۲-۳-۴- توانایی‌

 

۲-۳-۴-۱- تعاریف موجود در باب توانایی

توانایی، به قابلیت افراد برای انجام وظایف مختلف در یک شغل اطلاق می‌شود و شامل ارزیابی از آنچه افراد می‌توانند انجام دهند می‌باشد. شناخت توانایی افراد در محل کار سبب می‌شود که بتوان تناسب بهتری بین توانایی وکار ایجاد نمود (رابینز و جاج، ۲۰۰۸). از طرفی توانایی، یعنی میزان هوش و مهارتی که شخص به هنگام پیوستن به سازمان با خود دارد، می‌تواند بر نوع رفتار وی تأثیر بگذارد. زمانی که بین توانایی و کار فرد در سازمان تناسب وجود داشته باشد، فرد نگرش خوبی نسبت به کار پیدا کرده و در نهایت رضایت شغلی او افزایش می‌یابد. توانایی کلی یک فرد از دو عامل ساخته شده است: توانایی های هوشی و توانایی های فیزیکی. توانایی هوشی و ذهنی افراد در عملکرد کاری آنها مؤثر است. در عین حال توانایی فیزیکی مورد نیاز برای افراد در مشاغل مختلف نیز متفاوت است.
پایان نامه - مقاله - پروژه

۲-۳-۴-۲- انواع توانایی

به عقیده کریتنر و کنیکی(۲۰۰۱) توانایی، تلاش و مهارت افراد در عملکرد آنها تأثیر گذار است. توانایی، یک ویژگی ثابت و وسیع فیزیکی و روانی برای داشتن عملکرد عالی در انجام وظایف است. از نظر آنها صلاحیتهای افراد همان توانایی های آنهاست که عبارتند از: ارتباطات شفاهی، ابتکار، تصمیم گیری، تحمل، حل مسأله و سازگاری. چارلز اسپیرمن[۱۰۷] (۱۹۸۹) نیز انواع مختلفی از توانایی را شناسایی می‌کند که بر عملکرد روانی و فیزیکی افراد تأثیر گذارند. این توانایی‌ها عبارتند از : درک کلامی، روان بودن کلام، توانایی عددی، فضایی، حافظه، سرعت درک و استدلال استقرایی.
دانت[۱۰۸] (۱۹۷۶) توانایی های افراد را به دودسته توانایی ذهنی و توانایی منحصر به خود وظیفه تقسیم می‌کند. به زعم وی انواع توانایی های ذهنی که عملکرد افراد را کنترل می‌کنند عبارتند از:
درک کلامی، روانی کلام، توانایی کار با ارقام، توانایی فضایی، حافظه، سرعت ادراک، استدلال استقرایی.
رابینز و جاج (۲۰۰۸) از طرف دیگر به توانایی عقلانی افراد توجه دارند. توانایی عقلانی از نظر آنان، در برگیرنده فعالیتهای روحی و روانی مثل تفکر، استدلال، و حل مسأله است و یکی از بهترین پیش بین ها برای عملکرد افراد در طی تمامی مشاغل است.
ترستون[۱۰۹] (۱۹۳۸) نیز ۷ توانایی ذهنی ابتدایی را شناسایی کرد: توانایی فضایی، سرعت ادراک، استدلال عددی، استدلال کلامی، حافظه، روانی کلام، استدلال استقرایی.ولی گیلفورد[۱۱۰] (۱۹۹۳) از اینکه تنها هوش را به تعداد کوچکی از عوامل ساده سازی می‌کنند انتقاد کرد و مدلی ابداع کرد که ۱۲۰ توانایی مختلف را شناسایی کرد و بیان کرد توانایی های هوشی نیازمند این هستند که افراد به سه بعد توجه داشته باشند:

 

    1. محتوا: فرد در مورد چه چیزی باید فکر کند، مثال: معنای کلمات یا اعداد؟

 

    1. عملکردها: فرد چه نوع تفکری باید انجام دهد؟ مثال: شناسایی ابعاد، حل مسأله یا ارزیابی یک پیامد؟

 

    1. محصولات: چه نوع پیامد یا پاسخی مورد نیاز است؟ مثال: طبقه بندی یا مرتب سازی دوباره گزینه ها؟

 

در این راستا گاردنر[۱۱۱](۱۹۹۳) نیز ۷ توانایی هوشی را شناسایی کرد و بعد از آن گلمن[۱۱۲] (۱۹۹۶) نیز عقیده داشت که دیدگاه سنتی در مورد هوش بسیار محدود بوده و به همین دلیل ویژگیهای عاطفی نیز باید مد نظر قرار بگیرند (مولینز، ۲۰۰۲).
به این ترتیب، بر اساس دیدگاه افراد مختلف، انواع توانایی های مورد نیاز افراد در محل کار را می‌توان به صورت جدول زیر خلاصه کرد:
جدول ۲-۱. انواع توانایی

 

توضیح ابعاد توانایی عوامل توانایی
توانایی حل مسائل با سرعت و به دقت استعداد عددی ذهنی
توانایی خواندن، نوشتن و صحبت کردن ارتباطات کلامی
توانایی شناخت تفاوتها و شباهتها به سرعت سرعت ارداک
حفظ ترتیب منطقی استدلال استقرایی
توانایی کاربرد منطق و ارزیابی کاربردهای بحث استدلال‌استنباطی
توانایی تصور کردن تجسم فضایی
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...