مبادلات جامعه‌ای[۸۲]
در شیوه نخست کالا و خدمات به عنوان منابع عرضه می‌شوند و استفاده از آن تابع عرضه و تقاضاست. بر اساس تقاضا به منابع موردنظر مراجعه می‌کنند و بازار تقاضا را برآورده می‌کند. در این شیوه برخورداری از امکانات مالی توان پاسخگویی را بیشتر می‌کند.
در شیوه دوم، دولت‌ها یا نهادهای اداری منابع را به عنوان حقوق شهروندی یا مزایای سازمانی و یا کمک‌های خدمات اجتماعی در اختیار افراد قرار می‌دهند.
در شیوه سوم منابع توسط حکومت یا افراد برای استفاه شخصی مانند سرقت و یا عمومی مانند مصادره از صاحبان منابع به کار گرفته می‌شود.
دانلود پایان نامه
در شیوه چهارم افراد برای تأمین بخشی از نیازهای خود شخصاً منابع مورد نیاز را به وجود می‌آورند.
در شیوه پنجم منابع از طریق تعاملات و عضویت افراد در اجتماعات و روابطی که با هم دارند به دست می‌آید.
افراد در گروه‌های داوطلبانه[۸۳] عضو می‌شوند و همچنین از طریق خویشاوندی، همسایه بودن، دوست بودن با یکدیگر رابطه برقرار می‌نمایند. روابط ایجاد شده حاوی مبادلاتی است که افراد می‌توانند منابع مورد نیاز خود را بدست آورند. امکاناتی مانند مصاحبت عاطفی، خدماتی منابعی هستند که افراد به مبادله آن‌ها اقدام می کند.
شیوه مبادلات جامعه‌ای روشی است فراگیر و معمول که در اکثر جوامع کاربرد فراوان دارد. مبادلات جامعه‌های در حیطه روابط اجتماعی، با گروه‌های اجتماعی و پیوندهای اجتماعی دسترسی به منابع را فراهم می‌سازد. مبادلات جامعه‌ای محدودیت‌های شیوه‌های دیگر را ندارد و آسان در اختیار قرار می‌گیرد و از انعطاف‌پذیری[۸۴] زیادی برخوردار است و هزینه‌های کمتری دارد. ضمن اینکه درجه اطمینان آن بالا است برای استفاده از مبادلات جامعه‌ای شرط لازم و کافی دارا بودن روابط اجتماعی است.
۲-۱-۱۲-۴- تئوری توتیس[۸۵] (فرضیه انباشت هویتی)
تئوری توتیس یکی از تئوری‌هایی که به سلامت روانی توجه دارد که هدف آن توصیف تعداد هویت‌های نقش با ایجاد هدف در زندگی و احساس هدایت وجودی است که از طریق نقش‌های اجتماعی حمایت بوجود می‌آید. توتیس سلامتی را در ارتباط با هویت‌های نقش در نظر می‌گیرد بطوری که هویت‌های افراد با نقش‌های اجتماعی آنان پیوند دارد. نقش‌های اجتماعی به عنوان مجموعه انتظارات رفتاری از محیطی به دست می‌آید که فرد با دیگران تعامل دارد. انتظارات رفتاری پیش‌بینی‌پذیری را در زندگی به وجود می‌آورد برآورده شدن انتظارات نقش ارتقای عزت نفس را به دنبال دارد (شریفیان، ۱۳۸۵: ۹۱ ؛ به نقل از تقی‌پور، ۱۳۸۹).
