۱-۳- اهداف پژوهش
هدف کلی این پژوهش، مقایسه مولفه های نابرابری آموزشی بر اساس دیدگاه فریره و مقایسهی آنها با مولفه های نابرابری آموزشی در نظام آموزشی ایران از دیدگاه دبیران دبیرستانهای چهار ناحیهی شهر شیراز و متخصصان و مربیان نظام آموزشی و در نتیجه دستیابی به نقاط اشتراک و افتراق آنها بود.
۱-۳-۱- اهداف جزیی
فهم مولفه های نابرابری آموزشی از دیدگاه مکتب انتقادی (پائولو فریره)
فهم مولفه های نابرابری آموزشی در نظام آموزشی ایران از دیدگاه دبیران و متخصصان تعلیموتربیت
مقایسه مولفه های نابرابری آموزشی از دیدگاه مکتب انتقادی (پائولو فریره) و نظام آموزشی ایران از دیدگاه دبیران و متخصصان تعلیموتربیت
۱-۴- تعاریف مفهومی واژهها و اصطلاحات
در این بخش از پژوهش، پژوهشگر به تعریف اصطلاحات و مفاهیمی پرداخت که نقشی کلیدی در این پژوهش ایفا میکردند. این اصطلاحات عبارتند از:
نظام آموزشوپرورش، عدالت، برابری، نابرابری آموزشی، نظریه انتقادی
۱-۴-۱- نظام آموزشوپرورش
علاقه‌بند معتقد است که نظام آموزش‌وپرورش، پدیدهی اجتماعی عام است که در تمام جوامع امروز یافت می‌شود. وی همچنین آموزشوپرورش را در معنای عام، مترادف با جامعه‌پذیری و در معنی اخص، فراگردی می‌داند که افراد به‌واسطهی آن در وضعیت‌های اجتماعی سازمان‌یافته قرار ‌می‌گیرند (علاقه‌بند،۱۳۸۷ :۳۵).
۱-۴-۲- عدالت
مفهوم عدالت زمانی به وجود می‌آید که زندگی اجتماعی انسان‌ها شکل می‌گیرد در واقع در پرتو زندگی بشر بود که مفهوم عدالت نیز ظهور پیدا کرد.
عدالت امری عمومی، فرا تاریخی و انسانی است یعنی مربوط به دین خاص، مذهب خاص و دورهی تاریخی خاصی نیست بلکه همواره در میان همهی ادیان و مکاتب مطرح بوده و خواهد بود؛ از اینرو دغدغه‌ای که باعث می‌شود ما انسان‌ها به بحث عدالت بیندیشیم، دغدغه “به‌زیستن” است (لک زایی، ۱۳۸۸).
۱-۴-۳- برابری
برابری نیز مفهومی بسیار گسترده و پیچیده است و نمیتوان تعریف واضح و روشنی از آن ارائه داد.
ریچاردسون بر این عقیده است که برابری، مفهومی پیچیده و گیجکننده است. واژهی برابری را باید ذکر کرد اما نمیتوان آن را به صورت ژرف تشریح کرد؛ زیرا تشریح آن در فلسفه و علم اخلاق به بنبست کشیده شده است. هودسون سه وجه از برابری را خاطرنشان میکند: برابری درآمد، برابری پاداش برای تلاش و تاثیر توزیعی تامین خدمات عمومی (ریچاردسون[۸]، ۱۹۷۹: ۱۶۱- ۱۶۲، به نقل از جمالی، ۱۳۸۷).
پایان نامه - مقاله - پروژه
۱-۴-۴- نابرابری
نابرابری مفهومی است که در مقابل برابری قرار میگیرد و به مانند آزادی جزء مفاهیمی به شمار میرود که فلاسفه تعریف واحدی برای آن ارائه نکردهاند. برای نابرابری تعریف مستقلی وجود ندارد؛ بنابراین هر آن‌چه با عنوان برابری در نظامهای اجتماعی- سیاسی مطرح میشود، در چارچوب ساختار همان نظام باید تعبیر و تفسیر شود (شیخاوندی، ۱۳۸۳).
