ابن کثیر در تفسیر “هم” سه نظر آورد است:
۱- یوسف(ع) تصمیم بر زدن زلیخا گرفت؛
۲- میخواست زلیخا همسرش باشد؛
۳- اگر برهان رب را نمیدید تصمیم بر کامجویی میگرفت.
وی نظر سوم را با قواعد عربی ناسازگار دانسته است. راجع به معنی «برهان» روایات بسیاری را بدون نقد آورده است. وی در نهایت میگوید که جایز است تمام اینها «برهان» باشد اما دلیل قاطعی برای تعیین هیچ یک از آنها نیست، پس بهتر است معنی مطلق باشد همانطور که خدا فرمود: «کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء»[۳۷۱]
پایان نامه - مقاله - پروژه
رشید رضا ذیل آیه بیان مفصلی دارد که خلاصه آن چنین است: «و لقد همت به و هم بها» یعنی سوگند به خدا، چون یوسف(ع) از فرمان آن زن سرباز زد، وی به طرف یوسف(ع) حمله کرد… و «هم بها لولا ان رأی برهان ربه» یعنی او (یوسف) اگر برهان پروردگارش را نمیدید به او حمله میکرد. مراد از مشاهده برهان پروردگار در کنه وجودش، مقام پیامبری یا معجزه نبوت و یا مقدمهی این مقام بزرگ الهی، یعنی مقام بلند صدّیقیت که همان رؤیت قلبی و درونی خداوند است، می باشد. بنابراین یوسف(ع) این برهان را در عمق جانش مشاهده کرد؛ نه این که چهره پدرش را بر سقف ببیند یا چهره عزیز مصر را بر دیوار مشاهده کند یا صورت فرشتهای را ببیند که او را با آیات قرآن موعظه میکند و امثال این صور موهوم که برخی از راویان تفسیر نقلی ترسیم کردهاند و هیچ دلیلی از لغت، عقل، طبع آدمی و شرع بر آنها وجود ندارد و در هیچ خبر مرفوعی از پیامبر(ص) در صحاح و … نیز روایت نشده است[۳۷۲]… اگر مفسران اندیشمند، این روایات ابلهانه اسرائیلی را جهت حمایت از اعتقاد به مقام عصمت پیامبران انکار میکردند، دیگر هیچ کس تحت تأثیر اینگونه روایات نمیپذیرفت که همّ از دو طرف (یوسف وزلیخا) به معنای تصمیم بر زنا است.[۳۷۳]
ابوالفتح رازی ذیل آیه ۲۴ یوسف میگوید:
«اصحاب حدیث و حشویان گفتهاند که شیطان آن دو را با هم جمع کرد و زلیخا چنان تضرع و لابه کرد که یوسف او را اجابت کرد و همت هر دو را بر یک وجه تفسیر کردند: هر دو بر معصیت عزم کردند. [۳۷۴]» وی در ادامه روایتی که از طبری نقل شد به همراه روایاتی که «برهان» را تفسیر میکنند میآورد … ایشان تمامی این اقوال را فاسد و از محالات و از مواردی که عقل و شرع و قرآن و اخبار شیعه، پیامبران را از آن منزه کرده است میداند.[۳۷۵]
طبرسی دو قول در معنای «و لقد همّت به و همّ بها» آورده است:
«۱- از یوسف(ع) هیچ گناه صغیره یا کبیرهای سر نزد. ۲- تصمیم بر فعل قبیح گرفت اما منصرف شد… دسته دوم سخنانی گفتهاند که شایسته مقام انبیا نیست. مثل اینکه گفتهاند: یوسف برای انجام کار نشست و یا دست به طرف جامه زلیخا برد ولی خدا او را از این کار بازداشت و امثال این سخنانی که ذکرش شایسته نیست.»