توتیس دیدگاه انباشت هویتی را بیان کرده است که در آن سلامتی را در ارتباط با هویت‌های نقشی در نظر گرفته است. این دیدگاه با دیدگاه کنش متقابل نمادی هماهنگ است و مبین این ادعاست و هویت‌های افراد با نقش‌های اجتماعی آن‌ها ارتباط دارد. نقش‌ها مجموعه‌ای از انتظارات رفتاری از محیط‌های متأثر است که فرد در آن‌ها با دیگران در تعامل است و لذا پیش‌بینی‌پذیری رفتاری در زندگی و چگونگی عمل کردن را ایجاد می‌کند. هویت‌ها نقشی برای افراد در معنایی وجودی اطلاعات درباره اینکه آن ها چه کسانی هستند را فراهم می‌کنند و همچنین برای زندگی هدف به وجود می‌آورد لذا از طریق انباشت هویت‌های نقشی احساس وجود هویت را بوجود می‌آورد و این احساس منجر به رفتار مناسب می‌شود (همان، ۹۲).
۲-۱-۱۲-۵- تئوری هتفیلد[۸۶] (برابری ـ عدالت)
هتفیلد و همکارانش در تحقیقات‌شان ثابت کردند که افراد در روابط صمیمی با تساوی سر و کار دارند. بدین‌گونه که تساوی یا عدم تساوی نتایج بارزی بر روی رضایت روابط فردی دارد. همچنین ثابت کردند که روابط دارای نتایج برابر دوام بیشتری دارند. فرض اصلی تئوری هتفیلد، مشابه فرض تئوری وابستگی متقابل است. برمبنای این فرض افراد تلاش می‌کنند بازده و نتایج خود ار به حداکثر برسانند. هر دو این تئوری فرایندهای مقایسه را در ارزیابی نتایج توسط طرفین رابطه با اهمیت تلقی می‌کنند. با این حال در ماهیت و نوع مقایسه با یکدیگر تفاوت دارند. بدین صورت که در تئوی وابستگی متقابل، شخص ۴ نتایجی که از این یک رابطه معین بدست آورده است با نتایج موجودی که می‌تواند از روابط جانشین بدست آورد مقایسه می‌کند. اما در تئوری برابری طرفین رابطه علاقه دارند که نتایج حاصله خود را با نتایج حاصله شریک خود مقایسه کنند. نظریه‌پردازان تئوری برابری معتقدند که حداکثر رساندن خودخواهانه نتایج از سوی یک طرف رابطه باعث ناخرسندی و احساس کمبود طرف دیگر رابطه می‌شود. بنابراین آن‌ها عقیده دارند که در این شرایط جامعه با ایجاد هنجارها و قوانین، یک کارکرد تنظیم‌کننده را اجرا می‌کند که باعث توزیع عادلانه پاداش‌ها[۸۷] در بین طرفین رابطه می‌شود (پرلمن و فهر، ۱۹۹۸: ۱۴؛ به نقل از ایمانی: ۱۳۸۲).
از نظر این نظریه‌پردازان یک رابطه برابر و عادلانه رابطه‌ای است که در آن افراد احساس کنند نسبت داده و نتایج حاصله‌اش با نسبت داده و نتایج حاصله طرف دیگر رابطه برابر است.
وضعیت عدم برابری بدون توجه به جهت، عدم توازن در نسبت‌های نتایج ایجاد می‌کند. وضعیت عدم برابری وضعیتی است که طرفین رابطه در آن راضی یا ناراضی هستند. برعکس آن وضعیت برابری همان‌طور که قبلاً هم اشاره کردیم وضعیتی است که طرفین رابطه به طور یکسان و برابر از رابطه ناراضی و یا راضی هستند (همان).
هتفیلد با تحقیق بر روی زوجین سعی کردند که تئوری خود را به آزمون بکشند. در این تحقیق برای ارزیابی برابری در روابط زوجین از آن‌ها تقاضا شده بود که آنچه که آن‌ها در رابطه هزینه می‌کنند و به دست می‌آورند با آنچه که همسرشان هزینه می‌کند و به دست می‌آورد مقایسه کنند و سپس جواب بدهند که روابط آن‌ها چگونه پیش می‌رود. او آزمودنی‌ها را بر مبنای پاسخ‌های‌شان به سه گروه تقسیم کردند. گروه اول شامل کسانی بود که بیشتر سود می‌بردند و گروه دوم شامل کسانی که کمتر سود می‌بردند و گروه سوم کسانی بودند که به طور برابر سود می‌بردند. نتایجی که از تحقیق به‌دست آمد تئوری برابری را تأیید کرد. بدین صورت که فقط گروه سوم از رابطه خود راضی بودند حتی کسانی که سود بیشتری می‌بردند به علت احساس عدم عدالت احساس خوشایندی نداشتند (همان).