۱-۴-۵- برابری و نابرابری آموزشی
نابرابری آموزشی مفهومی است که از دهه های هفتاد و هشتاد قرن بیستم توجه پژوهشگران زیادی را به خود معطوف داشته است. پژوهشگرانی که با سلیقهها و زمینه های عمدتاً انتقادی، به دنبال کشف و روابط آشکار و نهان دو متغیر کلان اجتماعی، یعنی نابرابریها و آموزش‌وپرورش بودند. دهقان در تعریف نابرابری آموزشی معتقد است که نابرابریهای آموزشی و عدالت آموزشی، مفاهیمی هستند که همانند دو روی یک سکه، واقعیتی به نام میزان دسترسی دانشآموزان و لازمالتعلیمان طبقات، جنسیتها، نژادها، فرهنگها و مناطق متفاوت را به تحصیل، تعریف میکنند؛ به‌عبارت‌دیگر دیگر افزایش هر روی سکه، موجب کاهش روی دیگر آن خواهد شد. با این وصف، چنانچه جامعهای بخواهد در جهت بسط عدالت آموزشی حرکت کند، ناگزیر است نابرابری فرصتهای آموزشی را کاهش دهد (دهقان، ۱۳۸۳).
مفهوم برابری فرصتهای آموزشی، مفهومی است نسبی که به تبع شرایط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه در حال تغییر است و تا کنون سه شکل مشخص به خود گرفته است؛ برابری فرصتهای آموزشی به معنی درونداد مساوی، برابری فرصتهای آموزشی به معنی فرایند مساوی و برابری فرصتهای آموزشی به معنی برونداد مساوی (جوادی، ۱۳۷۸: ۲۷، بهنقل از بابادی عکاشه، شریف، جمشیدیان، ۱۳۸۷).
۱-۴-۶- نظریه انتقادی
نظریه انتقادی، در معنای دقیق کلمه، عبارت است از پروژهای بینرشتهای که توسط ماکس هورکهایمر اعلام گردید و از سوی اعضای مکتب فرانکفورت و جانشینان آنها به‌کار بسته شد. مطابق با این نظریه مهم‌ترین آرمان پروژۀ روشنگری یعنی برپایی جامعۀ مدنی را میتوان از طریق اعمال پژوهشهای اجتماعی بر نظریۀ تحول (تکامل) مارکس تحقق بخشید. نظریۀ انتقادی در معنای نهچندان دقیقتر، در حال حاضر اصطلاح عامتری است که در سایۀ آن پروژه های تحقیقاتی در علوم اجتماعی و انسانی سعی دارند تا بین نظریۀ حقیقت و کاربست سیاسی، وحدت ایجاد نموده و آن دو را با هم متحد سازند. در هر دو معنای فوقالذکر، نظریه انتقادی در حقیقت مولود سنت تفکر کانتی است که برای شناخت «خود» ارزش زیادی قایل است (نوذری، ۱۳۸۳: ۱۲۹).
فصل دوم
بررسی دیدگاه صاحبنظران و پیشینه پژوهش
کوپر[۹] سه روش را برا ی مرور ادبیات پژوهش بیان نموده است:
مرور تجمیعی یا تلفیقی[۱۰]که در آن خلاصه‌ی نتا یج تحقیقات پیشین ارائه می‌گردد.
مرور نظر ی[۱۱]‌که پژوهش‌گر به تئور‌ی‌های موجود در رابطه با موضوع مورد مطالعه می‌پردازد.
‌مرور روش‌شناختی[۱۲]که محقق به معانی و روش‌های مورد استفاده‌ی پژوهش‌گر ان پیشین اشاره می‌کند ( نقل از کرسول،‌۲۲-۲۱ :‌۱۹۹۴).
با توجه به بررسیهای انجام شده، پژوهشی تاکنون در رابطه با استخراج مولفه های نابرابری آموزشی صورت نگرفته بود و آنچه موجود بود تنها به نابرابریها و بیعدالتیها در نظام آموزشی بهصورت کمّی و کیفی پرداخته بودند که در ذیل به آنها اشاره شده است.
در این پژوهش در هر دو بخش پشینههای کیفی و کمّی از روش تجمیعی یا تراکمی استفاده شده است.
در این فصل پس از ارائه‌ دیدگاه‌ برخی از صاحب‌نظران، ادبیات پژوهش مورد بررسی قرار گرفتند و پاره‌ای از پژوهش‌های صورت گرفته در این حوزه ارائه شده و در انتها پرسش‌های تحقیق بیان گردیده است.
