تشابه (به معنی یکنواخت بودن آیات) وصف تمامی کتاب قرار گرفته. ولی تشابه در مقابل احکام صرفاً وصف برخی از آیات است.»[۲۱۶]
۳-۳-۲-محکم و متشابه در قرآن از نگاه آیت‌الله جوادی آملی
«محکم، گاهی در مقابل متشابه است: (…مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ… )(آل‌عمران/۷) و «محکمات» آیاتی هستند که در دلالتشان ابهامی نیست، چون یا صریح‏اند و احتمال خلاف در آن‏ها نیست؛ یا ظاهرند و به احتمال خلافشان اعتنایی نیست؛ و زمانی محکم در برابر مفصّل است: (الَر کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ )(هود/۱) اِحکام در برابر تفصیل، یعنی آیات قرآن که همه متقن‏اند، به صورت سوره سوره و آیه آیه از هم جدا شده‏اند، محکم در این آیه به معنای بسیط و غیر مفصل است، نه در مقابل متشابه.»[۲۱۷] ایشان با تفکیک تشابه کل قرآن و تشابه در مقابل محکم می‌گوید: «متشابه اگر وصف برای قرآن باشد، به این معنی است که همه‌ی آیات وحی در تأمین هدف واحد، هماهنگ و هم‌گونند و اگر در برابر محکم باشد، وصف برای بعضی آیات است که معنای آن‌ها به غیر می‌ماند.»[۲۱۸]
«دو کاربرد واژه‌ی متشابه در قرآن چنین است:
۱-گاه به معنی شبیه است؛ مانند میوه‌ها در آیه‌ی ۱۴۱ از سوره‌ی مبارکه‌ی انعام.[۲۱۹] آیات قرآن نیز در کلام حق بودن، اعجاز، برهانی بودن و حکمت بودن، هم‌گون و شبیه هم هستند. تشابه در آیه‌ی ۲۳ از سوره‌ی مبارکه‌ی زمر،[۲۲۰] وصف تمام قرآن است.
۲-گاهی نیز به معنی شبهه برانگیز به کار رفته که اذهان ساده را به دام می‌اندازد و دست‌آویز مناسبی برای فتنه جویان و منحرفان است: (…فَأَمَّا الَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَهِ وَابْتِغَاء تَأْوِیلِهِ… )(آل عمران/۷)، این تشابه وصف برخی از آیات قرآن است. به این معنا که برخی از آیات قرآن دارای چند معناست که برخی از معانی آن سالم و برخی شبهه برانگیز است و به عبارتی باطل حق‌نماست. چون شبیه مراد متکلم است ولی مراد متکلم نیست. چنان‌که امیرالمؤمنین علی۸[۲۲۱] می‌فرمایند: «و إنّما سَمَّیتُ الشُّبهَه شُبهَه لِأنَّها تَشبَهُ الحَقّ».»[۲۲۲]
بنابراین، هر دو دانشمند، دیدگاه یکسانی از عدم تضاد در این آیات ارائه داده‌اند.