۲-۱-۱۲-۶- تئوری مازلو (نیاز)
به طور کلی، نیاز احساس فقدان یا حرمانی است که به یک موجود زنده و به خصوص انسان آگاه به جهت آن‌که در جریان تحقق اهدافش خود را فاقد چیزی می‌بیند دست می‌دهد (بیرون، ۱۳۶۶؛ به نقل از ایمانی: ۱۳۸۰).
مازلو بر این باور است که افراد وابسته به محیط اجتماعی هستند و بدین شیوه نیازهای اساسی خود را رفع می‌نمایند و از این روابط نسبت به احساسات و نیات دیگران حساس هستند و یا انعطاف‌پذیری خود را با شرایط مختلف سازگار می‌سازند. بنابر دیدگاه او نیازهای بشری به پنج دسته اصلی (نیاز فیزیولوژیکی[۸۸]، نیاز به ایمنی و اطمینان، نیاز به روابط اجتماعی، نیاز به احترام و تشویق و نیاز به خودشکوفایی) تقسیم می‌شوند، که به صورت سلسله مراتب وجود دارند. هرکدام از این نیازها تا زمانی که ارضا نشده‌اند، فرد انگیزه بیشتری را برای کسب آن دارد ولی بعد از ارضای آن مرتبه‌های بالاتری از نیازهای غالب شده و ارزش‌های جدیدی نمایان می‌سازد (مازلو، ۱۳۷۲: ۷۵-۷۰، به نقل از ایمانی، ۱۳۸۲).
یکی از مفاهیمی که «مازلو» به عنوان یک نیاز اساسی[۸۹] برای رشد فرد، ضروری می‌داند، حمایت اجتماعی است. از نظر او حمایت اجتماعی، یک کمک دو جانبه است که موجب خلق تصور مثبت و پذیرش خود، احساس مورد محبت و عشق بودن و ارزشمند بودن می‌گردد و همه این‌ها فرصت‌های لازم را برای رشد و تحول می‌دهد (مازلو، ۱۹۵۴؛ نقل از برهن و فلیپس[۹۰]، ۱۹۸۵، به نقل از ایمانی: ۱۳۸۲).
مازلو مشاهده نمود اکثر افرادی که برای روان‌درمانی مراجعه می‌کنند، دارای سطوحی از حس فقدان امنیت[۹۱]، تعلق خاطر[۹۲]، عشق، توجه و حرمت نفس، رنج می‌برند. در افراد سالم بین نیازهای اساسی به امنیت، تعلق خاطر، عشق، توجه و حرمت نفس[۹۳] رابطه تنگاتنگی وجود دارد. و همین امر موجب پویایی و تعامل فرد می‌گردد، منجر به خودشکوفایی وی می گردد (همان، ۱۰).
او عقیده دارد، حمایت اجتماعی تکامل دائمی است که موجب جرح و تعدیل یافتن فرایند تکامل شخصیت فرد می‌گردد. بنابراین افرادی که به خودشکوفایی رسیده‌اند، به دلیل اینکه متکی به خود هستند نیاز اندکی به حمایت اجتماعی دارند. آن‌ها منبع حمایت مثبتی[۹۴] برای دیگران محسوب می‌شوند (همان).