در بررسی تاریخچه برابری و نابرابری به مفهوم عدالت در تاریخ میرسیم. مفهوم عدالت اساسیترین مفهوم در فلسفهی اخلاق، سیاست و حقوق است. پرسشهای گوناگونی که درباره‌ی اعمال و رفتار و شیوهی صحیح زندگی و همچنین حقوق و تکلیف و تعهدات افراد در عرصه های گوناگون اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی دولتها مطرح میشود، همگی در ذیل مفهوم عدالت قرار میگیرند. همچنین ایجاد تعادل میان اهداف مختلف زندگی انسانها مانند شادی، فضیلت، رفاه، معرفت و نیز ایجاد تعادل میان خواستها و غایات عمومی و بهره‌برداری متعادل از ثروت و شیوه توزیع آن جزیی از بحث عدالت به شمار میرود. با این‌حال بحث عدالت صرفاً نظری نیست، بلکه اساساً معطوف به عمل است.
مبحث عدالت در همین معنای عملیتر خود با مقولات و مفاهیمی مانند برابری، اخلاق، انصاف و آزادی در میآمیزد.از اینرو مفهوم عدالت در معنای گسترده آن با همهی مفاهیم و ارزشهایی که برای انسان ارزشمند و ارجمندند، پیوندی ناگسستنی دارد. آدمیان در همهی جوامع همواره در متن برداشتی از عدالت به سر میبرند و در همین متن است که شیوهی زندگی، ارزشها، هنجارها و روابط آنها معنا می‌یابند (بشیریه، ۱۳۸۲).
در تاریخ پرفرازونشیب و پیچیدهی تفکر دربارهی عدالت و مقولات آن مانند برابری، آزادی و غیره نخست به دیدگاه های ماقبل مدرن دربارهی عدالت یعنی دیدگاه های پیشسقراطیان، سوفسطاییان، افلاطون، ارسطو و غیره میرسیم و سپس بر دیدگاه های عصر مدرن مروری خواهیم داشت. چنانچه میدانیم از دیدگاه های فیلسوفان پیش از سقراط منابع زیادی در دست نیست؛ از اینرو نمیتوان قاطعانه مبحث عدالت را در زمان پیشسقراطیان به گونهای شایسته بررسی کرد و پیرامون این مبحث به نتیجهای دقیق دست‌یافت. اما یقیناً در میان همه‌ی اقوام و ملل گوناگون، اشخاص خردمند و نکتهسنج بسیار بودهاند که با گفته های خردمندانه خویش مردم را آگاه میساختند. در میان یونانیان و حکمای پیش از سقراط این‌گونه دانشمندان نیز بسیار بودهاند. در ذیل به بررسی دیدگاه فیلسوفانی میپردازیم که در باب مساله عدالت نظراتی داشتهاند.
۲-۱- دیدگاه صاحبنظران
۲-۱-۱- پیشسقراطیان :
۲-۱-۱-۱- هرقلیطوس (هراکلیتوس)
وی از بزرگان حکمای باستان و از اهل افسیوس است. هرقلیطوس جهان را به رودی تشبیه میکند که همواره روان است و هر لحظه مانند لحظهی دیگر نیست. وی معتقد است که نسبت به هیچ چیز نمیتوان گفت میباشد بلکه باید گفت میشود و شدن نتیجهی کشمکش اضداد است؛ از اینروی هرقلیطوس جنگ در عالم را ضروری میداند و از طرفی معتقد است که باید حد تعادل و تناسب رعایت شود. یعنی به زعم هرقلیطوس عدالت، اعتدال است و بیعدالتی خروج از حد اعتدال. چنانکه به جدّ معتقد است اگر چیزی از حد اعتدال بیرون شد، عدل عالم او را به مقام خود بر میگرداند (فروغی، ۱۳۸۸).