وی در معنای «برهان» پنج قول میآورد؛
علم و ایمان و صفات برجسته؛
آگاهی او نسبت به تحریم زنا؛
مقام نبوت و عصمت؛
نوعی امداد الهی که به خاطر اعمال نیکش در آن لحظه حساس به سراغ او آمد؛
در روایت آمده است وقتی آن دو تصمیم بر انجام عمل گرفتند، زلیخا برخاست و پارچهای روی بت خود انداخت، این صحنه تکانی به یوسف(ع) داد.[۳۷۶]
وی هیچ نقدی به آنها نکرده است اما علامه(ره) مورد آخر را نقد کردهاند.[۳۷۷] ایشان در ادامه سایر اقوال در باب برهان مانند ندای آسمانی، تمثال یعقوب و جبرئیل و… را رد می کند و میگوید: امثال این گفتارها به هیچ وجه با مقام پیامبران الهی مناسبت ندارد و از حقیقت دور است، گذشته از این که این سخنان با تکلیف منافات دارد و سبب میشود که یوسف(ع) در تقوی و خودداری از گناه در آن حال مستحق هیچ گونه مدح و ثوابی نباشد و این بدترین گفتار درباره آن پیامبر معصوم است.[۳۷۸]
تفسیر نمونه میگوید: هیچ گناهی از یوسف(ع) سر نزده بلکه در دل تصمیمی بر گناه نگرفته است. بنابراین بعضی روایات که میگوید یوسف آماده کامگیری از همسر عزیز شد و … و تعبیرات دیگری که ما از نقل آن شرم داریم، همه بیاساس و مجعول است. اینها در خور افراد آلوده و بیبند و بار و ناپاک و نادرست است. چگونه میتوان یوسف(ع) را با آن قداست روح و مقام تقوا به چنین کارهایی متهم کرد؟[۳۷۹] ایشان در ادامه، روایتی را از عیون اخبارالرضا میآورد که امام رضا (ع) در تفسیر«و لقد همت به» فرمود: همسر عزیز تصمیم بر کام جویی از یوسف گرفت و یوسف اگر برهان پروردگارش را نمی دید، چون او تصمیم می گرفت؛ ولی یوسف معصوم بود و معصوم هرگز گناه نمی کند و به سراغ گناه نمی رود.[۳۸۰]
آیت اله مکارم در معنی «برهان» همان اقوال طبرسی را نقل کرده و میگوید:
«در عین حال مانعی ندارد که تمامی این معانی یک جا منظور باشد … اما روایات بیمدرکی که میگوید یوسف(ع) تصمیمش را بر گناه گرفته بود که ناگهان در یک حالت مکاشفه جبرئیل یا یعقوب را دید که انگشت خود را با دندان میگزید لذاعقبنشینی کرد، اینگونه روایات که هیچ سند معتبری ندارد به روایات اسرائیلی میماند که زائیده مغزهای انسانهای کوتاه فکری است که هرگز مقام انبیاء را درک نکردهاند.»[۳۸۱]
هر چند در این مجال تنها به یکی از اتهامات در روایات اسرائیلی راجع به حضرت یوسف(ع) پرداخته شد، اما اسرائیلیات بسیاری از انبیاء(ع) را در معرض اتهاماتی قرار دادهاند که از جمله ی این اتهامات به موارد زیر می توان اشاره کرد:
- نسبت شرک دادن به آدم(ع) و حوا و اطاعت ایشان از شیطان[۳۸۲]؛
- تهمت نامشروع بودن فرزند حضرت نوح (ع)[۳۸۳] ؛
- اعتراف حضرت یوسف(ع) به قصد گناه نسبت به زلیخا[۳۸۴]؛
- ابتلاء حضرت ایوب(ع) به بیماری نفرتانگیزی که مردم از ایشان گریزان شدند[۳۸۵]؛
- عشق حضرت داود(ع) به زنی شوهردار و تلاش برای کشته شدن شوهر زن، برای رسیدن به او[۳۸۶]؛
- پی کردن اسبها توسط حضرت سلیمان(ع) به علت آن که تماشای آنها وی را از نماز غافل کرده بود؛
- داستان آزمایش حضرت سلیمان(ع) و سلطه شیطان بر حکومت وی.[۳۸۷] داستان حضرت سلیمان و ملکه سبا.[۳۸۸]
- سوء استفاده حضرت ادریس(ع) از دوستی با ملک الموت برای خلود در بهشت قبل از مردن.[۳۸۹]
- عریان دویدن موسی(ع) به دنبال سنگ میان جمع ، زیرا سنگ لباسش را برداشته بود و میگریخت.[۳۹۰]
- عشق حضرت محمد(ص) به زن شوهردار (زینب بنت جحش)[۳۹۱]
در این میان روایت مربوط به حضرت موسی(ع) از دو جهت تأمل برانگیز است؛
أ- علامه طباطبایی(ره) بر خلاف سایر موارد، روایت را رد نکردهاند و در تفسیر آیه ی۶۹ احزاب[۳۹۲] فرمودهاند:
«در خصوص آیه به قرینه جمله” فَبَرَّأَهُ اللَّهُ- خدا تبرئه‏اش کرد” مراد آزار از ناحیه تهمت و افتراء است، چون این اذیت است که رفع آن محتاج به تبرئه خدایى است. شاید علت اینکه از بیان آزار بنى اسرائیل نسبت به موسى (ع) سکوت کرد و نفرموده که آزارشان چه بوده، مضمون آن حدیث را تایید کند که فرمود: بنى اسرائیل این تهمت را به موسى زدند، که وى آنچه مردان دارند ندارد، و خدا هم موسى را از این تهمت تبرئه کرد»…[۳۹۳]
ب- روایت مثل دیگر روایات مربوط به انبیاء، گناهی را به حضرت موسی(ع) نسبت نمیدهد بلکه در صدد رفع نقص وتبرئه ی ایشان است .