شکل ۴-۱- سلسله مراتب نیازها (نقل از ایمانی، ۱۳۸۲)
۲-۱-۱۲-۷- مدل سپر و تأثیر کلی حمایت اجتماعی
پژوهشگران برای تبیین چگونگی تأثیرات حمایت اجتماعی بر سلامتی روانی ـ اجتماعی، دو مدل مطرح کرده‌اند: مدل تأثیر کلی و مدل فرضیه سپر مانند در برابر استرس. بر پایه مدل نخست، حمایت اجتماعی صرف‌نظر از اینکه فرد تحت تأثیر استرس باشد یا نه باعث می‌شود که او از تجارب منفی پرهیز کند و از این‌رو اثرات سودمندی بر سلامتی وی دارد. بر پایه الگوی دوم، حمایت اجتماعی تنها برای افراد تحت استرس سودمندی دارد و همچون سپر مانع نفوذ استرس بر فرد می‌شود (سارافینو، ۲۰۰۲: ۵۹؛ به نقل از شیری، ۱۳۹۰).
ساراسون[۹۵] معتقد است شبکه اجتماعی ما مردمی را در بر می‌گیرد که می‌توانیم به آن ها تکیه کنیم، مردمی که به ما اجازه می‌دهند بدانیم آن ها نگران ارزش‌ها هستندو ما را دوست دارند. هرکس که متعلق به شبکه اجتماعی است حمایت اجتماعی را تجربه می‌کند. شواهد مبنی بر اینکه طرق غیر انطباقی تفکر و رفتار نامناسب در میان افراد با حمایت‌های اجتماعی کم بروز می‌دهد در حال افزایش‌اند. میزان کفایت حمایت اجتماعی موجود شخص، هم در آسیب‌پذیری[۹۶] و هم در مقابله وی نقش دارد. آسیب‌پذیری روان‌شناختی به موازات کاهش حمایت اجتماعی افزایش می‌یابد به این معنی که حمایت اجتماعی به عنوان سپری در مقابل آشفتگی‌های زندگی در دنیای پیچیده عمل می‌کند (ساراسون، ۱۳۷۵: ۲۹؛ به نقل از شیری، ۱۳۹۰).
۲-۱-۱۲-۸-مدل تأثیر مستقیم حمایت اجتماعی
این مدل عنوان می‌کند که صرف داشتن حمایت اجتماعی برای سلامتی مفید است و برعکس نداشتن یا فقدان حمایت اجتماعی دارای تأثیرات منفی در سلامتی است. طبق گزاره اصلی این مدل هر چه حمایت اجتماعی فرد بیشتر باشد او از سلامتی بیشتری برخوردار است (قدسی، ۱۳۸۲: ۶۱). از این‌روابط سلامتی متأثر از میزان داشتن حمایت اجتماعی است. در مدل تأثیر مستقیم، سلامتی تابعی از حمایت اجتماعی است به نحوی که افراد اگر دارای حمایت اجتماعی باشند از سلامت روان و سلامت جسمانی برخوردارند. درگیری افراد در شبکه‌های اجتماعی از جمله شبکه‌های خانوادگی، دوستی، همسایگی منابع حمایتی فراهم می‌کند که با جذب بیشتر در این شبکه‌ها، افراد شرایط مطلوب به دست می‌آورند و حمایت و متعاقب آن سلامتی را حاصل می‌کنند.
مطالعات متأثر از مدل تأثیر مستقیم حمایت اجتماعی عنوان می‌کند افرادی که در شبکه‌های حمایت قرار دارند کمتر افسرده‌اند و عمدتاً سلامت روانی بهتری را نسبت به افراد فاقد چنین شبکه‌های حمایتی نشان می‌دهند (قدسی، ۱۳۸۲: ۶۲).
۲-۱-۱۲-۹- مدل تأثیر غیرمستقیم یا فرضیه ضربه‌گیر
این مدل عنوان می‌کند که حمایت اجتماعی عمدتاً هنگامی که سطح استرس بالاست بر سلامت روان مؤثر است. طبق این مدل، حمایت اجتماعی، افراد را در مقابل اثرات بیماری‌زا و رویدادهایی که فشار روانی را تشدید می‌کنند، حفظ می‌کنند. از نظر «کوهن و ویلس»[۹۷] حمایت اجتماعی حد فاصل بین رویدادهای استرس‌زا و واکنش نسبت به آن ها وارد عمل می‌شود و باعث تضعیف پاسخ نامناسب به استرس می‌شود. به عبارتی حمایت اجتماعی در این مدل تنها در برابر استرس، مزیت به حساب می‌آید.