۳-۴-تقسیم‌بندی تشابه
«برخی آیات قرآن ابعاد مختلفی دارد و ممکن است در برخی ابعاد صریح و روشن، و در برخی دیگر چند احتمالی باشد و از طرف دیگر، مرجع بودن آیات محکم برای آیات متشابه اقتضا دارد که آیات متشابه با ارجاع به آیات محکم رفع تشابه شده و به محکم تبدیل شوند؛ از این رو تشابه آیات قرآنی نسبی است. افزون بر این، برخی روایات وارد شده در موضوع محکم و متشابه، بر نسبی بودن متشابه دلالت دارد؛ مانند روایاتی که پیامبر۲ را برترین راسخ در علم و ایشان و امامان معصوم% را آگاه به تفسیر و تأویلِ همه‌ی آیات معرفی می‌کند.[۲۲۳] و روایاتی که متشابه را وصف آیاتی می‌داند که بر بعضی از کسانی که بدان آگاهی ندارند، مشتبه شده است؛[۲۲۴] یعنی ممکن است آیه‌ای پیش از ارجاع به محکم، متشابه باشد و پس از آن، از تشابه خارج شود، یا آیه‌ای برای فردی که به تفسیر و تأویل آن آگاه است، محکم و برای کسی که بی‌خبر است، متشابه باشد.»[۲۲۵]
۳-۴-۱-تقسیم بندی تشابه از دیدگاه آیت الله معرفت[۲۲۶]
تشابه برخی از آیات، نه نسبی است و نه ذاتی و واقعی، بلکه شأنی و نوعی است، به این معنی که برخی آیات، به جهت محتوای بلند، و کوتاهی لفظ و عبارت، زمینه‌ی تشابه در آن فراهم است، یعنی جای آن را دارد که تشابه ایجاد کند، زیرا تنگی و کوتاهی قالب، موجب گردیده تا لفظ در افاده‌ی معنای مراد (که بسیار بلند و پهناور است)، کوتاه آید و نارسا جلوه کند. و این نارسایی، لازمه‌ی طبیعی این‌گونه موارد است، که الفاظ گنجایش معانی را نداشته، کشش آن را ندارد تا کاملاً معنی مقصود را افاده کند. این است که تشابه، در این‌گونه موارد، طبیعی بوده، شأن آن را دارد که نارسا باشد، نوعاً افراد با برخورد با این‌گونه موارد دچار اشتباه و تردید گردند. زیرا ظاهر عبارت نمی‏تواند معنی را کاملاً در اختیار بیننده یا شنونده قرار دهد. ولی احیاناً کسانی هستند، با سبق اطلاعات، و واقف بودن بر رموز معانی و الفاظ وارده در قرآن، دچار این اشکال نگردند. لذا تشابه در قرآن، شأنی و نوعی است، نه نسبی و نه واقعی و همگانی.
تشابه در آیات قرآن اساساً دو گونه است: اصلی و عرضی: تشابه اصلی آن است که به گونه‌ی طبیعی، به جهت کوتاهی لفظ و بلندای معنی، به وجود آمده، الفاظ و کلمات موضوعه در لغت عرب، بیشتر برای افاده‌ی معانی کوتاه و خیلی پایین ساخته شده، گنجایش و کشش آن را ندارند که معانی گسترده و عمیق را افاده کنند، ناگزیر نارسایی‌هایی در مفاهیم آن‌ها به وجود خواهد آمد، و مردم آن روز که با چنین معانی والا و رقیق آشنا نبودند، و طبعاً برای چنین معانی، الفاظی به خصوص وضع نکرده بودند، از طرفی هم قرآن ملتزم بود که از الفاظ موضوعه‌ی عرب و از شیوه‏های کلامی آنان استفاده کند، (إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ )(زخرف/۳)، لذا به ناچار راه کنایه و مجاز و استعاره را پیمود، و این خود، بر عرب غریب می‌نمود. مثلاً آیه‌ی (…وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَـکِنَّ اللّهَ رَمَى… )(انفال/۱۷)؛ اشاره به قدرت ناچیز انسان است در انجام افعال اختیاری خویش، در مقابل عوامل مؤثر در به وجود آمدن آن، که همگی با اذن الهی انجام می‏شود. درک این معنی برای عرب آن روز دشوار می‌بود، لذا بوی جبر در افعال از آن استشمام می‌گردید.
تشابه عرضی، در آن دسته از آیات به وجود آمد که در آغاز اسلام متشابه نبوده، مسلمانان با سلامت طبع و خلوص نیت، با آن برخورد می‏کرده، معنی و مراد آن را به خوبی درک نموده، هیچ‌گونه شبهه‏ای ایجاد نمی‌کرد. ولی پس از به وجود آمدن مباحث جدلی و مسائل کلامی، و رایج شدن برخی مطالب فلسفی ـ که جسته و گریخته، به گونه‌ی ناپخته و نارس، از یونان به این دیار راه پیدا کرد ـ مشاهده گردید که بر چهره‌ی بسیاری از آیات، هاله‏ای از ابهام و اشکال نمودار گشت، آیاتی تا دیروز از محکمات بوده، و امروز در زمره‌ی متشابهات درآمده بود. این بر اثر دست‌آویز ناروای برخی اهل کلام و ارباب جدل بود، که چهره‌ی تابناک این‌گونه آیات را دگرگون ساخت، و از درخشش و تابش اولی خود فرو افکند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...