بند سوم: اقوام و اماکن
الف: عوج بن عنق و عمالقه
در برخی از تفاسیر شیعه و سنی ذیل آیه شریفه «وَ لَقَد اَخَذَ اللهُ مِیثاقَ بَنیاِسرائیلَ وَ بَعَثنَا مِنهُمُ اثنَی عَشَرَ نَقِیبا»[۳۹۴] ماجراهایی نقل شده که به عقیده اغلب پژوهشگران اسلامی از روایات ساختگی اهل کتاب به شمار میروند. از جمله روایتی که طبری ذیل این آیه آورده است:
«حضرت موسی(ع) دوازده نفر از گروه های مختلف بنیاسرائیل را مأمور کرد تا به شهر اریحا (بیتالمقدس) رفته و اوضاع آنجا را بررسی کنند. وقتی به نزدیکی شهر رسیدند، با مردی به نام عوج رو به رو شدند. او در حالی که بار هیزمی را با سر خود حمل میکرد، آن دوازده نفر را یکجا گرفت و در آستین خود قرار داد و به سوی همسر خود روانه شد و به او گفت: به اینان بنگر! به خیال خود میخواهند با ما بجنگند! سپس آنان را پیش وی آن زن افکند و گفت: اجازه میدهی تا با پایم آنها را خرد و له کنم؟ همسرش گفت: نه، آنان را رها کن تا آنچه را دیدهاند به قوم خود اطلاع دهند. بدین ترتیب وی آنان را رها کرد.»[۳۹۵]
فخر رازی این گونه نقل می کند که آن ۱۲ نفر وقتی عوج را دیدند برگشتند و برای قوم تعریف کردند – در حالی که موسی(ع) آنها را از این کار منع کرده بود – بجز دو نفر از آنها که خدا در ۲۳ مائده[۳۹۶] به آنها اشاره فرمود.[۳۹۷]
ابن کثیر می گوید:
« بسیاری از مفسران در اینجا، روایات ساختگی بنی اسرائیل را درباره ی بزرگی جسم این زورمندان نقل کرده اند…که با آن چه در صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده، ناسازگار است. در این روایات آمده است که پیامبر فرمود: خداوند، آدم را با قامتی به اندازه ی شصت زرع آفرید هماره تا کنون اندازه ی قامت آدم ها رو به کاهش است. وی با استناد به آیات قرآن،داستان کفر، ولدالزنا بودن، سرپیچی عوج از سوار شدن به کشتی و زنده ماندنش را کذب و افترا دانسته است.»[۳۹۸]
ابوالفتوح رازی[۳۹۹] و طبرسی[۴۰۰] روایتی شبیه این روایت را، ذیل آیه، بدون نقد آورده اند.
علامه طباطبایی(ره) میفرماید:
«در تعدادی از روایات پیرامون توصیف جباران مورد بحث، آمده که سکنه آن سرزمین از عمالقه بودند، که مردمی درشت هیکل و بلندقامت بودند و از درشت هیکلی و بلندقامتی آنان داستانهای عجیبی وارد شده که عقل سلیم نمیتواند آنها را بپذیرد، و در آثار باستانی و بحثهای طبیعی چیزی که این روایات را تأیید کند وجود ندارد. ناگزیر باید گفت که روایات مذکور مأخذی جز جعل و دسیسه ندارد…»[۴۰۱]
از جمله اسرائیلیاتی که در این باب وارد شده اسرائیلیاتی است که راجع به فرقه ی ناجیه ی یهود[۴۰۲]و بنای کعبه و بیت المقدس[۴۰۳] می باشد که برخی مفسران آن را بررسی و نقد کرده اند. [۴۰۴]
بند چهارم: نزول وحی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...