کوهن و مک‌کی[۹۸] دو نوع فرضیه ضربه‌گیر را مطرح می‌کنند: قوی و ضعیف. نوع قوی، آسیب روانی شدید را برای اشخاص پیش‌بینی می کند که سطوح بالایی را از استرس تجربه می‌کنند اما از سطوح پایینی از حمایت اجتماعی برخوردارند. در اینجا آسیب روانی برای اشخاصی که دارای سطوح بالای حمایت هستند نسبتاً پایین است. نوع ضعیف پیش‌بینی می‌کند وقتی استرس افزایش می‌یابد آسیب ممکن است میان افراد دارای سطوح بالای حمایت هم افزایش یابد اما میزان این افزایش کمتر از افرادی است که سطوح حمایتی کمتری دارند (قدسی، ۱۳۸۲: ۵۸).
۲-۱-۱۲-۱۰- تئوری دورکیم (انسجام اجتماعی)
از نظر دورکیم[۹۹] مشکل اصلی جوامع جدید رابطه فرد با جامعه است. مشکلی که از هم پاشیدگی اجتماعی و ضعف پیوندهایی ناشی می‌شود که فرد را با جامعه مربوط می کند. از پیامدهای این تضعیف‌شدگی رابطه فرد با جامعه، خودکشی است. از نظر وی تفاوت‌های حاصل در میزان‌های خودکشی منطبق است با میزان انسجام اجتماعی (قدسی، ۱۳۸۲: ۶۴).
قضیه اصلی که دورکیم در ارتباط با خودکشی مطرح می‌کند عبارت است از میزان خودکشی به نسبت معکوس با درجه همبستگی گروه‌های اجتماعی که فرد جزیی از آن تغییر است، تغییر می‌کند. لذا هرچه افراد از گروه‌های اجتماعی جدا شوند و پیوندها و مشارکت‌شان در آن ها ضعیف و کم شود، امکان وقوع خودکشی[۱۰۰] در آن‌ها بیشتر می‌شود. به عبارتی شدت و ضعف انسجام اجتماعی (میزان مشارکت در اجتماع) و تنظیم اجتماعی (میزان فشار، کنترل و هدایت‌کنندگی اجتماعی بر فرد) بر نحوه خودکشی اثر می‌گذارد (گیدنز[۱۰۱] ، ۱۳۶۳: ۶۶، به نقل از شیری، ۱۳۹۰).
۲-۱-۱۲-۱۱- تئوری مبادله (پاداش بلاو)
از نظر بلاو (۱۹۶۴) بیشتر مردم کمک کردن به دیگران را دوست دارند و به آن‌ها توجه می‌کنند، به دوستان و آشنایان و حتی گاهی هم به بیگانگان کمک می‌کنند. مانند موتورسواری که توقف می‌کند تا به کسی که اتومبیلش از حرکت بازمانده است، کمک کند.
بلاو عقیده دارد که کمک دیگران افراد را خوشحال می‌کند و ابراز سپاس همان پاداش اجتماعی است که کمک کردن را لذت‌بخش می‌کند به ویژه اگر افراد قدردانی و دین خود را نسبت به فرد کمک‌کننده در انظار عمومی ادا کنند. به این ترتیب با معرفی شخص کمک‌کننده به عنوان فردی خوب و سخاوتمند به او کمک می‌کنند که وجهه بهتری در جامعه پیدا کند.