۲-۱-۱-۲- سوفسطاییان
در یونان باستان انگیزۀ اصلی و اولیهای که موجب طرح مسالهی عدالت از جانب فلاسفهی مهم و مشهور آن سامان یعنی ، افلاطون و ارسطو شد، از موضع سوفسطاییان برمی‌خاست. مواضع سوفسطاییانی چون پروتاگوراس، آنتیفون و تراسیماخوس مجادلاتی برانگیخت که سرانجام موجب تنظیم نظری و فلسفی در خصوص عدالت از جانب فلاسفهی آن زمان شد ( بشیریه، ۱۳۸۲). دستگاه های فلسفی بزرگ پیش از نیمه دوم قرن پنجم با یک نهضت شکاکیت روبهرو شدند که بزرگترین شخصیت آن پروتاگوراس، بزرگ سوفسطاییان بود. لفظ سوفسطایی به کسی اطلاق میشد که امور خاصی را که برای زندگی عملی بهکار می‌آمد را به جوانان می‌آموخت و چون برای اینگونه آموزشها مدارس عمومی وجود نداشت، سوفسطاییان به کسانی درس میدادند که توانگر بودند. همین امر باعث شد که تمایل طبقاتی خاصی در آن‌ها شکل بگیرد و اوضاع سیاسی آن زمان این امر را تشدید میکرد. در آتن و بسیاری از شهرهای یونان دموکراسی از لحاظ سیاسی باب شده بود اما عملاً کاری صورت نمی‌گرفت (راسل، ۱۳۹۰). موضع اصلی سوفسطاییان در خصوص عدالت این بود که آنچه معمولاً عادلانه یا ناعادلانه شمرده میشد، وافعیت عینی و خارجی ندارد بلکه نتیجه میثاقها و رسوم اجتماعی است. به عقیدهی سوفسطاییان هیچ شیوهی زندی خاصی همواره و در همهجا عادلانه و درست نیست و هیچ اصول عدالتی که مطلقاً و همواره معتبر باشد، وجود ندارد. برخی از سوفسطاییان افراطیتر نیز معتقد بودند که مفهوم عدالت تنها اطاعت از قوانین جاری جامعه است و چون قوانین جامعه در همه جا از جانب طبقهی حاکمه و به نفع آن طبقه وضع میشود، پس عدالت معنایی جز حفظ منافع اقویا ندارد. تراسیماخوس در همین زمینه اینگونه استدلال میکرد که عدالت صرفاً همان منفعت حکام و توانگران است و قانون نیز بیانگر منافع قانونگذار میباشد. بدین صورت سوفسطاییان هرگونه ملاک و معیار عینی و مطلق برای تمییز اعمال عادلانه را نفی میکردند. در واکنش به چنین مواضعی فلاسفهی یونان به عرضهی نظریاتی در باب عدالت پرداختند که در ذیل شرح خواهیم داد (بشیریه، ۱۳۸۲).
۲-۱-۲- سقراط
سقراط به وضوح به عدالت اشاره میکند و به عقیدهی وی یکی از فضایل پنجگانه عدالت است. به زعم سقراط هرگاه علم به قواعدی که حاکم به روابط مردم بر یکدیگر میباشد منظور گردد، عدالت است (فروغی، ۱۳۸۸). با مطالعهی احوال سقراط متوجه میشویم که وی معتقد به گماردن افراد در جایگاه مخصوص خودشان است و منظور از عدالت در نزد سقراط نیز همین است؛ آنجا که گزنفون در خاطرات خود از سقراط مینویسد سقراط همواره سرگرم این مسیله بود که افراد با کفایت را به قدرت برساند و با سوالهایی از قبیل اینکه اگر من بخواهم کفشم را تعمیر کنم چهکسی را باید بدین کار گمارم؟ ذهن افراد را متوجه این موضوع میکرد که در جامعه باید هر فردی در هر موقعیتی که قرار میگیرد از شایستگی، توانایی و مهارتهای کافی برخوردار باشد (راسل، ۱۳۹۰). به طور خلاصه سقراط بر خلاف سوفسطاییان که اساس متافیزیکی اخلاق را سست کرده بودند در پی آن بود که مبانی اخلاق و عدالت را از نو بر اساس طبیعت استوار کند از اینرو معتقد بود که خیر، فضیلت و عدالت نه به این دلیل خوب است که خدایان آن را تعیین کردهاند بلکه چون فینفسه و ذاتاُ خوب است خدایان آن را پسندیده کردهاند (بشیریه، ۱۳۸۲).