علاوه بر این او اشاره می‌کند که یک کار خوب سزاوار خوبی دیگران است. اگر دریافت‌کننده کمک احساس رضایت کند و خودش را مرهون محبت دوستی کمک‌کننده بداند متقابلاً در جستجوی آن خواهند بود که با انجام کاری لطف او را پاسخ دهد. ممکن است او هم به نوبه خود پاسخ متقابل بدهد و در نتیجه مبادله متقابل محبت‌ها، اغلب بدون قصد آشکار موجب تقویت پیوند اجتماعی می‌شود (بلاو، ۱۹۶۴؛ به نقل از کوزر و روزنبرگ[۱۰۲] ۱۳۷۸: ۱۰۴؛ به نقل از ایمانی، ۱۳۸۲).
کسی که در جهت متقابل کوتاهی می کند، به ناسپاسی متهم می‌شود. این اتهام شدید نشان می‌دهد که عمل متقابل مورد انتظار بوده است و این رفتارها نوعی ضمانت اجرای اجتماعی است که افراد را از فراموش کردن تکالیفی که نسبت به یکدیگر دارند باز می‌دارد. عموماً افراد در مقابل کمکی که به آن‌ها می‌شود سپاسگزارند و دین اجتماعی خود را ادا می‌کند، سپاسگزاری و تلافی کردن هر دو طرف، پاداش اجتماعی کسی است که کمک کرده است.
از نظر بلاو منفعت رساندن به دیگران که موجب تحقق پاداش های اجتماعی می‌شود، یکی از دلایل عمده‌ای است که افراد به دنبال دردسر می‌روند تا به همنشینان خود کمک کنند و از آن لذت ببرند و پیامدهای مفید کردارهای خوب انگیزه‌های مهم افراد برای انجام کردارهای خوب نیست، در غیر این صورت در انسان بدن فرد باید شک کرد. یقیناً افرادی هستند که با از خود گذشتگی و بدون انتظار هیچ‌گونه پاداش و حتی سپاسگزاری برای دیگران کار می‌کنند؛ ولی آن‌ها قدیس هستندو قدیسان نادرند. ماهم گاهی کاری را فداکارانه انجام می‌دهیم، ولی ما نیاز به انگیزه‌ای برای انجام آن داریم و آن حداقل قدردانی اجتماعی است که ما را از خود گذشته بدانند. به طور آشکار در زندگی اجتماعی «دیگرگرایی» متداول است. مردم می‌خواهند که برای هم مفید باشند و به آن پاسخ متقابل بدهند. اما در پس این از خود گذشتگی ظاهری می‌توان متوجه «خودگرایی» نهفته‌ای شد چون بیشتر اوقات گرایش کمک به دیگران متأثر از این انتظار است که از نفع همنشینی‌های اجتماعی، یک عنصر «دیگرگرایی» هم وجود دارد، یا حداقل به گونه‌ای است که حالت معامله اجتماعی را از خودگرایی ساده یا لذت‌گرایی روان‌شناختی دور می‌کند. یک پاداش بنیادی که مردم در همنشینی‌ها جستجو می‌کنند، تأیید اجتماعی است و بی‌توجهی خودخواهانه نسبت به دیگران، دسترسی به چنین پاداش مهمی را غیر ممکن می‌کند. از این روابط از دید بلاو مردم به دلیل تأیید اجتماعی از یکدیگر حمایت خواهند کرد (همان، ۱۰۵-۱۰۴).
۲-۱-۱۲-۱۲-تئوری هابرماس[۱۰۳] (عقلانیت نظام اجتماعی ـ عقلانیت جهان زندگی)
هابرماس میان عقلانیت نظام اجتماعی (جامعه) و عقلانیت جهان زندگی، اصولاً تمایز قائل می‌شود. در حالی که عقلانیت اجتماعی مستلزم نهادمندی یک نظام هنجاربخش است، عقلانیت جهان زندگی مستلزم روا داشتن «کنش‌های متقابلی است که تحت هدایت توافق‌های مبتنی بر هنجارها نیستند، بلکه مستقیم یا غیرمستقیم تحت‌تأثیر توافق‌هایی‌اند که از رهگذر تفاهم ارتباطی به دست می‌آیند» (ریتزر، ۱۳۷۹: ۳۴۰). به عبارت دیگر، عقلانیت جهان زندگی مستلزم آن است که انسان‌ها آزادانه با یکدیگر به توافق برسند نه آنکه تحت تأثیر نیرومند نیروهای خارجی به این توافق دست یابند.
هابرماس پس از تمایز قائل شدن میان این دو سطح، به این استدلال روی می‌آورد که در جهان معاصر، عقلانیت با نرخ برابرانه‌ای در هر دو سطح رشد نکرده است، زیرا نظام اجتماعی سریعتر از جهان زندگی عقلانی شده است. در نتیجه، جهان زندگی تحت چیرگی یک نظام اجتماعی عقلانی شده در آمده است. بر اثر همین وضع، زندگی روزانه دچار فقر شده است و « جهان زندگی بیش از پیش بی‌مایه گشته است» (مک کارتی[۱۰۴] ، ۱۹۸۴) به نظر هابرماس، راه حل این قضیه در رهایی جهان اجتماعی از چنگ استعمار[۱۰۵] نظام اجتماعی نهفته است، تا از این طریق، جهان اجتماعی بتواند به شیوه مناسب خود (توافق ارتباطی آزادانه) عقلانی گردد (ریتزر، ۱۳۷۹: ۶۰۴، ۶۰۵).
۲-۱-۱۲-۱۳- تئوری کییز (سلامت اجتماعی)
کییز در سال ۱۹۹۸ پنج بعد سلامت اجتماعی را تحت تأثیر مدل سلامت پیشنهاد کرد که در سطوح فردی قابل استفاده است. طبق نظر کییز، حلقه مفقوده در تاریخچه مطالعات مربوط به سلامت پاسخ به این سوال است: آیا ممکن است کیفیت زندگی و عملکرد شخصی افراد را بدون توجه به معیارهای اجتماعی ارزیابی کرد؟ وی در پاسخ به این سؤال، مفهوم سلامت اجتماعی را به معنای ارزیابی فرد از عملکردش در برابر اجتماع به عنوان یکی از ابعاد مهم سلامتی مطرح می‌کند. کییز معتقد است که کیفیت زندگی تو عملکرد شخصی فرد را نمی‌توان بدون توجه به معیارهای اجتماعی ارزیابی کرد و عملکرد خوب در زندگی چیزی بیش از سلامت روانی است و تکالیف و چالش‌های اجتماعی را نیز در بر‌می‌گیرد.
همان‌طور که از تعاریف بالا می‌توان فهمید بین مفهوم سلامت روانی و اجتماعی فاصله نزدیکی وجود دارد. همچنین مطالعات نشان داده‌اند که مقیاس‌های سلامت اجتماعی مثبت و معتدلی با معیارهای سلامت روانی دارند، اما باید توجه کرد که میزان سلامت روانی بیانگر رضایت[۱۰۶] و عاطفه مثبت فرد در ارتباط با زندگی به معنای کلی (نه فقط زندگی اجتماعی) است. ابعاد سلامت روانی یک بازتاب درونی از سازگاری فرد و دیدگاهش نسبت به زندگی را ارائه می‌دهد. تنها یکی از شش بعد سلامت روان[۱۰۷] (روابط مثبت با دیگران) بیانگر توانایی برقراری و حفظ روابط صمیمی[۱۰۸] و اطمینان بخشی بین فردی است.
لذا در حالی‌که سلامت روانی بیانگر بعد خصوصی و شخصی ارزیابی عملکرد فرد است، سلامت اجتماعی بیشتر به ابعاد اجتماعی و عمومی که افراد توسط آن عملکردشان را در زندگی ارزیابی می‌کنند توجه می‌کند. در حقیقت سلامت اجتماعی شامل عناصر متعددی است که این عناصر در کنار یکدیگر نشان می‌دهند که چگونه و در چه درجه‌ای افراد در زندگی اجتماعی خود خوب عمل می‌کنند مثلاً به عنوان همسایه، همکار و ….

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...