۲-۱-۳- افلاطون
افلاطون نیز همانند استاد خود سقراط هم معیار و عینیت عدالت و فضیلت را میپذیرفت و هم رابطه میان معرفت به عدالت و عادلانه زیستن را قبول داشت (همان). از نظر افلاطون ثمرهی حکمت، عدالت است و هر امری از امور عالم چه مادی باشد و چه معنوی، از راه حواس درک نمیشود بلکه اصل و حقیقتی دارند که به خودی خود و به ذات خویش وجود دارند مثلاً عدالت مستقلاً و مطلقاً عدالت است (فروغی، ۱۳۸۸). افلاطون در استدلال خود شرط عمل عادلانه را شناخت مثال یا صورت کلی عدالت در ورای همهی اعمال عادلانهی جزیی می‌داند که همگی در آن مثال کلی مشترکاند. مثال اصلی عدالت در فلسفهی افلاطون، اعتدال است. وی همچنین معتقد است که جامعه نیز مانند فرد سه نیاز اصلی دارد: بقا، دفاع و رهبری و ایجاد تعادل میان این سه در مدینه فاضله به معنای عدالت اجتماعی است (بشیریه، ۱۳۸۲).
۲-۱-۴- ارسطو
دیدگاه ارسطو دربارهی عدالت متاثر از نظریهی کلی او دربارهی ماهیت سلسله مراتبی جهان بود. عقل و حیات از دیدگاه ارسطو عالیترین مرتبه در سلسله مراتب وجود است و امور دیگر در مراتب پایین و دست‌نشاندهی عقلند؛ از اینرو در نزد ارسطو وضع بردگی وضعی عادلانه بود زیرا بربرها که به بردگی گرفته میشدند از نظر عقل به پای یونانیان نمیرسیدند، همین حکم در مورد زنان نسبت به مردان از نظر ارسطو صادق بود. بهطور کلی به نظر ارسطو چون موجودات از لحاظ توانایی و شایستگی متفاوتاند، از اینرو عدالت در آن است که با هریک چنانکه استحقاق دارند رفتار شود. به عقیدهی وی رفتار نابرابر با افراد نابرابر از حیث موضوع نابرابری آنها عمل عادلانه و عدالت است و همچنین رفتار برابر با افراد برابر از حیث موضوع برابری لازمهی رعایت عدالت است (همان). از نظر ارسطو عدالت و دادگری به یک اعتبار شامل همهی فضایل است چراکه هر کس مرتکب یکی از رذایل شود ظلم کرده و عدالت را به زیر پا نهاده است مخصوصاً در مواردی که دیگران نیز دخالت داشته باشند. به عقیدهی ارسطو دو نوع عدالت وجود دارد یکی عدالت توزیعی و دیگری عدالت معاملهای. عدالت به معنای خاص در دیدگاه ارسطو عبارت است از برابرداشتن اشخاص و دادن حق هرکس به او اما برابرداشتن همیشه به این معنا نیست که همه به یک اندازه سهم ببرند بلکه تناسب باید رعایت شود و این همان عدالت توزیعی است. در نوع دیگر، عدالت در مقام صحیح معامله و رفتار با مردم است که باید برابری رعایت شود و این عدالت معاملهای است (فروغی، ۱۳۸۸). در نتیجه توزیع داراییها در هر جامعهای باید بر حسب شایستگی و استحقاق صورت بگیرد. کسانی که شایسته و مستحق سهمهای برابرند باید سهم برابر دریافت کنند و بالعکس (بشیریه، ۱۳۸۲). در فرضیهی جمهوری و دموکراسی عقیدهی افلاطون این است که دولت مجموعهای از افراد آزاد و متساوی است؛ ازاینرو حکومت باید متعلق به مردم و عموم باشد. وی همچنین معتقد است که همه باید در اتخاذ تصمیمات مشارکت داشته باشند و امور باید با رای اکثریت اجرا شود. برای حفظ آزادی و برابری و داد نباید میان مردم از لحاظ تحوّل و تعقل تفاوت بسیاری باشد؛ ازاینرو در تقسیمبندی حکومت از نظر ارسطو، خیر و صلاح جماعت باید درنظر گرفته شود و کارها باید به دست کاردان اداره شود، قدرت محدود باشد و قانون نیز حکمفرما باشد (فروغی، ۱۳۸۸).
۲-۱-۵- رواقیون

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...